بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 05-11-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید رمان پدر سالار

فصل ۱:
سر کوچه که رسیدم هنوز تمام دیوار خراب نشده بود.پلاک فلزی به میخ شکسته و آویزان بودو تلو تلو میخورد و خاک و گردو غبار در نم آن بد از ظهر پاییزی همچون بخار به نظر میرسید.قیژ قیژ ماشین خاک برداری که بی ترس و اهمه داشت پیش میرفت و ملک آقا بزرگ را پودر میکردتا چند خیابان آن سؤ تر میامد.آجر به اجر بنای قدیمی با خاک یکسان میشد و انگار هویت من بود که داشت فرو میریخت.هیچ یک از ایل و تبار طلا چی شاهد نابود شدن مجتمع نبودند جز من.
اولین اتاقک محقر چسبیده به دیوار اصلی اتاق باقر و جواهر مستخدمها ی پیر و از کار افتاده بود که سالها در خدمت عزیز و آقا بزرگ سرایداری کرده بودند.
خانهٔ عمو علی و عمو رحیم کوچکترین پسرای آقا بزرگ و ورودی زیر زمین نمور و تاریک از پشت تله ای از خاک نمایان شد.عریان شدن هر قطعه بیداری خاطرهائ دوران کودکی و نوجوانیم بودکه ذهنم را درگیر گذشتهای دور میکرد.انگار داشتم توی تونل تنگ تاریک به عقب بر میگشتم که سرنوشت زجر آورم را بار دیگر به یاد آوردم.
ساختمانهای مقابل هم سمت شمال و جنوب زمین منزل عمو کریم و عمو امیر، عمه طاهره و خانهٔ پدرم محمود ، عمو منصور و عمه منصوره،یکجا فرو ریختند.مساحت خانهٔ آقا بزرگ سه برابر هر یک از ساختمانها بود.شاه نشین مقابل حیاط پر بود ازستون گچ بری وکنده کاریهای رنگارنگ و شیشه های رنگی و آئینه های تزیین شده بر سقف و کنارهها که در طی لحظهای نه چندان طولانی با خاک یکسان شد.
چشمهای از هم دریده آقا بزرگ که با نگاه خشنش نگران وضعیت پیش آماده بود،از پشت غبار شناور در فضا،به رانندهٔ بیل خیره شد.روحش هنوز حضور داشت و دست از دنیا نکشیده بود.انگار همین دیروز بودروی تخت چوبی ایوان مقابل شاه نشین رو به روی حیات لم میداد و در حالی که چشم به گل کاغذیهای سرخ و صورتی لب ایوان داشت اجتماع خانواده پرجمیتش را تماشا میکرد.خانواد ه ای که تا زنده بود،از فرمانش سر پیچی نکردند و بی اجازه نفس نکشیدند.
آقا بزرگ در دورانی که مردم دم از آزادی فکری میزدند و ندانسته داشتند هویتشان را گم میکردند،خانواده اش را ،در بهشتی رویایی و خیال انگیز، به اسارت بی خبری از دنیای خارج کشیده بود.حال و هوای پراکنده در دهکده او به قرنها پیش تعلق داشت.بنای ۹ ساختمان در کنار هم با دیوارهای ضخیم و نسبتا بلند ،از دنیای پیشرفته کاملا جدا شده بود.زمین بنا در گذشتهای نه چندان دور ،درختهای پر از میوه داشت که در کمتر از شش ماه همراه از ریشه کندن تا به جای آن باغ درندشت،ساختمانهای پشت سر هم،با نقشهای که آقا بزرگ کشیده بود،ساخته شود.
چهار ساختمان شمال زمین،چهار ساختمان سمت جنوب،حیات از شرق تا غرب،حوضی در وسعت زیاد که بیشتر شبیه استخر کم عمق بود به ساختمانها جلوهای چشمگیر میداد.در قسمت شرق زمین مشرف به حیاط عمارتی بزرگتر از ساختمانهای دیگر قرار داشت که شاه نشین آن رو به استخر بود و تصویر آیینه کاری و گچ بری آن، در سایه روشن نور خورشید ،بر سطح آب حوض میدرخشید.
اتاقهای بزرگ آن با سقف بلند که پشت تالار بزرگی قرار داشت و ویژهٔ پذیرایی از خویشاوندان و گردهما یی خانوادگی و اشپزخانه ای که مقدمات مهمانیها در آن تدارک دیده میشد،جزو ساختمان محل سکونت آقا بزرگ و عزیز بود.پشت همهٔ ساختمانها که از دیوار اصلی فاصله داشت ،محل عبوری باریک بود که پنجره اتاقهای عقبی رو به آن باز میشد و به این ترتیب نور کافی به همهٔ اطاقها میرسید.
آقا بزرگ از ابتدای ساخت بنا ،برای تک تک فرزندانش محل زندگی جداگانهٔ در نظر گرفته بود.حتی بچه درا شدن او و عزیز هم با برنامه ریزی از پیش تعین شده بود که شش فرزند پسر و دو دختر،به ترتیب تاریخ ازدواج در ساختمانهای ،یک طبقه در کنار هم زندگی میکردند و صدا از هیچ کدامشان در نمیآمد .ملک های بی اختیاری که به تقدیر سپرده بودند و جز به فرمان رئیس خانواده ،حرکتی از خود نشان نمیددند.
تا زمانی که عباس خان زنده بود هیچکس به فکر مستقل شدن نیفتاده بود،که اگر چنین فکری به سر کسی میزد از ارث محروم میشد.همهٔ تصمیمات مهم را آقا بزرگ میگرفت و بقیه مجردین بی چون و چرای تصمیمهایش بودند.شش مغازهٔ طلا فروشی در بازار به شش پسر تعلق داشت که به بزرگترین مغازه، یعنی مغازهٔ ((عباس خان طلا چی)) چسبیده بود.پسرها که در شغل اجدادی پدر باقی مانده بودند و جز به صلاح او حتی خریدو فروش هم نمیکردند،همگی در بیست و چهار سالگی ازدواج کردند و دخترها در هفده سالگی به عقد دو جوان طلا فروش در آمدند، البته با این شرط که در مجتمع سکونت کنند.
نام نوه های اول با حرف اول نام پدرها،و نوههای دختر با نام ماداران همخوانی داشت.تنها استقلالی که در آن خانه به چشم میخورد،تصمیم عروسها برای تهیه شام و ناهار در روزهای عادی بود،چون در روزهای تعطیل غذا در تالار عظیم مجتمع صرف میشد.
باقر و همسرش جواهر که در روزهای عادی به کار نظافت دولت سرا میپرداخت،مسول تهیه غذای آخر هفته و روزهای تعطیل بودند که با روغن کرمانشاهی خوش عطری تهیه میشد و یاد روزگار شباب آقا بزرگ و عزیز را زنده نگاه میداشت.
شبهای جمعه اتوبوس افراد خانواده را برای فاتحه خوانی به مقبره اختصاصی میبرد که کوچک و بزرگ با عزیز و آقا بزرگ همراه میشودیم.روزهای تعطیل آخر هفته تابستانها را هرگز فراموش نمیکنم که صبح گاه،به فرمان آقا بزرگ به باغ میگون میرفتیم و تا شب به شیطنت و بازی کودکانه سرگرم میشودیم.شب هنگام که بچه ها رمق حرف زدن نداشتند و سرشان به بالش نرسیده خوابشان میبرد پسرای آقا بزرگ در تالار پشت شاه نشین مینشستند و از تصمیم های تازه مطلع میشدند.
متلاشی شدن بنا جلوی چشمهای نا باور و بهت زده ام،آمیزهای از مهربانی و استبداد آقا بزرگ را یکجا به فضای ذهنم پاشید.انگار که دستورهای قاطع او هرگز از ذهنم ناپدید نمیشود.یاد و خاطره کودکی و هیجانهای دوران نوجوانی ،به همراه عشق دوران بلوغ،ذهنم را عطر آگین ساخت.

ویرایش توسط گمشده.. : 05-12-2012 در ساعت 11:32 PM
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:16 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها