نقل قول:
نمايش اين فيلم در پنجاهوچهارمين جشنواره بينالمللي سنسباستين اسپانيا و دريافت جايزه بزرگ صدف طلايي به همراه دو جايزه انجمن منتقدان بينالمللي يا فيپرشي و بهترين فيلمبرداري اين جشنواره، از جمله اين حضورهاي موفق جهاني است.
|
نقل قول:
«نيوهمانگ» قبادي در حالي موفق به كسب صدف طلايي سنسباستين شد كه ژوزه ساراماگو ـ برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 1998 و نويسنده رومان معروف كوري ـ از اعضاي هيئت داوري بود و ژان مورو ـ از بازيگران سرشناس سينماي اروپا و فرانسه ـ رياست هيئت داوران را به عهده داشت. فضاي جادويي «نيوهمانگ»، ساراماگو را به حيرت واداشته و فيلم را بهشدت تحسين كرده است. ميگويند جيم جارموش هم در دو صحنه از فيلم گريسته است؛ يكبار در صحنهاي كه سازها شكسته ميشود و بار ديگر در صحنه تكانخوردن جسد هنرمند آوازخوان با شنيدن آواي عاشقانه زني در قبرستان.
|
اين هم قسمتي از نقدي ديگر
داستان نيوهمانگ
«مامو» موسيقيدان معروف كُرد، از آلمان به ايران برگشته است تا كنسرتي را در كردستان عراق پس از صدام در شهر «اربيل» برگزار كند. او كه پس از هفت ماه مجوز اجراي كنسرت گرفته با شور و شوق خاصي همه پسرانش را كه هركدام در نقطهاي از كردستان ايران هستند، جمع ميكند. «كاكو» هم از مشتاقان اوست و مينيبوس دوستش را به امانت ميگيرد تا «مامو» و پسرانش را به اين سفر ببرد. يكي از پسران مامو كه درويشمسلك است به مامو ميگويد پير روستا گفته است: «مامو نبايد به اين سفر برود زيرا با كاملشدن ماه در شب چهارده،اتفاقي براي او خواهد افتاد». مامو با پير ملاقاتي وهمانگيز و مرموز ميكند و بعد از آن تصميم ميگيرد خوانندهاي تبعيدي را كه يك زن است و «هشو» نام دارد، به همراه خود ببرد. «هشو» كه به معني خوشه انگور است به همراه 1334 زن خواننده ديگر به روستايي دوردست تبعيد شده است. «مامو» او را با خود ميبرد و اين تازه آغاز سفر جادويي «مامو» و همراهانش است.
و اما سفر مامو
«نيوهمانگ» را ميتوان در ژانر سفر گنجاند زيرا تمام وقايع فيلم در سفر «مامو» و همراهانش رخ ميدهد؛ سفري با جلوههايي گاه جادويي و سراسر حادثه كه در زمينه و بستري رئاليستي ميگذرد و دستمايه قبادي براي راهيكردن تماشاگر به گوشههاي مختلفي از سرزمين مادرياش كردستان بوده است. او در اين سفر، قصههاي جذاب و گوناگوني از آن سرزمين و مردمانش روايت ميكند. روايت اين فيلم، به دليل محوربودن سفر در آن، خطي است و براي لحظهاي مخاطب را رها نميكند. «نيوهمانگ» با صحنهاي از جنگ خروسها و با جملهاي از «كيير كهگارد» فيلسوف دانماركي از زبان كاكو آغاز ميشود. اين جمله كه در فيلم بسيار كليدي است اين است: «من از مرگ نميترسم چرا كه اگر من اينجا هستم، مرگ نيست و اگر مرگ اينجاست، من نيستم». اين جمله دربرگيرنده تفكر مامو است. قبادي وقايع تلخ و شيرين را در كنار هم طرح كرده و بدين ترتيب اثري آميخته از طنز و تراژدي خلق كرده است تا هر آنچه را كه واقعيت زندگي مردم كرد است، بر روي نگاتيو ثبت كند. به همين خاطر دوربين خود را به روستايي ميبرد كه 1334 زن خواننده به آنجا تبعيد شدهاند. هشو هم كه روح و سمبل جمعي اين زنان است به اين روستا تبعيد شده و حالا دوربين قبادي آواي زيبا و نگاه دردمندانهاش را ثبت كرده است. مامو او را با اصرار همراه خود ميكند. او هشو را در تابوتي مخفي كرده، تابوت را در مينيبوس جاسازي ميكند و اين تازه آغاز سفر است.
رئاليسم جادويي نيوهمانگ
اگرچه «نيوهمانگ» در بستر و زمينهاي رئاليستي ميگذرد اما گاهي اتفاقات عجيب و جادويي در آن روي ميدهد كه داستان را از سيطره عقل و منطق خارج ميكند. اين روايت رئاليسم جادويي، ريشه در پسزمينه اسطورهاي، افسانهاي و عرفاني فرهنگ كُردها دارد. اين پسزمينه چنان وسيع و اسرارآميز است كه هر اتفاق جادويي را باورپذير جلوه ميدهد. ديدار مرموز و اسرارآميز مامو با پير روستا، آواي زيباي زني از آسمان كه در سكانس قبرستان شنيده ميشود و باعث تكانخوردن جسد ديگر خواننده كُرد كه رفيق مامو است ميشود يا فرود اتفاقي و ناگهاني دختري به نام نيوهمانگ روي سقف مينيبوس از آسمان، از جمله اين جلوههاي رئاليسم جادويي در فيلم هستند.
لحني كه قبادي با توجه به نيت، هدف و مضمون فيلمش انتخاب كرده است، فضايي در فيلم پديد آورده كه مخاطب شكي در پذيرفتن پديدههاي فراحسي و ماورايي به خود راه نميدهد. اين لحن بيشتر از طريق كنايهها، استعارهها، سمبلها، مفاهيم اعتقادي و شخصيتپردازيها شكل گرفته است.
ارجاعهاي قبادي به فيلمهاي قبلياش در نيوهمانگ
بهمن قبادي در «نيوهمانگ» به نگاه عميقتر و پختگي خاصي در روايت و فرم رسيده است. لحن جديد و زاويه ديد متفاوتي هم پيدا كرده است. با اين وجود ارجاعاتي عمدي هم به فيلمهاي قبلياش، بهخصوص در پرداخت به شخصيتها و مضمون داشته است؛ مامو كه در اينجا شخصيت «موتزارت» را تداعي ميكند، در واقع همان «ميرزا» در فيلم
«آوازهاي سرزمين مادريام» است. «كاكو» هم «عوده» همان فيلم است. «هشو» هم ميتواند همان زني باشد كه در «آوازهاي سرزمين مادريام» به خاطر شيمياييشدن قادر به صحبت كردن نبود و درآن فيلم عنوان شد كه آوازخوان بوده است.
شاعرانگي و عشق
قبادي در «نيوهمانگ» عناصري چون عشق، موسيقي، عرفان، سماع، زن، فرشته، آواز، آسمان و شعر و مرگ را در تركيبي بسيار زيبا كنار هم چيده است. حاصل اين تركيب، چندلايهشدن فيلم، با محوريت يك سفر پُررمزوراز است. سينماي او سرشار از انرژي و تپش است. همان تپشي كه در نماهاي فيلم «نيوهمانگ» بهخوبي حس ميشود.
در پايان بايد از بازيهاي زيباي هديه تهراني در نقش «هشو»، گلشيفته فراهاني در نقش «نيوهمانگ» و از همه برجستهتر بازي تحيربرانگيز نابازيگري به نام اسماعيل غفاري گفت كه نقش «مامو» را بازي ميكند. اللهمراد رشتياني هم كه نقش «كاكو» را بازي ميكند و در «آوازهاي سرزمين مادريام» او را با ايفاي نقش «عوده» ديده بوديم، لحظات بسيار زيباي طنزي را پديد آورده است.
نويسنده: مختار شكريپور
منبع: روزنامه «كارگزاران»