بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > پزشکی بهداشتی و درمان > روانشناسی

روانشناسی زیر تالار روانشناسی برای مباحث مربوط به این رشته

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 02-16-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چطور با بچه‌ها از مرگ بگوئيم؟

بسياري از ما از صحبت كردن درباره مرگ با فرزندانمان اكراه داريم، به ويژه كه آنها هنوز درحال سپري كردن دوره كودكي باشند.
اما مرگ واقعيت گریزناپذير زندگيست. ما و فرزندانمان خواه ناخواه بايد با آن مواجه شويم. براي ياري دادن آنها دراين مواجهه، كافيست اجازه دهيم بدانند هيچ اشكالي ندارد كه راجع به آن با یکدیگر گفت‌وگو كنيم. با گفت‌وگو كردن پي مي‌بريم كه بچه‌ها درباره مرگ چه چيزهايي مي‌دانند و چه چيزهايي نمي‌دانند؛ یا در واقع چقدر از مفهوم مرگ آگاهی دارند.
با بیم‌ها و نگراني‌هایشان، و یا تصاوير نادرستي كه ممکن است در خیالشان از مرگ ساخته باشند آشنا مي‌شويم. سپس مي‌توانيم شناخت و آگاهي‌های لازم را در اختيارشان نهاده و آسودگي خاطرشان را فراهم كنيم. درست است كه صحبت كردن تمام مسائل را حل نمي‌كند، اما بدون آن هم یکی از مهم ترین ابزارهای كمك كردن را از دست مي‌دهيم.
اينكه چه زمانی با بچه‌ها راجع به مرگ حرف بزنيم و چه چيزهايي به آنها بگویيم، به سن و تجربه‌هاي آنها در زندگي بستگي دارد. البته شرايط متفاوتي كه در آن قرارمي گيريم، تجربه‌ها، اعتقادات واحساسات خود ما نیز بی تأثیر نیست.
بعضي بحث‌ها پیرامون مرگ ساخته و پرداخته گزارش‌هاي خبري يا برنامه‌هاي تلويزيوني هستند و دريك فضاي غیر عاطفي یا حداکثر یک فضای عاطفی مصنوعی شكل مي‌گيرند و بعضي ديگر در محيط سرشار از احساس خانواده بعد از گذراندن يك بحران مثل از دست دادن يك عزيز.
اگرچه تمام شرایط و واکنش‌های احتمالی را نمی‌توان پیش بینی و بررسی کرد، اما با بالا بردن سطح آگاهی‌مان نسبت به کودک و چگونگی ارتباط با او، می‌توانیم هنگام روبه‌رو شدن با مرگ در محیط خانواده، روابطمان را با کودک کنترل و از او حمایت کنیم.


بچه‌ها مرگ را می‌شناسند
خيلي پیش از آن كه ما متوجه شويم، بچه‌ها با مرگ آشنا شده‌اند. آنها پرنده‌ها و حشره‌هاي بي‌‌جان را ديده‌اند و با پيكر مرده حيوانات كنار جاده‌ها برخورد كرده‌اند. حداقل يك بار در روز در برنامه‌هاي تلويزيوني مرگ را مي‌‌بينند، در قصه‌ها از آن مي‌شنوند و وقت بازي كردن، اداي مردن را در مي‌آورند (بازی‌گوشانه می‌میرند).
مرگ بخشي از زندگي ماست و بچه‌ها در حد خودشان آن را مي‌شناسند. اگر به کودکان فرصت بدهيم راجع به مرگ با ما حرف بزنند، مي‌توانيم علاوه بر دادن آگاهي لازم، براي مقابله با بحران‌هاي ناگزير زندگي آماده‌شان كنيم، و وقتي غمگين هستند به ياري‌ ايشان بشتابيم. با ابراز علاقه و توجه به چيزهايي كه مي‌گويند، مي‌توانيم آنها را به برقراري ارتباط تشويق كنيم.


موانع ارتباط
بسياري از ما تمايل نداريم راجع به موضوعات ناراحت‌كننده صحبت كنيم. ما روي عواطفمان سرپوش مي‌گذاريم. به گمان اينكه پنهان كردن احساسات غم انگیز بهترين راه رویارویی با آنهاست. اما صحبت كردن راجع به يك موضوع، تنها راه انتقال دادن احساساتمان درباره آن به دیگران نيست. بچه‌ها ناظراني هستند كه هيچ چيز را نمي‌توان از ديدشان پنهان كرد. حتی اگر سکوت کنیم؛ آنها از چهره ما، طرز راه رفتن و حتی حالت دست‌هاي ما همه چيز را مي‌فهمند.
وقتي ما از صحبت كردن در مورد چيزي كه آشكارا ناراحت‌كننده است خودداري مي‌كنيم، كودكان اغلب در مطرح كردن آن موضوع یا كنجكاوي در مورد آن دچار ترديد مي‌شوند. براي يك كودك، پرهيز اين طور تعريف مي‌شود «اگر مامان و بابا نمي‌توانند راجع به چيزي صحبت كنند، پس بايد چيز بدي باشد، پس بهتر است من هم سؤالی راجع به آن نپرسم».
مانند رویارویی با هر موضوع حساس ديگر، در اين زمينه نيز بايد در پي برقراري تعادل باشیم كه موجب شود كودك به برقراری ارتباط راغب شود. از سویی با مسكوت گذاشتن عواطف درونی در واقع او را نادان پنداشته‌ایم؛ پس به جای آن که از كودك محافظت كنيم، او را بيشتر نگران مي‌كنيم و ناخواسته موجب مي‌شويم تا از در ميان گذاشتن احساساتش با ما خودداري كند.
از سوي ديگر، خردمندانه نیست كودك را چنان فهیم فرض کنیم که در معرض مواجهه با دانستني‌هايي قرار گیرد كه هنوز آمادگي يا توانايي دريافت آن را ندارد.
اگر خود ما نسبت به عواطفمان، (عواطفي كه صحبت كردن از آنها بسيار آسان‌تر از نشان دادن آنها در عمل است) صادق، صریح و راحت باشیم؛ قدم اول را برای برقراری این ارتباط برداشته و کار را برای كودکان آسان‌تر كرده‌ايم. اکنون مسائلي كه برقراري اين ارتباط را مشكل مي‌كنند از نزديك بررسي كنيم.
* هر لحظه در جست‌وجوی زمان مناسبی باشید که کودک به برقراری ارتباط با شما تمایل نشان می‌دهد.
* تلاش كنيد موانعي كه ممكن است تلاش‌هاي شما را جهت نزديك شدن به كودك بي‌اثر مي‌كند از سر راه برداريد.
* وقتي چنان ناراحت هستيد كه كودك حس مي‌كند، صادقانه برايش راجع به ناراحتي‌تان توضيح دهيد.
* وقتي سؤالي مي‌پرسد او را با گفتن جمله «هنوز كوچكتر از آن هستي كه بفهمی» دست به سر نكنيد.
* تلاش کنید پاسخ‌هاي ساده و مختصر و قابل فهم براي سؤالاتش بيابيد، با جواب‌هاي طولاني كودك را سردرگم نكنيد.
شايد مشكل‌ترين توصيه‌اين باشد که ارتباط با كودك بايد چنان ذهن و عواطف ما را درگير خود كند كه به‌طور طبيعي از هر فرصتي كه دست مي‌دهد براي صحبت با كودك استفاده كنيم.


من همه چیز را نمی‌دانم!
هنگام صحبت كردن با بچه‌ها، اگر جواب همه سؤالات را ندانيم احساس خوشايندي نداريم. مخصوصاً كه بچه‌هاي كوچك انتظار دارند پدر و مادرشان همه‌چيز را حتي درباره مرگ بدانند. زندگي سرشار از ترديدها و بلاتكليفي‌هاست و مرگ تنها نقطه قطعيت و تنها واقعیت تزلزل ناپذير زندگي است.
كنارآمدن با موضوع مرگ فرايندي‌ ا‌ست كه شايد به درازاي طول عمر آدمي باشد. ممكن است در دوره‌هاي مختلف زندگي، توجيه‌های متفاوتی برای موضوع مرگ كشف كنيم يا شايد تمام عمر را با ترس و اضطراب از مرگ بگذرانيم. اگر بیم مرگ ما را رها نكند، از خود مي‌پرسيم كه چگونه مي‌توانيم پاسخ‌هاي آرامش بخشی در باره آن به كودكانمان ارائه دهيم.
اگر جواب‌های ما به اندازه كافي اطمینان بخش نباشند، می‌توانیم آنچه را که واقعاً احساس می‌کنیم به آنها بگوییم. در هر موردي كه احساس ترديد مي‌كنيم بهتر است كه روراست باشيم «جواب اين يكي را نمي‌دانم». اين صداقت بهتر از تعاريف طوطی واری است كه قلباً به آنها اعتقاد نداريم.
بچه‌ها ترديد و دودلي مارا احساس مي‌كنند. دروغ‌هاي‌مان اگرچه با مقصود نيك بر زبان مي‌آيند، اما موجب تشويش و عدم اطمينان آنها مي‌شوند.به علاوه دير يا زود بچه‌ها مي‌فهمند كه ما داناي كل نيستيم، پس چرا كمك نكنيم كه زودتر اين موضوع را كشف كنند؟ مي‌توانيم خودمان صادقانه به آنها بگوييم كه همه جواب‌ها را نمي‌دانيم.اگر حالت تدافعي به خود نگيريم و آرام و پذيرا باشيم؛ بچه‌ها هم راحت‌تر قبول مي‌كنند كه حتی بزرگترها هم همه چيز را نمي‌دانند.
محققان دريافته‌اند كه 2عامل مهم بر نگرش بچه‌ها به موضوع مرگ تأثير مي‌گذارد:
مراحل رشد و تجارب آنها شامل محيط زندگي، سنت‌ها، مذهب، پيشينه فرهنگي و ديدگاه‌هاي شخصي آنها.

الف)مراحل رشد
تحقیقات نشان مي‌دهد كودكان ضمن رشد، مرحله به مرحله دريافت‌شان از مرگ تغيير می‌یابد. مثلاً كودكان زير 5سال معمولاً مرگ را امري برگشت پذير مي‌دانند كه فاقد جنبه شخصي است يعني براي آنها و نزدیکانشان رخ نمي‌دهد. تماشاي شخصيت‌هاي كارتوني در تلويزيون كه بعد از اينكه می‌میرند معجزه وار دوباره جان مي‌گيرند، اين باور را بيش از پيش تقويت مي‌كند.
بين 5 تا 9 سالگي، كودكان كم كم تشخيص مي‌دهند كه مرگ پايان همه چيز است و همه موجودات زنده يك روز مي‌ميرند. اما هنوز هم مرگ براي آنها جنبه شخصي ندارد.
با خودشان گمان مي‌كنند مي‌توانند ابتكار به خرج دهند و به ترفندی از آن بگريزند. در اواخر این مرحله كودكان به تدریج موضوع مرگ را به‌عنوان يك موضوع شخصي مي‌پذيرند. ممكن است مرگ، تصاویر موهومی‌از اشباح یا اسکلت را در ذهنشان تداعی کند و حتي راجع به آنها كابوس هم ببينند.
از 9 تا 10سالگي و بعد از آن در سنین نوجواني، كودكان ديگر كاملاً درك خواهند كرد كه مرگ قابل بازگشت نيست و تمام موجودات زنده خواهند مرد، و همچين خودشان هم يك روز مي‌ميرند. بعضي نوجوانان ممكن است مشتاق شوند فلسفه زندگي و مرگ را در يابند. آنها به‌خصوص راجع به معناي زندگي كنجکاو مي‌شوند.

