مهمترین اتفاقی که امروز برات افتاده رو بنویس

[اهورا]

هیچی. اتفاق خاصی نیفتاد

[bigbang]

با سلام
امتحان ....دم . برگه رو دو دستی نگه داشتم دادم به مراقب
بابا من مشغله ذهنی دارم چرا حرف من رو نمیگیرید ؟فکر من 1000 جا هست درس بخون نیستم لامصب ها .... با تشکر دارید میرید در رو هم پشت سرتون ببندید

[کارگر سایت]

دا بهتر از ری است .

[bigbang]

رفتم با چاقو گردو بشکنم دستم رو بریدم ، هیچی دیگه حالا این دستمال هم گیر کرده بود هر چی میکشیدیم نمیومد ! یه 4 تا به خودمون فحش دادیم ، دستمون رو باند پیچی کردیم من گفتم پدرم خوابه با گوشت کوب گردو نشکنم ، مثلاً با چاقو بشکنم که اینطوری شد . ای مردشور هر چی گردوئه ببره .... دستمون ناقص شد

[شابادی]

امروز اولین تشعشعات گرمای وحشتناک خوزستان بود
وای که تا 6ماه دیگه باید بپزیم

[kiana]

بعد از 5 ماه دلم برای اینجا تنگ شده امدم ببینم اینحا چه خبره؟

[مستور]

نوشته اصلی توسط kiana

بعد از 5 ماه دلم برای اینجا تنگ شده امدم ببینم اینحا چه خبره؟

هیچ خبری نیست حدود دوساله که هیچ خبری نیست یادمه آخرین بار که پستی گذاشتم که دایی عزیزتان را از دست داده بودین و شعری برای تسلای دلتان سرودم یاد اون شبها افتادم که تا صبح با دوستان بیدار بودیم و مشاعره میکردیم حال انگار که سایت شده همانند شهر اموات که گاهی کسی برای تجدید خاطره به آن سری میزند دلم برای اون روزا تنگ شده یک شعر بلند هم برا ادمین سرودم و ایشان هم جواب دادند که از موقعی که گوشیها هوشمند شده بیستر با گوشی سروکار دارن تا سایت دل من هم خیلی تنگ میشه گاهی سر میز نم ولی هیچکی نیست و نا امید بر میگردم امید اینکه هر که هر کجا هست خوب و خوش و خرم باشه

[کارگر سایت]

مهمترین اتفاق دیروز
سالروز استقلال کوبا و دلتنگ شدن کیانا برای اینجا .


خب چه خبر بود ؟

[فرانک]

با آبجیم تلفنی حرف میزدم نهارم شد ذغااااال

[کارگر سایت]

یه پروژه کوچولو که ازش بدم نمیومد بهم پیشنهاد شد .

امروز مرخصی بودم سر کار نرفتم کمی استراحت کردم .

یه سری کار عقب افتاده انجام دادم .

و دلم برای کرمانشاه تنگ شد .