مشاعره واژه ای

[افسون 13]

یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

[مستور]

ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز

چو این افسانه کردم پیش آغاز

[افسون 13]

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

[mary.f]

شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری

[افسون 13]

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ است
این دست که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ ست که برگردن یاری بوده ا‌ست

[مستور]

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

[hossein]

شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان
چشم به ره نشانده‌ام جان امیدوار را

[افسون 13]

هر آنکس عاشق است از جان نترسد
یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه
که گرگ از هی هی چوپان نترسد

[مستور]

دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من

[mary.f]

دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم