پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ و تاریخ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=121)
-   -   نوروز و بهار در شعر و ادب پارسی (http://p30city.net/showthread.php?t=9893)

دانه کولانه 03-21-2009 02:44 PM

نوروز و بهار در شعر و ادب پارسی
 
نوروز و بهار در شعر و ادبیات فارسی


در ایامی که بهار به کوی و برزن آمده و طبیعت زنده شده و زیبایی های خود را به رخ می کشد، می توان دقایقی را به سیرو سیاحت در گلزار ادبیات ایران پرداخت و چه مناسبتی بهتر از نوروز!
شاید در ادبیات کمتر کشوری به اندازه ایران آمیختگی شعر و ادبیات با سنت های کهن وجود داشته باشد.
شاعران بزرگ و مفاخر گنجینه های ادبیات این سرزمین به فراخور حال در اشعار خود از نوروز یاد کرده اند و هر یک از منظری دلنشین و متفاوت به آن پرداخته اند.
تعدد و تنوع این اشعار و نیز محتوا و مضامین بکر آن به اندازه ای است که فراهم آوردن همه آنها در یک جا ممکن نیست.
پس به مصداقِ »آب دریا را اگر نتوان چشید، هم به قدر تشنگی باید چشید«، مجموعه کوچکی از شعر شاعران درباره نوروز و بهار را تقدیمتان می کنیم.




هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
منوچهری دامغانی
□□□
امروز روز شادی و امسال، سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
أولوی
□□□
عید است و نو بهار و جهان را جوانیی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانیی
امیرشاهی سبزواری
□□□
آمد بهار و یافت جهان اعتدال او
مرغ دل از نشاط برآورد سال نو
طالب آملی
□□□
طوفان گل و جوش بهار است ببینید
اکنون که جهان برسرکار است ببینید
این آینه هایی که نظر خیره نمایند
در دست کدام آینه دار است ببینید
صائب تبریزی
□□□
چوگشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
کمال الدین اسماعیل
□□□
چوگشت از روی تو دلشاد نوروز
در گنج طرب بگشاد نوروز
کمال الدین اسماعیل
□□□
به جمشید برگوهر افشاندند
مرآن روز را روز تو خواندند
سرسال نو هرمز و فرو دین
برآسوده از رنج دل، دل زکین
فردوسی توسی
نوروز بزرگم، بزن ای مطرب، امروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
□□□
منوچهری دامغانی
□□□
نوروز که هرچمن، دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل »نشاط نوروز« بود
شکیب اصفهانی
□□□
تا هست چنین که طبع اطفال
در هرشب عید شادمان است
اهلی شیرازی
□□□
رسید موسم نوروز و روزگار شکفت
فرخنده گلِ شادی، بهار شکفت
فیاض لاهیجی


دانه کولانه 03-21-2009 02:46 PM

نوروز در نگاه شاعران ایرانی
 
نوروز در نگاه شاعران ایرانی
khorasannews.com

در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتی آیینی وجود دارد كه ریشه تاریخی و فرهنگی دارد و جلوه ای از باورهای آن قوم و ملت را به تصویر می كشد؛ یكی از آیین ها كه در ادب فارسی و در شعر شاعران به آن پرداخته شده، نوروز است.در این گزارش سعی شده است، مفهوم نوروز، دلیل پرداخت شاعران و كم رنگ شدن این آیین در شعر معاصر از نگاه استادان زبان و ادب فارسی مورد بررسی قرار گیرد.یك مدرس مركز تربیت معلم امام محمدباقر(ع) با بیان این كه پیدایش نوروز در متون تاریخی و ادبی ذكر شده است می گوید: به عنوان مثال فردوسی در شاهنامه برپایی عید نوروز را به زمان پادشاهی جمشید نسبت می دهد هم چنان كه در اشعارش پیداست:
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فرح بخت اوی
سر سال نو هرمز فرودین
به آسوده از رنج تن، دل زكین
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
خلیل حاتمی می افزاید: این وجه تسمیه نوروز در شاهنامه است. ابوریحان نیز نوروز را به جمشید نسبت داده و بیان كرده است كه جمشید جشن نوروز را به شكرانه این كه خداوند گرما و سرما، بیماری و مرگ را از مردان گرفت، برگزار كرد. برخی نیز معتقدند كه خداوند آفرینش را با نوروز آغاز كرده است.وی می افزاید: با این تعریف در تاریخ اسطوره ای و باورهای ملی، لحظه آفرینش نخستین روز خلقت، روز اورمزد، روز اهورایی و روز نوروز است.وی می گوید: به همین دلیل است كه نخستین روز فروردین را هورمزد نام داده اند و از نظر شاعران این روز افسانه ای زیباست.وی تصریح می كند: شعرا معتقدند روزی كه خدا آفرینش جهان را آغاز كرده آن روز، روز عید نوروز است.این كارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی می گوید: شعرایی چون حافظ، سعدی، فرخی، مولانا، منوچهری دامغانی و ... به آغاز بهار و روز نوروز در اشعار خود اشاره كرده اند. حاتمی اظهار می دارد: فرخی سیستانی در قسمتی از ترجیع بند خود درباره بهار به نوروز می اندیشد و به درك زیبایی های طبیعت می پردازد و مردم را به زیبایی شناسی طبیعت دعوت می كند نمونه ای از شعر او را می خوانیم:
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز باد آید
از این خوشتر شود فردا كه خسرو از شكار آید
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملك را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
وی می افزاید: شاعران با تمام فصل ها درآمیختند اما به دلیل زیبایی، نوشدن و یادآوری روز رستاخیز و معاد، به بهار و نوروز بیشتر پرداخته اند.وی بیان می كند: پرداختن به نوروز و بهار علاوه بر درك زیبایی كه جلوه ای از جمال الهی است، برای عارفان بسیار حیرت انگیز و فصل شادی و انبساط خاطر است.وی با اشاره به این كه شاعران بسیاری هم چون حکیم عمر خیام، قاآنی، ملك الشعرای بهار و میرزاده عشقی به نوروز پرداخته اند اظهار می دارد: عمر خیام و میرزاده عشقی در نوروزنامه های خود به وصف نوروز پرداخته اند و قاآنی نیز علاوه بر نوروز به هفت سین نیز در اشعار خود اشاره كرده است.
سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز
گو نباشد هفت سین رندان درد آشام را
وی می گوید: بنابراین عید نوروز در نظر ایرانیان لحظه زایش و رویش است. حاتمی تصریح می كند: افراد حتی اگر ماتم زده باشند این آیین را بر سر آرامگاه عزیزانشان با سبزه، شیرینی و روشنی شمع برپا می كنند.وی اضافه می كند: این امر خود نشان از عمیق بودن باورهای ملی ایرانیان است كه می خواهند دوام راستین فرهنگ خود را با پاس داشت جشن نوروز بر صحیفه عالم ثبت كنند.وی درباره پرداخت كم شاعران معاصر به آیین عید و نوروز اظهار می دارد: در شعر معاصر نمادهایی كه در ذهن شاعر بیشتر جولان می دهد، نمادهایی از قبیل جهان شناسی، فلسفه وجود، روان كاوی، شناخت شناسی، مسائل سیاسی و اجتماعی است و گاهی هم به آیین های ملی و مذهبی اشاره دارد.وی اضافه می كند: در شعر معاصر از نوروز به عنوان روز دگردیسی، روز پوست انداختن، عوض شدن انسان ها یاد شده است.وی تصریح می كند: بنابراین باید گفت نوع نگاه شاعران امروز با گذشتگان فرق كرده است. در اشعار معاصر نیز به بهار اشاره شده است چنان كه شاملو، فروغ، نیما و اخوان ثالث به آن پرداخته اند و ما آن ها را بیگانه با بهار نمی بینیم.یك كارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی نیز با بیان این كه نوروز با مفاهیمی چون زندگی جدید، روز نو، آرمان، جشن ملی و رویكرد نوین در زندگی فردی و اجتماعی انسان تعبیر می شود، می گوید: نوروز كه با طبیعت و دیگر پدیده های آفرینش در چرخه زندگی و حیات همراه است نقطه تعادل وجود و آفرینش است. حسن اسعدی دلیل پرداخت شاعران به نوروز را در اشعارشان ایجاد تغییر، نگرش های نو، زیبایی و بزرگ داشت فرهنگ ملی و ایرانی بیان می كند و می افزاید: شاعران نوروز را در مفاهیم آرمانی خود برای تشویق و ترغیب انسان ها به نگرش و تفكرات نو، دوری از كهنگی و ركود و ایجاد حركت و پویایی و تلاش به كارگرفته اند.وی با بیان این كه بیشترین طبیعت گرایی و پرداختن به بهار و نوروز را می توان در اشعار شاعران عهد سامانی و اوایل دوره سبك خراساني هم چون رودكی، فرخی سیستانی، عنصری، منوچهری دامغانی و ... دید، اظهار می دارد: اخوان ثالث، سهراب سپهری و ... از جمله شاعران معاصر هستند كه به نوروز در قالب مفاهیم نو شدن، آفرینش جدید، تعادل در خلقت، زیبایی و حركت جدید پرداختند.استاد دانشگاه آزاد اسلامی شیروان نیز با بیان این كه نوروز در واقع به جشن آغاز سال اطلاق می شود، می گوید: در زبان عربی به شكل پهلوی نوگ روز و در فارسی نوروز كه معرب آن فیروز است، به كار رفته است. حسین اصغری می افزاید: درباره وجه تسمیه نوروز نیز در كتاب التفهیم ابوریحان بیرونی چنین آمده است كه نوروز، نخستین روز از ماه فروردین است از آن روز تا 5 روز پس از آن جشن برپا می كردند و پادشاهان به حقوق اطرافیان، مردم و بزرگان رسیدگی می كردند.وی تصریح می كند: در ایران قدیم نیز اول فروردین را وقت نزول فروهرها (فرشتگان) از آسمان می دانستند و جشن فروردگان برپا می كردند. وی اظهار می دارد: نوروز را می توان در اشعار شاعرانی چون منوچهری، مسعود سعد، نظامی انوری و ... یافت.استاد زبان و ادبیات فارسی و دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد نیز با بیان این كه جشن و شادی در سده های پیشین در میان ایرانیان نمودهای برجسته ای داشته است، به گونه ای كه پیدایش جشن نوروز را به جمشید پادشاه اساطیری ایران نسبت داده اند، می گوید: از آن جایی كه جشن نوروز، جشن رستاخیز طبیعت، تجدید زندگی و مایه نشاط و پویایی و شادابی است شاعران برجسته ایران به عید، بهار و طبیعت توجه ویژه ای داشته اند.جلیل مسعودی فرد می افزاید: از آغاز شعر فارسی شاعرانی هم چون رودكی، منوچهری و ... به طبیعت نگاهی هنری افكنده اند و تصاویر زیبایی از فصل بهار در شعر آن ها انعكاس یافته است.وی تصریح می كند: حتی شاعر عارفی هم چون مولانا كه بیشتر در عوالم روحانی خود مستغرق بود در غزلی خود را به عید نو شبیه می كند كه آمده است تا قفل زندان را بشكند و همه جهان و جهانیان را از غم آزاد سازد.
باز آمدم چو عید نو تا قفل زندان بشكنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشكنم

دانه کولانه 03-21-2009 02:51 PM

غزلی از سعدی در وصف بهار
 
با صدای زیبا سالار عقیلی بشنوید :
Tasnif E 4Gah - Negar E Man.mp3

صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین

آستین بر دست پوشید از بهاربرگ شاخ
میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین

باد گل‌ها را پریشان می‌کند هر صبحدم
زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین

نوبهارازغنچه بیرون شد به یک تو پیرهن
بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین

این نسیم خاک شیرازست یا مشک ختن
یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین

بامدادش بین که چشم از خواب نوشین برکند
گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین

گرسرش داری چو سعدی سربنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین

دانه کولانه 03-21-2009 02:56 PM

فریدون مشیری - بهار - دانلود بوی باران شجریان
 
فریدون مشیری - بهار - دانلود بوی باران شجریان

درآمد چهارگاه
http://awazblog.googlepages.com/Shajarian-120.JPG
[
بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار



خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب
]گوشه حصار[
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ


http://www.caam.rice.edu/%7Efran/images/fmpcal27.jpg

http://www.4shared.com/file/92677697...shajarian.html

دانه کولانه 03-21-2009 02:58 PM

بهار در نگاه سعدی
 
بهار در نگاه سعدی


برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز

مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز

چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز

بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز

جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز

نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز

منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين کوز

دريغا عيش اگر مرگش نبودي
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز

=================================

باد بهارى وزيد، از طرف مرغزار
باز به گردون رسيد، ناله ى هر مرغ زار

سرو شد افراخته، كار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بيد و چنار

گل به چمن در برست، ماه مگر يا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جويبار

شاخ كه با ميوه هاست، سنگ به پا مي خورد
بيد مگر فارغست، از ستم نابكار

شيوه ى نرگس ببين، نزد بنفشه نشين
سوسن رعنا گزين، زرد شقايق ببار

خيز و غنيمت شمار، جنبش باد ربيع
ناله ى موزون مرغ، بوى خوش لاله زار

هر گل و برگى كه هست، ياد خدا مي كند
بلبل و قمرى چه خواند، ياد خداوندگار

برگ درختان سبز، پيش خداوند هوش
هر ورقى دفتريست، معرفت كردگار

وقت بهارست خيز، تا به تماشا رويم
تكيه بر ايام نيست، تا دگر آيد بهار

بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
طوطى شكرفشان، نقل به مجلس بيار

بر طرف كوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفته ى سعدى بيار
===========================
ز کوى يار مي آيد نسيم باد نوروزى
از اين باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى

چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى

ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزى

به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانى
به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بياموزى

چو امکان خلود اى دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزى و بهروزى

طريق کام بخشى چيست ترک کام خود کردن
کلاه سرورى آن است کز اين ترک بردوزى

سخن در پرده مي گويم چو گل از غنچه بيرون آى
که بيش از پنج روزى نيست حکم مير نوروزى

ندانم نوحه قمرى به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمى دارد شبانروزى

مي اى دارم چو جان صافى و صوفى مي کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزى

جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اى شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازى و گر سوزى

به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقى که جاهل را هنيتر مي رسد روزى

مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى

نه حافظ مي کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
ز مدح آصفى خواهد جهان عيدى و نوروزى

جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزى

دانه کولانه 03-21-2009 02:58 PM

بهار و نوروز در شعر مولانا
 
امروز روز شادي و امسال سال گل
نيكوست حال ما كه نكو باد حال گل

گل را مدد رسيد زگلزار روي دوست
تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل

مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ
از كرّ و فرّ و رونق لطف و كمال گل

سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران رسيد گل از بهر داد ما
زان مي دريم جامه به بوي وصال گل

گل آنجهاني است نگنجه درين جهان
در عالم خيال چه گنجد خيال گل

گل كيست؟ قاصديست ز بستان عقل و جان
گل چيست؟ رقعه ايست ز جاه و جمال گل

گيريم دامن گل و همراه گل شويم
رقصان همي رويم به اصل و نهان گل

اصل و نهال گل، عرق لطف مصطفاست
زان صدر، بدر گردد آنجا هلال گل

زنده كنند و باز پر و بال نو دهند
هر چند بر كنيد شما پر و بال گل

مانند چار مرغ خليل از پي وفا
در دعوت بهار ببين امتثال گل

خاموش باش و لب مگشا خواجه غنچه وار
مي خند زير لب تو به زير ظلال گل


دانه کولانه 03-21-2009 03:00 PM

بهار و نوروز در شعر حافظ
 
رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
صفير مرغ برآمد بط شراب کجاست
فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشيد
ز ميوه‌هاي بهشتي چه ذوق دريابد
هر آن که سيب زنخدان شاهدي نگزيد
مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب
به راحتي نرسيد آن که زحمتي نکشيد
ز روي ساقي مه وش گلي بچين امروز
که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد
چنان کرشمه ساقي دلم ز دست ببرد
که با کسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد
من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت
که پير باده فروشش به جرعه‌اي نخريد
بهار مي‌گذرد دادگسترا درياب
که رفت موسم و حافظ هنوز مي‌نچشيد

ساقي 02-17-2010 03:20 PM

نوروز در ايران




برگ برگ صفحات تاريخ ايران گواهي مي دهد که نوروز باستاني همواره كهن ترين سنت و عزيزترين روز سال نزد ايرانيان بوده است. نوروز برجاي مانده از روزگاري است كه جز با كمك خيال و جز به مدد افسانه و اسطوره راهي به آن ديار نيست.

در گردونه ي سالانه ي تكرار ، نوروز يك تنوع روحي و يك انبساط رواني است كه قوم ايراني دوام خويش را در فراز و نشيب تاريخ مديون اين سنت ديرينه و خردمندانه است. با طلوع اسلام در اين سرزمين نوروز زيباتر شد و بزرگترين حادثه تاريخ اسلام به خصوص تشيع يعني اعلام ولايت علي ( ع ) در روز غدير خم از سوي پيامبر اكرم ( ص ) در نخستين روز بهار مصادف با نوروز باستاني بوده است.

تشيع از همان ابتدا كه با فرهنگ ايرانيان عجين شد نه تنها به نوروز بي مهري نكرد بلکه آن را مورد تقدير قرار داد چرا كه هر جزئي از آيين نوروز نمادي از ستايش زيبايي و اخلاق انساني و مهر و دوستي است.

نوروز در ايران اگر چه يك سنت ملي و برآمده از روزگاران بسيار دور است در عين حال با حال و هوايي معنوي و روحاني عجين شده است.

ساقي 02-25-2010 07:23 PM

صداي پاي بهار
 

صداي پاي بهار



در ولوله و شادی فرا راه بهار قرار داریم که زمان یک سال دیگردر دفترچه عمر ما خواهد نوشت و سیمای آغازین لحظه نوین سال دیگر حیات خود را در جلوه شگوفه های گل و ناله شور انگیز بلبل و پوشیــدن قبای سبزچمــن و ده ها شگفتیهـــای طبیعت رنگیــن شده بهــــــاری مشاهـــده خواهیــــــم نمــــود

اگـــر بهــار بیایــد ترانه ها خواهم خــوانــــد
ترانه های خوش عاشقانه خواهم خواند
بـــــه گهــــواره آغـــوش مــن چو آیی تـــــو
بگوش خــاطر تو من فسانه ها خواهم خــواند
گشــوده لانه عشق و فشانــده دانهء مهــــــــر
تــرا پــرنــدهء غمگین به آشیانه خواهم خواند

باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند ـ

جشن فـــرخنده فـــرودیـن است
روز بازار گـــل و نسرین است


و باز گرمای ملایم و فرحبخش روز های آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان بشارت میدهد تا از خواب سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش را ساز بدارند ـ


دی شد و بهمـــن گذشت فصل بهاران رسید
جلوهء گلشن به باغ همچو نگاران رسیـــــد



و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش عذار و نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و آنگاه در چمنها و دشت و دمن طوفان برپا کنند ـ

فروردین است و روز فـــرودین
شادی و طــرب را کنــد تلقیــــن
ای دو لب تو چو مــی مـــرا ده
کان باشــد رسم روز فـــرودیــن





{پپوله}

ساقي 02-25-2010 07:26 PM

صداي پاي بهار
 
صداي پاي بهار



و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار ها راه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در سبزه زار ها می رویند نوازش میدهد و آنگاه آبستن چمن را به نظاره می نشیند و همین که در مرغزاران حریر پوش به میزبانی مردان پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد ـ


رونق عهـــد شبابست دگــر بوستان را
میرسد مـــژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمـن بـاز رسی
خدمت ما برسان سرو گل ریحـــان را



و باز فرزندان خورشید در دره ها وادی ها کوهپایه ها و باغ های خندان به بشارت عید بهار و خوشحالی جوانه زدن شاخه های پر نقش و نگار فاخته ها و کبک دری و عتدلیان را به نغمه سرایی می طلبد و پروانه ها را به پذیرایی عطر شگوفه ها دعوت می نماید و غزلان دلفرین را که عشاق سرگردان به یاد چشم مست معشوقه بی وفا و دل آزار خودشان بیابان در بیابان می پرستند فرا میخواند تا سختی های زمستان را به فراموشی بسپارند و عید رابا دیدار دو باره با فصل باران تجلیل کنند و با شنیدن این سرود دلنشین همراز و هم صحبت با آنهای گردند که دل به عشق زنده دارند ـ

ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـــــدی
چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی
خندان و تازه رویی سر سبز و مشکبویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی

و اما در آریانای کهن در نزد آباء و اجداد مان رسم و آئین استقبال از بهار و سال نو و تجلیل از عید نوروز چگونه بود؟ خبرگان ادب و فرهنگ آورده اند که مردم در شب نوروز آتش می افروختند و دنیا را چراغان میکردند و در بامداد بر سبیل خوشحالی آنگونه که شبنم بر پای لاله میریخت و غبار غم را از صفحهء سفید گل نسیرین می شست بر یکدیگر آب می پاشیدند و کدورت ها را می زدودند و آنگاه به شکرانهء نعمت های بهار به همدیگر شکر هدیه می دادند و سال نو را با شادکامی و خرسندی استقبال می نمودند .

اکنون نیز بهار و نوروز با شور و هیجان در وطن عزیز ما با سنتهای دیرینه آبایی که مملوء از نیکها بود با شادمانی جشن گرفته می شود. دید و بازدیدها و رفتن به زیارت سخی و بختن حلوا و ده ها رسم و آیین های دیگر هنوز هم برپا می شود و یادشان نسل به نسل در میان مردم ما جاودانه می گردد.

بلبلا مــژدهء بهـــار بیــار
خبر بد به بوم و باز گذار



ساقي 02-25-2010 07:34 PM

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
 
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه‌های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد
نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش بحال جام لبریز از شراب
خوش بحال آفتاب

ای دل من گرچه در این روزگار
جامه‌ی رنگین نمی‌پوشی بکام
باده‌ی رنگین نمی‌بینی به جام
نقل وسبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تهی است؛

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ…


......
فریدون مشیری

ساقي 02-25-2010 07:40 PM

بمان‌ تا بيايد همه‌ فرودين‌
 

{پپوله}

بمان‌ تا بيايد همه‌ فرودين‌
كه‌ بفروزد اندر جهان‌ هوردين‌
زمين‌ چادرسبز در پوشدا
هوا بر گلان‌ سخت‌ بخروشدا
بخواهم‌ من‌ آن‌ جام‌ گيتی‌ نماي‌
شوم‌ پيش‌ يزدان‌ بباشم‌ به‌ پای‌
كجا هفت‌ كشور بدواندرا
ببينم‌ بحر و بوم‌ هر كشورا
بگويم‌ تو را هر كجا بيژن‌ است‌
به‌ جام‌ اندرون‌ اين‌ مرا روشن‌ است‌

فردوسی‌ عزيز

{پپوله}

خوشا نوروز در شيراز، در بازار وكيل‌، در چارسوی‌ پر از ادويه‌، در سرای‌ مشير، بر تو شيرازی‌ نوروز مبارك‌ باد.
خوشا نوروز در نور، در ساحل‌ سيسنگان‌ بر ماسه‌های‌ پر از گوش‌ ماهی‌ برتو مازندرانی‌ نوروز مبارك‌ باد.
خوشا نوروز در تبريز، در ارك‌ شاهگلی‌، در باغ‌ بي‌نظير گلستان‌. بر تو آذربايجانی‌ بهار مبارك‌ باد.
خوشا نوروز در كرمان‌، در فلكه‌ مشتاق‌، در زير آفتاب‌ و ماهتاب‌ ماهان‌، در سايه‌ آن‌ شاه‌، آن‌ نعمت‌، آن‌ ولي‌، آن‌ شاه‌ نعمت‌ ولی‌. نوروز در سراسر كرمان‌ مبارك‌ باد.

خوشا نوروز در نيزار پر آواز خوزستان‌، لب‌ كارون‌ كنار شط‌ بهمن‌ شير.
خوشا نوروز در آتشكده‌ در يزد، خوشا نوروز در مشهد، در دزفول‌، در نصف‌ جهان‌ اصفهان‌، در رشت‌، در بابل‌، در قزوين‌، در سلطانيه‌، در تركمن‌ صحرا، در سيستان‌ و بلوچستان‌. در شاليزارهای كرانه های دريای خزر، و مرغزارهای ديلم، هامونهای عريان بلوچستان، اروند رود خوزستان و هيرمند سيستان، دشت ارژن فارس، حاشيه های كوير سوزان خراسان و شهركها و دهستانهای ساحلی خليج فارس ...

خوشا نوروز در كردستان‌، كنار بيستون‌ با تيشه‌يی‌ در دست‌های‌ عشق‌، خوشا نوروز در تهران‌ و در شميران‌ و در دربند خوشا نوروز در هر گوشه‌ ايران‌.

نوروز بر عاشقان‌ عشق‌، نوروز بر هر ايرانی‌ در هر كجای‌ كره‌ خاكی‌ مبارك‌ باد

ساقي 02-25-2010 07:43 PM

صداي پاي بهار
 
برف و یخ آب شد

چشمه ها شد روان

شد زمین رنگ رنگ

خنده زد آسمان

باز دنیای ما

شاد و پیروز شد

آمد، آمد بهار

عید نوروز شد

پر شد از بوی گل

کوچه ها، خانه ها

باز آغاز شد

رقص پروانه ها

باز هم پهن شد

سفره هفت سین

سبز شد، سرخ شد

هر کجای زمین


{پپوله}


ساقي 02-25-2010 08:06 PM

عید نوروز می رسد از راه
 
عید نوروز می رسد از راه

شادی از روی خانه می بارد

پدرم با چه دقتی دارد

بوته های بنفشه می کارد

مادر مهربان من از صبح

شستشو کرده هر چه را بوده

پرده را شسته، شیشه را شسته

نیست در خانه، ذره ای دوده

تازه وقت غروب هم مادر

خسته، اما برای شادی ما

می نشیند لباس می دوزد

تا بپوشیم روز عید آن را


..
..
.

ساقي 02-25-2010 08:08 PM

سال نو
 
سال نو

دوباره آمد از راه

بهار سبز و زیبا

جوانه زد درختان

در ده کوچک ما

پروانه های رنگی

می رقصند روی گلها

در دشت و در بیابان

در باغهای زیبا

مادربزرگ خوبم

دوباره سفره چیده

هفت سین سفره گوید

که سال نو رسیده


...
.

ساقي 02-27-2010 06:52 PM

نوروز کهن وجاوید
 
نوروز کهن وجاوید





نوروز بزرگ‌ترين جشن ملي ايرانيان است. كهن‌ترين جشني كه از آغاز سال را دربرمي‌گيرد. جشن رستاخيز طبيعت و تجديد زندگي است. جشن حركت و جنبش و تكاپو و كار است. جشن طبيعت است. عيد نوروز و گرامي بودن آن نزد ايرانيان بسيار قديمي و كهن است چنانچه پيدايش آن را به جمشيد نسبت داده‌اند. جشن آغاز سال و تجديد زمان و تجديد حيات و آفرينش است كه برگزار مي‌شود.

نخستين كسي كه نوروز را پديدار ساخت و برقرار كرد كياجم (جمشيد) بود. سبب آن‌كه وي در نوروز دنيا را به تصرف درآورد و ايرانشهر را به غايت آباداني رسانيد و پس از آن مقرر كرد تا مرتب نوروز را جشن سازند.


جمشيد يك‌هزار و پنجاه سال شاهنشاهي داشت. آنگاه به دست ضحاك كشته شد. ضحاك نيز يك هزار سال فرمانروايي كرد تا زمان فريدون فرا رسيد. فريدون ضحاك را در كوه دماوند (به وسيلهء كاوه آهنگر) به زنجير كشيد و اين بند كردن واقع شد در نيمهء روز مهر ماه در مهر روز (شانزدهم مهر = مهر روز) و اين روز را مهرگان ناميدند و نوروز را جم (جمشيد) استوار كرد و مهرگان را آفريدون (فريدون) و نوروز دو هزار و پنجاه سال از مهرگان قديم‌تر است.


بار ديني و باورهاي اساطيري: ‌نوروز ايراني جشن ويژهء اهورامزداست. نخستين روز هر ماه اورمزد نام دارد و هم روزي است كه آفرينش جهان در آن روز واقع شده و پس از بعث و رستاخيز مردگان و از ميان رفتن بدان و اهريمن و ديوان جهان نو مي‌شود. در اين روز جهان آفريده شد و انسان خلق گشت و مقدرات براي هر ماه و هر روز تقسيم شد. بخت و سرنوشت مردم تعيين گشت و مردم به حوادثي كه در اين روز روي دهد تفال زده و خوبي و بدي آن را پيشگويي مي‌كنند چنانچه از سبز كردن انواع غلات نوع غله‌اي را كه در آن سال محصول بيش‌تري مي‌داد پيشگويي مي‌كردند.

از زمان ساسانيان جشن سال نو و نوروز در آغاز بهار برگزار مي‌شده است. همچنين سال به دو بخش تقسيم مي‌شد: آغاز تابستان (اول بهار) و آغاز زمستان (اول پاييز) كه جشن نوروز و جشن مهرگان هر دو با مراسمي تقريباً همسان رواج داشت.

آثاري كه در تخت‌جمشيد به شكل حجاري باقي است و نمايندگان تابعهء ملل گوناگون را نمايش مي‌دهد كه تحف و هدايايي آورده و در انتظارند كه به ترتيب به حضور شاهنشاه رسند كه برگردان و رسمي از رسوم آييني نوروزي مي‌دانند.
براي آغاز سال نو مردم شست‌وشو و غسل‌هاي ويژه و اعتراف به گناهان و_ طلب بخشش و آمرزش از دوستان و معاشران و خانه‌تكاني و نو كردن و سفره پهن كردن و مهماني دادن و سور برپا داشتن و به ياد مردگان بودن انجام مي‌دادند.

مراسم و آدابي كه روزهاي پيش از جشن نوروز و مهرگان و روزهاي پس از آن انجام مي‌گرديد افروختن آتش براي راندن ارواح خبيثه و شياطين و نيز دود كردن اسفند و كندور و صمغ و گياهان ويژه براي استمرار سلامتي و تندرستي بوده‌اند.

يكي از مراسم سال نو كه در آخرين روزهاي سال انجام مي‌شد يادكرد از مردگان و بزرگداشت ارواح درگذشتگان و اهداي نذور و صدقات و خيرات براي آنان است و بلافاصله در نخستين روز بهار مراسم سور و سرور و شادي و جشن آغاز مي‌شد.





{پپوله}

ساقي 02-27-2010 06:54 PM

مراسم ميرنوروزي
 
مراسم ميرنوروزي




مراسم ميرنوروزي: ميرنوروزي عبارت از فردي عامي و از توده و عوام‌الناس بوده كه او را تحت شرايطي برگزيده و براي چند روز زمام امور شهري را به عهده‌اش مي‌سپردند و تفريح مي‌كردند. در ايام نوروز محض تفريح عمومي و خنده و بازي ميرنوروزي را بر تخت شاهي مي‌نشاندند و پس از انقضاي ايام جشن سلطنت او نيز پايان مي‌يافت.

از دوران كهن يكي از آيين‌هاي نوروزي سبز كردن دانه‌ها و حبوبي است كه به ويژه زنان در ظروف گوناگوني به عمل آورده و روز سيزدهم نوروز و جشن بهاري دسته‌جمعي به بيرون شهر رفته و آن را به آب روان مي‌افكنند. اين سبزه‌ها گاه به گونهء هفت كه از اعداد مقدس است سبز مي‌شد. اقلامي كه از دانه‌ها سبز مي‌كردند عبارت بود از: گندم، جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، كنجد، باقلا، كاجيله، ذرت و ماش. در سفره‌هاي هفت سين معمولاً سه ظرف سبزه به عنوان كنايه از سه اصل ديني: انديشهء نيك، گفتار نيك و كردار نيك قرار مي‌دادند كه اغلب گندم و جو و ارزن بود.

امروزه نيز يكي از رسوم جشن سال نو در ايران سبز كردن سبزه در ظروف سفالي است كه در آغاز اعتدال بهاري انجام مي‌شود. چه‌بسا سبز كردن سبزه خود نمادي از تكرار آفرينش باشد و يادبود آفرينش ازلي و نخستين است. در جشن نوروز مردم به هم آب مي‌پاشيدند و اين سنت از آداب كهن ايراني است و در زمان ساسانيان معمول بوده است و هنوز در ميان ارمني‌ها و زرتشتي‌ها چنين رسمي باقي است.


در قديم در هنگام نوروز و مهرگان نمايندگان ملل تابعه و وزيران و بزرگان كشوري و لشگري و نمايندگان اصناف و برزيگران و غيره هدايايي را طي تشريفات به حضور شاه پيشكش كرده و شاهنشاه خود در اين مراسم حضور مي‌يافت.
روز نخست فروردين نوروز عامه يا نوروز كوچك است. روز ششم فروردين يا خرداد روز از ماه فروردين تولد زرتشت بوده و در آن روز بسا از حوادث بزرگ روي داده. در رساله‌اي از دوران ساساني موسوم به «روز خرداد - ماه فروردين» كه نوروز خاصه است آمده اغلب حوادث مهم ملي و ديني ايرانيان در چنين روزي روي داده است.

مراسم نوروزي: هفت‌سين، خطبه‌خواني، بارعام و دادخواهي، اهداي هدايا و نوعي تاديهء مالياتي و ترتيب به حضور بار يافتن طبقات گوناگون و بسا امور ديگر بوده است كه كم و بيش در جشن مهرگان نيز انجام مي‌شده است.
سفرهء هفت سين امروزي همان سفره‌اي بوده كه جهت ارواح درگذشتگان در هر خانه‌اي گسترده مي‌شد.

يكي از اقلام عمدهء سفرهء هفت سين آب است، كنايه از آن‌كه سراسر سال آبسالي باشد و آب در سفرهء نوروزي چون ساير چيزها، نشانهء باروري و بركت مي‌باشد. تخم‌مرغ نيز در سفرهء نوروزي، نشان نطفه و نژاد است. آيينه و سمنو كه از جوانه‌هاي تازه رسيدهء گندم پخته مي‌شود، سنجد كه نشان عشق و دلدادگي و زايش و تولد است و ماهي كه نشان برج حوت =( ماهي) يا اسفند كه سپري شده و سيب كه ميوه‌اي است با راز و رمز عشق و زايش و انار كه ميوهء درختي مقدس است نزد ايرانيان و سكه‌هاي تازه‌ضرب كه نشان بركت و ثروت و دارندگي است و گل بيدمشك كه نمايشگر امشاسپند سپندارمذ و گل ويژهء اسفند ماه است و نارنج كه گوي مانند چون زمين است در ظرفي از آب و دانه‌هايي مقدس اسپند كه بخوري بسيار جالب توجه است و شمع و لاله و بسياري چيزهاي ديگر در سفرهء هفت‌سين از لوازم است.

در اغلب نقاط و شهرهاي ايران، هفت‌سين با كم و بيش اختلافي مرسوم است. در سفرهء ويژه: يك ظرف كوچك سمنو، يك يا چند عدد سكهء نو ضرب، يك ظرف كوچك چيني يا بلور از سركه، چند دانه سير، ظرف كوچكي سنجد، مقداري سماق، ظرفي سيب و مقداري سبزه قرار دارد. به احتمال در زمان‌هاي گذشته به جاي هفت سين، هفت شين نيز در سفرهء نوروزي معمول بوده است مثل شهد، شير، شراب، شكر، شمع، شمشاد، شايه (تخم‌مرغ.)
هفت سين به موجب شمارش هفت امشاسپندان (فرشتگان) در خوان نوروزي قرار مي‌گيرد.

به طور كلي كسي كه وارد خانه مي‌شود بايد خوشقدم باشد و بگويد: صد سال به اين سال‌ها برسيد. در صورتي كه خود صاحبخانه خوشقدم باشد، بايد از در خانه بيرون برود و برگردد. هر كسي در اين روز شادي و خرمي بكند تا سال ديگر به او خوش خواهد گذشت.




{پپوله}

ساقي 02-27-2010 07:00 PM

سیزده به در
 
سیزده به در


جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روز را نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شادي مي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آن سيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده و به هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد.

بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندي است که ” تير ” نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند.

فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيان قديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سال است، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند و شادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند.


سبزه گره زدن


افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً کيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از کيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در کتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است که در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه که پسر و دختر دوقلوي کيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند.

در آن زمان چون عقد و نکاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي کنند و علف گره مي زنند.

اين رسم از زمان کيانيان تقريباً متروک شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در کتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي که به زمين ظاهر شد پارسيان او را کل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند که مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند.




{پپوله}


http://blogfa.com/images/smileys/24.gifپاینده ایرانhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif



mehrbastan.

ساقي 03-17-2010 03:12 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت




تازه‌گشتن و نوشدن زمين، خلق مدام هستی، رسيدن عيد و بهاران و سال نو

« حافظ شيرازی »

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
وان مواعيد که کردی مرواد از يادت

در شگفتم که درين مدتِ ايام فراق
برگرفتی ز حريفان دل و دل می‌دادت

برسان بندگی دختر رز گو بدر آی
که دم همت ما کرد ز بند آزادت

شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت اين کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنيادت



:53:

ساقي 03-17-2010 03:14 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« صائب تبريزی »



از خجلت روی تو که سرجوش بهار است
شبنم عرق شرم بناگوش بهار است

تا زمزمه‌ی حسن تو شد سامعه افروز
آوازه‌ی گل خواب فراموش بهار است

گوش تو زبان‌دان حيا نيست وگرنه
صدرنگ سخن در لب خاموش بهار است

هرچند خزان زير و زبر کرد چمن را
در عالم حيرانی ما جوش بهار است

امروز سر کوی خرابات که دارد
هرغنچه سبوئيست که بر دوش بهار است

از باغ وصال تو که شرم است نگهبان
يک حلقه‌ی بيرون در آغوش بهار است

در صفحه‌ی ديوان تو صائب نتوان يافت
هر فيض که در صبح بناگوش بهار است



:53:




ساقي 03-17-2010 03:16 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« خاقانی شروانی »


پيش صبا نثار کنم جان شکوفه‌وار
کو عقد عنبرين شکوفه کن نثار

ای مرد با شکوفه چه سازم طريق انس
اين بس مرا که ديده‌ی من شد شکوفه يار

جانم شکوفه‌وار شکافان شد از هوس
چون حجله‌ی شکوفه برانداخت نوبهار

شاخ شکوفه وار اميدم شکسته شد
چون از شکوفه قبه‌ی نو بست شاخسار

هرشب که پرشکوفه شود روی آسمان
در چشم من شکوفه‌وش آيد خيال يار

کو آن شکوفه‌ی طرب و ميوه‌ی دلم
اکنون که پرطلسم شکوفه است ميوه دار

چون زان شکوفه عارض اميد بهی نبود
اميد من بمرد به طفلی شکوفه‌وار

هست ازشکوفه نغزتر و شوخ‌ديده‌تر
خاقانی از شکوفه اميد بهی مدار



:53:




ساقي 03-17-2010 03:17 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« ابن يمين فريومذی »



کوکبه‌ی گل رسيد ای صنم گلعذار
جام طرب وقت گل، بی می گلگون مدار

عيش صبوح آرزو می‌کندم مدتی است
يا چو تو شيرين‌لبی خاصّه به وقت بهار

چون ز می حسن تو مست خرابند خلق
از چه سبب نرگست می‌نرهد از خمار

بر ره ديوانگی نعره‌زنان شد دلم
تا تو به هم بر زدی سلسله‌ی مشکبار

درد دل ريش را من ز که جويم دوا
هم تو قراری‌ش ده چون ز تو شد بی‌قرار

من ز لبت بوسه‌يی خواهم و خواهی تو جان
زود بگير و بيار تا کی از اين انتظار

دوش نسيم صبا ز ابن يمين يک غزل
تازه چو سلک گهر برد به نزديک يار

گفت که در گوش گير اين سخن دلپذير
تا بودت گوشوار از گهر شاهوار


:53:




ساقي 03-17-2010 03:19 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« يغمای جندقی »

توضيح لازم برای اين غزل يغما. عيد نوروز و اول بهارسالی يغما به وطن خود جندق می‌رود، گويا به دليل می‌خواری و شادخواری شاعر، عالمی فتوای کفرش را می‌دهد. دوستان شاعر با شتاب نزدش می‌روند که: چه نشسته‌ای؟ ممکن است عده‌ای با کارد و قمه و چماق سراغت بيايند و ترتيبت را بدهند، چون حکم رفته که يغما کافر است و...

يغما، عبا بر دوش می‌اندازد و عمامه می‌گذارد و با اين لباس از جندق می‌گريزد. در يک بيت به آخر غزل، يغما به اين مطلب به تلويح البته، اشاره‌ای دارد. تمام غزل را در همين موضوع گفته است:



بهار ار باده در ساغر نمی‌کردم چه می‌کردم
ز ساغر گر دماغی تر نمی‌کردم چه می‌کردم

هوا تر، می به ساغر، من ملول از فکر هشياری
اگر انديشه‌ی ديگر نمی‌کردم چه می‌کردم

عرض ديدم به جزمی هرچه زان بوی نشاط آيد
قناعت گر به اين جوهر نمی‌کردم چه می‌کردم

چرا گويند در خم خرقه‌ی صوفی فرو کردی
به زهد آلوده بودم، گر نمی‌کردم چه می‌کردم

ملامت می‌کنندم کز چه برگشتی ز مژگانش
هزيمت گر ز يک لشکر نمی‌کردم چه می‌کردم

مرا چون خاتم سلطانی ملک جنون دادند
اگر ترک کله‌افسر نمی‌کردم چه می‌کردم

به اشک ار کيفر گيتی نمی‌دادم چه می‌دادم
به آه ار چاره‌ی اختر نمی‌کردم چه می‌کردم

ز شيخ شهر جان بردم به تزوير مسلمانی
مدارا گر به اين کافر نمی‌کردم چه می‌کردم

گشود آنچه از حرم بايست از دير مغان يغما
رخ اميد بر اين در نمی‌کردم چه می‌کردم


:53:



ساقي 03-17-2010 03:21 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« خواجوی کرمانی »


حبذا پای گل و صبح‌دم و فصل بهار
باده در دست و هوا در سر و لب بر لب يار

بی رخ يار هوای گل و گلزارم نيست
زان که بادست نسيم چمن و بوی بهار

همه بت‌خانه‌ی چين نقش و نگار است وليک
اهل معنی نپرسند مگر نقش نگار

در دل تنگ من آمد غم و جز يار نرفت
اوست کاندر حرم عشق تو می‌يابد بار

سکه‌ی روی مرا نقش نبينی زان روی
که درست است که چشمت نبود بر دينار

خرم آن روز که من بوسه شمارم ز لبت
گرچه بيرون ز قيامت نبود روز شمار

گفتی از لعل لبت کام برآرم روزی
چون مراد من دلسوخته اين است برآر

از ميانت چو کمر ميل کنار است مرا
گرچه بی زر ميانت نتوان جست کنار

گر به تيغش بزنی روی نپيچد خواجو
که دلش را سربار است و تنش را سردار



:53:





ساقي 03-17-2010 03:22 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
« منوچهری دامغانی »


هنگام بهار است و جهان چون بت فرخار
خيز ای بت فرخار، بيار آن گل بی‌خار

در سايه‌ی گل بايد خوردن می چون گل
تا بلبل قوّالت برخوانند اشعار

تا ابر کند می را با باران ممزوج
تا باد به می درفکند مشک به خروار

آن قطره‌ی باران بين از ابر چکيده
گشته سر هر برگ از آن قطره گهربار

آن قطره‌ی باران که فرو بارد شبگير
بر طرف چمن بر دو رخ سرخ گل نار

وان قطره‌ی باران که چکد از بر لاله
گردد طرف لاله از آن باران بنگار

پنداری تبخاله‌ی خردک بدميده است
بر گرد عقيق دو لب دلبر عيار

وان قطره‌ی باران که برافتد به گل سرخ
چون اشک عروسی است برافتاده به رخسار



:53:




ساقي 03-17-2010 03:33 PM

ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
 
ز کوي يار مي‌آيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل برافروزي
چو گل گر خرده‌اي داري خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ها داد سوداي زراندوزي
ز جام گل دگر بلبل چنان مست مي لعل است
که زد بر چرخ فيروزه صفير تخت فيروزي
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشاني
به گلزار آي کز بلبل غزل گفتن بياموزي
چو امکان خلود اي دل در اين فيروزه ايوان نيست
مجال عيش فرصت دان به فيروزي و بهروزي
طريق کام بخشي چيست ترک کام خود کردن
کلاه سروري آن است کز اين ترک بردوزي
سخن در پرده مي‌گويم چو گل از غنچه بيرون آي
که بيش از پنج روزي نيست حکم مير نوروزي
ندانم نوحه قمري به طرف جويباران چيست
مگر او نيز همچون من غمي دارد شبانروزي
مي‌اي دارم چو جان صافي و صوفي مي‌کند عيبش
خدايا هيچ عاقل را مبادا بخت بد روزي
جدا شد يار شيرينت کنون تنها نشين اي شمع
که حکم آسمان اين است اگر سازي و گر سوزي
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بيا ساقي که جاهل را هنيتر مي‌رسد روزي
مي اندر مجلس آصف به نوروز جلالي نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزي
نه حافظ مي‌کند تنها دعاي خواجه تورانشاه
ز مدح آصفي خواهد جهان عيدي و نوروزي
جنابش پارسايان راست محراب دل و ديده
جبينش صبح خيزان راست روز فتح و فيروزي

حافظ

:53:


ساقي 03-17-2010 03:35 PM

بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
 
شور گل




بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پيغامبر خوبان پيام آورد مستان را
زبان سوسن از ساقى کرامت هاى مستان گفت
شنيد آن سرو از سوسن قيام آورد مستان را
ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل
چو ديد از لاله کوهى که جام آورد مستان را
ز گريه ابر نيسانى (1) دم سرد زمستانى
چه حيلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را
"سقاهم ربهم"(2) خوردند و نام و ننگ گم کردند
چو آمد نامه ساقى چه نام آورد مستان را
درون مجمر دل ها سپند و عود مي سوزد
که سرماى فراق او زکام آورد مستان را
درآ در گلشن باقى برآ بر بام کان ساقى
ز پنهان خانه غيبى پيام آورد مستان را
چو خوبان حله پوشيدند درآ در باغ و پس بنگر
که ساقى هر چه دربايد تمام آورد مستان را
که جان ها را بهار آورد و ما را روى يار آورد
ببين کز جمله دولت ها کدام آورد مستان را
ز شمس الدين تبريزى به ناگه ساقى دولت
به جام خاص سلطانى مدام آورد مستان را




:53:

مولانا
1- ابرنيساني : ابر ماه نيسان ( ماه هفتم از تقويم سرياني مطابق با فروردين وارديبهشت

ساقي 03-17-2010 03:39 PM

آمد بهار خرم و آورد خرمى
 
در وصف بهار




آمد بهار خرم و آورد خرمى
وز فر نوبهار شد آراسته زمى

خرم بود هميشه بدين فصل آدمى
با بانگ زير و بم بود و قحف(1) در غمى
زيرا که نيست از گل و از ياسمن کمى
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان
از ابر نوبهار چو باران فروچکيد
چندين هزار لاله ز خارا برون دميد
آن حله اى که ابرمر او را همي تنيد
باد صبا بيامد و آن حله بردريد
آن حله پاره پاره شد و گشت ناپديد
و آمد پديد باز همه دشت پرنيان
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپيد گشت چو ديباى پايرشت
برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت
چون باد نوبهار برو دوش برگذشت
شاخ بنفشه چون سر زلفين دوست گشت
افکند نيلگون به سرش معجر کتان
آمد به باغ نرگس چون عاشق دژم
وز عشق پيلگوش(2) در آورده سر به خم
زو دسته بست هر کس مانند صد قلم
بر هر قلم نشانده بر او پنج شش درم
اندر ميان هر قلمى زو يکى شکم
اندر ميان هر قلمى زو يکى شکم
آگنده آن شکمش به کافور و زعفران
آن سوسن سپيد شکفته به باغ در
يک شاخ او ز سيم و دگر شاخ او ز زر
پيراهنيست گويى ديبا ز شوشتر
کز نيل ابره(3) استش و از عاج آستر
از بهر بوى خوش چو يکى پاره عودتر
دارد هميشه دوخته از پيش بادبان
برگ گل سپيد به مانند عبقرى(4)
برگ گل دو رنگ بکردار جعفرى
برگ گل مُورد بشکفته ى طرى(5)
چون روى دلرباى من، آن ماه سعترى (6)
زى هرگلى که ژرف بدو در تو بنگرى
گويى که زر دارد يک پاره در ميان
چون ابر ديد در کف صحرا قباله ها
بارانها چکيد و بباريد ژاله ها
تا گرد دشتها همه بشکفت لاله ها
چون در زده به آب معصفر(7) غلاله ها(8)
بشکفت لاله ها چو عقيقين پياله ها
وانگه پياله ها، همه آگنده مشک و بان (9)
بنمود چون ز برج بره آفتاب روى
گلها شکفت بر تن گلبن به جاى موى
چون ديد دوش گل را اندر کنار جوى
آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوى
بلبل چو سبزه ديد همه گشته مشکبوى
گاهى سرود گوى شد و گاه شعرخوان
گلها کشيده اند به سر بر کبودها
نه تارها پديد برآنها نه پودها
مرغان همي زنند همه روز رودها
گويند زار زار همه شب سرودها
تا بامداد گردد، از شط و رودها
مرغان آب بانگ برآرند وز آبدان
تا بوستان بسان بهشت ارم شود
صحرا ز عکس لاله چو بيت الحرم شود
بانگ هزاردستان چون زير و بم شود
مردم چو حال بيند ازينسان خرم شود
افزون شود نشاط و ازو رنج کم شود
بى رود و مى نباشد، يک روز و يک زمان
بلبل به شاخ سرو برآرد همى صفير
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگير
قمرى همي سرايد اشعار چون جرير(10)
صلصل(11) همي نوازد يکجاى بم و زير
تا بادها وزان شد بر روى آبها
آن آبها گرفت شکنها و تابها
تا برگرفت ابر ز صحرا حجابها
بستند باغها ز گل و مى خضابها
برداشتند بر گل و سوسن شرابها
از عشق نيکوان پريچهره، عاشقان
اطراف گلستان را چون نيک بنگرد
پيراهن صبورى چون غنچه بردرد
از نرگس طرى و بنفشه حسد برد
کان هست از دو چشم و دو زلف بتش نشان

:53:

منوچهرى


1- قحف : کاسه چوبي ، کشکول چوبين .
2- پيلگوش : سوسن .
3- ابره : تاي رويين از جامه .
4- عبقري : نوعي گستردني از ديباي منقش ،نوعي جامه نيکو ونفيس .
5- طري : با طراوت .
6- سعتر : نام ديگر گياه سيسنبر.
7- معصفر: زرد يا سرخ شده با آب سرخ رنگ .
8- غلاله : زلف .
9- بان : در بعضي فرهنگها بان را به معناي بيد ومشک آورده اند ، ولي در اصل درختي است از تيره دولپه اي ها که در آسياي جنوب وجنوب شرقي وشمال آفريقا مي رويد .
10- جرير : جاري ، روان .
11- صلصل : فاخته .

ساقي 03-17-2010 03:42 PM

آمد بهار خرم و آمد رسول يار
 
رستاخيز طبيعت



آمد بهار خرم و آمد رسول يار
مستيم و عاشقيم و خماريم و بي قرار


اي چشم واي چراغ روان شو به سوي باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
اندر چمن زغيب غريبان رسيده اند
رو رو که قاعده است که " القادِم يُـزار"(1)
گل از پي قدوم تو در گلشن آمده است
خار از پي لقاي تو گشته است خوش عذار
اي سرو گوش دار که سوسن به شرح تو
سرتا به سر زبان شد بر طرف جويبار
غنچه گره گره شد ولطفت گره گشاست
از تو شکفته گردد و بر تو کند نثار
گويي قيامت است که برکرد سرزخاک
پوسيدگان بهمن و دي مردگان پار
تخمي که مرده بود کنون يافت زندگي
رازي که خاک داشت کنون گشت آشکار
شاخي که ميوه داشت همي نازد از نشاط
بيخي که آن نداشت خجل گشت و شرمسار
آخر چنين شوند درختان روح نيز
پيدا شود درخت نکوشاخ بختيار
لشکر کشيده شاه بهار و بساخت برگ
اسپرگرفته ياسمن و سبزه ذوالفقار
گويند سربريم فلان را چوگندنا(2)
آن را ببين معاينه درصنع کرد گار
آري چو در رسد مدد نصرت خدا
نمرود را بر آيد از پشه ايي دمار

:53:

مولانا

1- القادم يزار:آنکه منتظر او هستيم خواهد آمد .
2- گندنا :تره ،گندمينه ي کوهي

ساقي 03-17-2010 03:43 PM

خيمه ى نوروز بر صحرا زدند
 
خيمه ى نوروز بر صحرا زدند



خيمه ى نوروز بر صحرا زدند
چارطاق لعل بر خضرا زدند
لاله را بنگر که گوئى عرشيان
کرسى از ياقوت برمينا زدند
کاردارانِ بهار از زرد گل
آل زر بر رقعه (1) ى خارا زدند
از حرم طارم نشينان چمن
خرگه گلريز بر صحرا زدند
گوشه هاى باغ از آب چشم ابر
خنده ها بر چشمهاى ما زدند
مطربان با مرغ همدستان شدند
عندليبان پرده ى عنقا زدند
در هواى مجلس جمشيد عهد
غلغل اندر طارم اعلى زدند
باد نوروزش همايون کاين ندا
قدسيان در عالم بالا زدند
طوطيان با طبع خواجو گاه نطق
طعنه ها بر بلبل گويا زدند

:53:

خواجوى کرمانى
(1) رقعه: مکتوب

ساقي 03-17-2010 03:45 PM

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
 
ربيع بس بديع



بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد



صبوح آمد صبوح آمد صبوح راحو روح آمد
خرامان ساقي مه رو به ايثار عقارآمد
صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ريگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد
حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان
طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع )آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد
ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد
شقايق ها و ريحان ها و لاله خوش عذار آمد
کسي آمد کسي آمد که ناکس زوکسي گردد
مهي آمد مهي آمد که دفع هر غبار آمد
دلي آمد دلي آمد که دلها را بخنداند
مي اي آمد مي اي آمد که دفع هر خمار آمد
کفي آمد کفي آمد که دريا دُرّ ازو يابد
شهي آمد شهي آمد که جان هر ديار آمد
کجا آمد کجا آمد کزينجا خود نرفته است او
وليکن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد
ببندم چشم و گويم شد، گشايم گويم او آمد
و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آمد
رها کن حرف بشمرده که حرف بي شمار آمد


:53:

مولانا

ساقي 03-17-2010 03:50 PM

شعر نوروزي
 
رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود



رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر اين موکب خجسته، درود



به کتف دشت يکي جوشني است مينا رنگ
به فرق کوه يکي مغفري است سيم اندرود
سپهر گوهر بارد همي به مينا درع
سحاب لل پاشد همي به سيمين خود
شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
به طرف مرز بر آن لاله‌هاي نشکفته
چنان بود که سر نيزه‌هاي خون‌آلود
به روي آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبين يهود
صنيع آزر بيني و حجت زردشت
گواه موسي يابي و معجز داوود
به هرکه درنگري، شاديي پزد در دل
به هرچه برگذري، اندهي کند بدرود
يکي است شاد به سيم و يکي است شاد به زر
يکي است شاد به چنگ و يکي است شاد به رود
همه به چيزي شادند و خرم‌اند و ليک
مرا به خرمي ملک شاد بايد بود


:53:

بهار

ساقي 03-17-2010 03:53 PM

برخيز که مي‌رود زمستان
 
برخيز که مي‌رود زمستان



برخيز که مي‌رود زمستان
بگشاي در سراي بستان


نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وين پرده بگوي تا به يک بار
زحمت ببرد ز پيش ايوان
برخيز که باد صبح نوروز
در باغچه مي‌کند گل افشان
خاموشي بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زير گليم و عشق پنهان
بوي گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمي که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تيرباران
سعدي چو به ميوه مي‌رسد دست
سهلست جفاي بوستانبان


:53:


سعدي


ساقي 03-17-2010 04:03 PM

بگريست ابر تيره به دشت اندر
 
بگريست ابر تيره به دشت اندر


بگريست ابر تيره به دشت اندر
وز کوه خاست خنده‌ي کبک نر

خورشيد زرد چون کله دارا
ابر سيه چو رايت اسکندر
بر فرق ياسمين، کله خاقان
بر دوش نارون، سلب قيصر
قمري به کام کرده يکي بربط
بلبل به ناي برده يکي مزمر
نسرين به سر ببسته ز نو دستار
لاله به کف نهاده ز نو ساغر
نوروز فر خجسته فراز آمد
در موکبش بهار خوش دلبر
آن يک طراز مجلس و کاخ بزم
اين يک طراز گلشن و دشت و در
آن بزم را طرازد چون کشمير
اين باغ را بسازد چون کشمر
هر بامداد، باد برآيد نرم
وز روي گل به لطف کشد معجر
خوي کرده گل ز شرم همي خندد
چون خوبرو عروس بر شوهر
بر خار بن بخندد و سيصد گل
چون آفتاب سر زند از خاور
مانند کودکان که فرو خندند
آنگه کشان پذيره شود مادر
قارون هر آنچه کرد نهان در خاک
اکنون همي ز خاک برآرد سر
زمرد همي برآيد از هامون
لل همي بغلتد در فرغر
پاسي ز شب چو درگذرد گردد
باغ از شکوفه چون فلک از اختر
برف از ستيغ کوه فرو غلتد
هر صبح کفتاب کشد خنجر



:53:

بهار

ساقي 03-17-2010 04:12 PM

اي بلبل خوشنوا فغان کن
 
اي بلبل خوشنوا فغان کن



اي بلبل خوشنوا فغان کن
عيد است نواي عاشقان کن

چون سبزه ز خاک سر برآورد
ترک دل و برگ بوستان کن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سايبان کن
چون لاله ز سر کله بينداز
سرخوش شو و دست در ميان کن
بردار سفينه‌ي غزل را
وز هر ورقي گلي نشان کن
صد گوهر معني ار تواني
در گوش حريف نکته‌دان کن
وان دم که رسي به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان کن
ما صوفي صفه‌ي صفاييم
بي خود ز خوديم و از خداييم


:53:


عطار

ساقي 03-17-2010 04:19 PM

برآمد باد صبح و بوي نوروز
 
برآمد باد صبح و بوي نوروز



برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز

مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز
بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز
جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز
نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز
منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين گوز
دريغا عيش اگر مرگش نبودي
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز


:53:


سعدي

ساقي 03-17-2010 04:27 PM

آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
 
آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود



آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود


گلشن شود نشيمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود
کان زر و جواهر بحر در و گهر
شد جمع تا نشيمن بحر سخا شود
برگش زمرد است و گلش لعل آبدار
گلزار تخت شه که بر آب بقا شود
توران سزد به پادشهي کز سر پري
لعلي به صد هزار بدخشان بها شود
شد وقت کز نسيم قدوم بهار ملک
در باغ تخت غنچه‌ي ياقوت وا شود
عيد قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پي هم فتح‌ها شود
عيد مبارک است کزان پاي بخت شاه
چون شاهدان ز خون عدو پرحنا شود
خاقاني عيد آمد و خاقان به يمن خود
هر کار کز خداي بخواهد روا شود


:53:


خاقاني

ساقي 03-17-2010 04:29 PM

مبارکتر شب و خرمترين روز
 
مبارکتر شب و خرمترين روز


مبارکتر شب و خرمترين روز
به استقبالم آمد بخت پيروز


دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست اين يا ملک يا آدميزاد
پري يا آفتاب عالم افروز
ندانستي که ضدان در کمينند
نکو کردي علي رغم بدآموز
مرا با دوست اي دشمن وصالست
تو را گر دل نخواهد ديده بردوز
شبان دانم که از درد جدايي
نياسودم ز فرياد جهان سوز
گر آن شب‌هاي باوحشت نمي‌بود
نمي‌دانست سعدي قدر اين روز


:53:

سعدي

ساقي 03-17-2010 04:32 PM

يا رب اين عيد همايون چه مبارک عيد است
 
يا رب اين عيد همايون چه مبارک عيد است



يا رب اين عيد هميون چه مبارک عيد است
که بدين واسطه دل دست بتان بوسيده‌ست


گرنه آن ترک سپاهي سر غوغا دارد
پس چرا از گره‌ي زلف زره پوشيده‌ست
شاخي از سرو خرامنده‌ي او شمشادست
عکسي از عارض رخشنده‌ي او خورشيدست
نگه سير بر آن روي نکو نتوان کرد
بس که از خوي بدش چشم دلم ترسيده‌ست
دوش در بزم صفا تنگ دهان تو چه گفت
که از آن خاطر هر تنگ‌دلي رنجيده‌ست
مطرب از گوشه‌ي چشمت چه نوايي سر کرد
که به هر گوشه بسي کشته به خون غلطيده‌ست
تنگ شد در شکرستان دل طوطي گويا
دهن تنگ تو بر تنگ شکر خنديده‌ست
دل يک سلسله ديوانه به خود مي‌پيچد
تا که بر گردنت آن مار سيه پيچيده‌ست
حلقه‌ي زلف تو را دست صبا نگرفته است
ذکر سوداي تو را گوش کسي نشنيده‌ست
با وجود تو نمانده است اميدي ما را
که رخ خوب تو ديباچه‌ي هر اميدست
عيد فرخنده‌ي عشاق به تحقيق تويي
که سحرگه نظرت منظر سلطان ديده‌ست
انبساط دل آفاق ملک ناصر دين
که بساط فلک از بهر نشاطش چيده‌ست
آن که از بخت جوان تا به سر تخت نشست
خاک پايش ز شرف تاج سر جمشيدست
تيغ او روز وغا گردن خصم افکنده‌ست
دست او گاه سخا مخزن زر پاشيده‌ست
آفتاب فلک جود فروغي شاه است
که فروغش به همه روي زمني تابيده‌ست



:53:

فروغي

ساقي 03-17-2010 04:34 PM

عيد بر عاشقان مبارک باد
 
عيد بر عاشقان مبارک باد


عيد بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عيدتان مبارک باد


عيد ار بوي جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو اي ماه آسمان و زمين
تا به هفت آسمان مبارک باد
عيد آمد به کف نشان وصال
عاشقان اين نشان مبارک باد
روزه مگشاي جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عيد بنوشت بر کنار لبش
کاين مي بي‌کران مبارک باد
عيد آمد که اي سبک روحان
رطل‌هاي گران مبارک باد
چند پنهان خوري صلاح الدين
بوسه‌هاي نهان مبارک باد
گر نصيبي به من دهي گويم
بر من و بر فلان مبارک باد


:53:

مولوي


اکنون ساعت 07:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)