ب)تجربه شخصي
دانستن اين كه كودك از چنين مراحلي مي‌گذرد تا دريافتش نسبت به مرگ كامل شود بسیار اهمیت دارد. اما مهم‌تر آن است كه به ياد داشته باشيم در هر مرحله از رشد، هر كودك دريافت و تجربه‌هاي فردي مخصوص به خودش را دارد.
نبايد فراموش كرد هر كودك زندگي را يگانه و متفاوت از ديگران تجربه خواهد كرد و روش‌هاي خود را براي ابراز و كنترل كردن عواطفش دارد.
بعضي كودكان حتي از 3سالگي راجع به مرگ سؤالاتي مي‌پرسند.بعضي‌ها شايد ظاهراً به‌نظر برسد نسبت به مرگ پدربزرگ يا مادر بزرگ بي‌تفاوت هستند ولی نسبت به مرگ يك حيوان خانگي واكنش شديدي نشان بدهند.
بعضي ديگر، هرگز اشاره‌اي به موضوع مرگ نمی‌كنند؛ اما ممكن است راجع به آن خيال‌پردازي كنند؛ حتي شايد وانمود كنند يك اسباب بازي يا حيوان خانگي در حال مرگ است و احساسات و خيالاتشان را در بازي‌هایی نشان دهند که پایه باورها و اعتقادات‌شان در آینده خواهد شد؛ يا ممكن است با دوستان‌شان [مردن بازی] كنند، مثلاً به نوبت بميرند تا بقیه بچه‌ها آداب و تشريفات مراسم خاكسپاري را اجرا كنند.
بچه‌ها هر طور كه با مرگ روبه‌رو شوند و عواطفشان را نشان دهند، در هر حال نيازمند واكنش‌ دلسوزانه ای هستند كه عاري از قضاوت‌هاي زود هنگام درباره نگرش و احساسات‌شان باشد. چگونه نيازهاي كودك را درست و در زمان مناسب تشخيص داده و رفع كنيم؟ كارسازترين تدبير، خوب ديدن و خوب شنيدن، است.


چطور برایت بگویم؟
ارتباط برقرار كردن با كودكاني كه هنوز به سن دبستان نرسيده‌اند يا در سال‌هاي ابتدايي دبستان هستند، راجع به هر موضوعی مي‌تواند چالش‌برانگيز و دشوار باشد. آنها تعاريف ساده و مختصر نياز دارند. بايد از سخنراني طولاني و جواب‌هاي پيچيده در جواب سؤالات‌شان پرهيز كرد. زيرا احتمال دارد كسل يا سردرگم شوند. بكاربردن مثال‌هاي ملموس و آشنا راه مناسبي براي توضيح دادن است. بهتر است مرگ را با عدم وجود علائم آشناي حيات براي كودكان توضيح دهيم تا براي‌شان قابل درك‌تر باشد.
مثلاً وقتي مردم مي‌ميرند ديگر نفس نمي‌كشند، نمي‌خورند، صحبت نمي‌كنند، فكر نمي‌كنند، احساس نمي‌كنند و...، وقتي سگ‌ها مي‌ميرند ديگر پارس نمي‌كنند و اين طرف و آن طرف نمي‌دوند. گل‌هاي پژمرده ديگر رشد نمي‌كنند و هرگز دوباره شكوفا نمي‌شوند.
ممكن است كودك مجدداً سؤال ديگري بپرسد يا اينكه متفكرانه سكوت كند يا اينكه بعد از مدتي با سؤالات بيشتري بازگردد. هرسؤال يك جواب ساده و مناسب مي‌طلبد.
مطمئن شدن از اينكه كودك از توضيحاتي كه به او داده شده سردر مي‌آورد يا خير يك امر ضروري است. خردسالان ممكن است گيج شوند. آنها هر چيز را با تكرار مي‌آموزند و ممكن است نياز داشته باشند همان سؤالي که يك‌بار جواب داده شده را بارها و بارها از شما بپرسند. به مرور زمان كه كودك تجربه‌هاي جديد خواهد داشت، بايد براي او راجع به هر مسئله‌اي شفاف‌تر توضيح دهيد و فرصت دهيد تا عقايد و احساسات جدیدش را با شما در ميان بگذارد.
گذر زمان لازم است تا كودك پيامدها و درگيري‌هاي احساسی ناشی از مرگ را كاملاً دريابد. يك كودك ممكن است بداند كه دايي‌اش مرده است اما بازهم مي‌پرسد كه چرا خاله‌اش گريه مي‌كند. او نياز به توضيح بيشتر دارد. اين كه خاله گريه مي‌كند چون از مرگ دايي غصه‌دار است و دلش براي او تنگ شده، همه ما وقتي كسي را كه دوست داريم از دنيا مي‌رود، غمگين مي‌شويم.
گاهي اوقات هم از شنيدن بعضي سؤالات بچه‌ها غافلگير مي‌شويم. سؤالي كه ممكن است از سوي بزرگسال نشان بي‌مهري و بي‌عاطفگي تلقي شود، از منظر كودك در واقع تقاضاي اطمينان خاطر است.
وقتي سؤالي مثل «تو كي مي‌ميري؟» را مي‌شنويم بايد بدانيم كه كودك مرگ را موضوعي موقتي فرض مي‌كند. اگر او هنوز نداند كه مرگ پايان دهنده همه چيز است، ممكن است فكر كند كه مرگ يك جور جدايي ست، جدايي از والدين و از دست دادن مهر و محبت آنها كه هر 2 تشويش برانگيز است.
نياز به مورد مهر و محبت واقع شدن، يك نياز طبیعی است؛ این پرسش نشان می‌دهد كه کودک نیاز به قوت قلب دارد. بهترين راه رفع نگرانی او و پاسخ دادن به چنين سؤالي، این است که از او بپرسید: از اين مي‌ترسي كه ديگر نتوانم از تو نگهداري كنم؟ اگر پاسخ كودك مثبت باشد، جواب درست و اطمينان بخش نظير این است؛ فكر نمی‌كنم به اين زودي‌ها بميرم. فكر مي‌كنم تا وقتي احتياج داري از تو مراقبت كنم، می‌توانم در كنارت بمانم، اما اگر مامان و بابا هم از دنيا بروند كسان ديگري هستند كه مراقبت باشند، خاله، عمو و مادر بزرگت.
مشكلات ديگر از برداشت‌هاي نادرست بچه‌ها درباره مرگ پديد مي‌آيند. گاهی بچه‌ها خواب را با مرگ اشتباه مي‌گيرند. مخصوصاً كه از بزرگسالان هم تعابيري نظير آرامش ابدي و روانش شاد (آسوده) درباره مرحوم مي‌شنوند كه ياد آور خواب ‌هم هست.
در نتيجه، اين سردرگمي موجب مي‌شود كودك از رفتن به رختخواب و خوابيدن بهراسد. «مادر بزرگ به خواب رفت هيچ وقت دوباره بيدار نشد. شايد اگر من هم بخوابم دیگر بيدار نشوم».مشابه اين ابهام براي بچه‌هايي پيش مي‌آيد كه به آنها گفته شده كسي كه مرده به يك جاي دور رفته است.
در این صورت حتي جدايي‌هاي كوتاه مدت براي كودك نگران‌كننده است. «پدربزرگ به جای دور رفته و هنوز برنگشته است؛ شايد مامان هم هيچ وقت از سركار يا خريد برنگردد». بنابراين خيلي مهم است هنگام صحبت كردن با كودك درباره مرگ كه در بكار بردن كلماتي مثل خواب و استراحت و عباراتي نظير به يك جاي دور رفتن خودداري كنيم.
اگر به بچه‌ها گفته شود که بیماری موجب مرگ است، باز هم می‌تواند مشکل آفرین باشد.
اگر بی ملاحظه به کودک بگوییم كه در واقع بیماری باعث مرگ شده است، او را دچار تزلزل می‌کنیم. خردسالان نمی‌توانند بین بیماری‌های گذرا و بیماری‌های لاعلاج تفاوت قائل شوند. آن وقت است که حتی ناخوشی‌های کم اهمیت باعث نگرانی‌های بی مورد می‌شوند. وقتی با بچه راجع به کسی که در اثر یک بیماری فوت شده است حرف می‌زنیم باید به او اطمینان بدهیم که فقط یک بیماری خیلی جدی ممکن است به مرگ بیانجامد؛ ما هم گاهی اوقات بیمار می‌شویم ولی دوباره بهبود می‌یابیم.
اغلب به نادرست سن بالا را دلیل مرگ می‌دانیم. گفته‌هایی نظیر: «فقط آدم‌های پیر می‌میرند» یا «عمه چون پیر بود از دنیا رفت» می‌توانند کودک را بی اعتماد کنند زیرا دست آخر می‌فهمند که جوان‌ها هم می‌میرند. بهتر است برای کودک این طور توضیح دهیم که:عمه قبل از اینکه بمیرد، عمر بسیار طولانی کرده بود. بیشتر مردم زیاد عمر می‌کنند اما بعضی‌ها زود از دنیا می‌روند. گمان می‌کنم که ما هم زیاد عمر کنیم.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:56 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها