بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 01-11-2008
behnam3638 آواتار ها
behnam3638 behnam3638 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2007
محل سکونت: خوزستان
نوشته ها: 547
سپاسها: : 228

83 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

الهی ...

الهی مرا از خویش بیگانه ساز

ای مهربان ترین یار دیرینم تا جز برای تو نباشم.
الهی! در همه ی فصل ها با من باش. نمی دانم آشفتگی ام را با کدامین دستاویز به سامان بیاورم چرا که در پیشگاه تو به استغاثه نشسته ام. یک عمر نشان تو را جستجو کردم تا دانستم تنها برای یافتن تو باید به خودت متوسل شد. وگرنه صدف عمر چون منی، حاصلی جز حسرت و خستگی نخواهد داشت. پس، پروردگارم! اینک در آستانه ی درک حقیقت مرا دریاب. از فراق اگر میمیرم، آه سرد سینه ی بی حاصلم بی نام تو راه به جایی ندارد جز پیاده روی در خیابان رویت.
معبودم! خدای من! خیابان خاکی عشق مرا به معبد عشق های معصوم برسان.
__________________
یاد بگیر:

گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید…

تنها باید دست کشید و رفت…
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 01-11-2008
behnam3638 آواتار ها
behnam3638 behnam3638 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2007
محل سکونت: خوزستان
نوشته ها: 547
سپاسها: : 228

83 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خداوندا! مرا شایسته آن كن تا به همنوعانم كه در سراسر دنیا در فقر و گرسنگی به دنیا می آیند و میمیرند ؛ خدمت كنم

خدایا! امروز با دستهای ما روزی عشق ،‌آرامش و سرور به آنها ببخش

خدایا! مرا معبر آرامش كن ؛‌
تا آنجا كه نفرت هست ، عشق جاری سازم
آنجا كه خطا هست ، بخشایش بگسترم
آنجا كه جدایی هست ، وصل بیافرینم
آنجا كه لغزش و دروغ هست ، حقیقت بیاورم
آنجا كه تردید هست ، ایمان بیاورم
آنجا كه ظلمت هست ، نور بتابانم
و آنجا كه اندوه است ، شادی منتشر كنم

خدایا! مرا موهبت آن عطا كنم تا به جای آسودن به دیگران آسایش بخشم.
و بجای آنكه دیگران دركم كنند ، دركشان كنم
و بجای آنكه عشق دریافت كنم ، عشق بورزم
زیرا با فراموش كردن خویش است كه می توان به هرچیز رسید
با بخشایش است كه بخشوده می شویم
و با مردن است كه زندگی ابدی میابیم

__________________
یاد بگیر:

گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید…

تنها باید دست کشید و رفت…
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 01-12-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از تنگنای محبس تاریکی وز منجلاب تیره این دنیا …
بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدای قادر بی همتا.
خداوندا فقط تو آگاهی و تو می دانی که دست از غیر تو شسته ام.
به ملکوت آسمانت نظر دوخته ام. برای بیان رازهای درونم گوشی شنواتر از تو نیافتم.
و دوستی مهربانتر از تو پیدا نکردم.
دوست دارم شانه به شانه هم راه برویم.
بر تپه های تنهایی بنشینیم و من بگویم و تو بشنوی.
آرام برایت نجوا کنم و تو با دست بادت موهایم را نوازش کنی و با قطرات بارانت برایم گریه کنی و با رنگین کمان هفت رنگت دلم را شاد سازی.
خدایا در پهنه دنیایی که برایمان ساختی از انسانیت رنگی و اثری نمانده است چه انسانها که اکنون از گرسنگی و فقر کودکان خویش را به خواب وا می دارند.
چه بسیار انسانهایی که در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند و صبر از کف داده اند و عفت و عزت خویش را در هر بازاری به فروش گذاشته اند. چه بسیار انسانهایی که همچون زالو از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند و پا بر گرده بندگانی می گذارند که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.
خدایا، خدایا.... بارها شده است که دلم برایت تنگ شده، بارها دلم برای نگاهت، صدایت و نوازشهایت تنگ شده. دلم برای این همه ظلمی که در لحظه لحظه زمان ها شاهد و ناظر آن هستی می سوزد. دوست داشتی بندگانت در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند و دم به دم شیطان درون خویش ندهند.
اما انگار خدایا این آرزو برایت هر روز دست نیافتنی تر می شود.
خدایا مباد امیدت به متحول شدن ما به احسن حالات ناامید گردد و برای خوب شدن مان دعا نکنی. من نیز با تو ای خدای مهربانم دعا می کنم برای عاقبت به خیر شدن نسل انسانها. نسلی که همچون ققنوس از خاکستر ظلم ها و عداوت ها سر بر می آورد تا فقط و فقط صلح را دریابد و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر و آن را به اجابت برسان ... همانا تو قادر و توانایی ...
الهی آمین ...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 01-13-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

Oh Great God"

Oh great god
Whose voice I hear in the winds …
And whose breath gives life to all the world …
Hear me !
I am small and weak …
I need your strength and wisdom …
Let me walk in beauty, and make my eyes
Ever behold the red and purple sunset …
Make my hands respect the things you have made …
And my ears sharp to hear your voice …
Make me wise so that I may understand the
Things you have taught my people …
Let me learn the lessons you have hidden
in every leaf and rock …
Make me always ready to come to you with
Clean hands and straight eyes …
So when life fads , as the fading sunset
my spirit may come to you …
without shame
__________________
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 01-14-2008
behnam3638 آواتار ها
behnam3638 behnam3638 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2007
محل سکونت: خوزستان
نوشته ها: 547
سپاسها: : 228

83 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدايا شکرت براي داشتن عشق و معبود و دوست حقيقي همچون اميد
خدايا شکرت که هنوز قادر به کار کردنم و شغل خوبي دارم
خدايا شکرت که دوستان خوبي در دنياي حقيقي و مجازي دارم
خدايا شکرت براي همکارهاي خوبم که شرايطم رو درک مي کنن
و در آخر خدايا شکرت اگه سلامت جسم رو ازم دريغ کردي سلامت روح بهم بخشيدي
__________________
یاد بگیر:

گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید…

تنها باید دست کشید و رفت…
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 01-15-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدای من , بر سجاده ای نشسته ام که در هر گوشه آن , از بهاران رفته , یادگارهایی به جای مانده و اینک در انتظار یادگاری دیگر از نو بهاری دیگرند .
خدای من ,هر بهار را سبزتر از دیگری بر من می گشودی و من تا انتهای سپیدی آخرین فصلش, شادمانه می رفتم و آن را به نو رسیده ای می سپردم .
ای عزیزترین , در گوشه ای از سجاده ,نشانی از بهاری نه چندان دور می بینم
"سفر" , تو مرا به سفری یگانه فراخواندی , سفری به درون , به خویشتنم و در بهاری دیگر در"سحری"عاشقانه بیدارم کردی تا اندیشه های شبانه ام را به آن بسپارم و رهایشان سازم.
در بهاری نزدیکتر , ای نازنین , در "سایه ی خیالی " از نور و معرفت رهایم ساختی تا بدانم بی شناخت تو , بهاران,فصل تنهایی هاست ...
خدای من , و باز در بهاری پیش تر ,"سودایی عارفانه"در سرم انداختی که درد , کوه , است و غربت وتنهایی , کویری بی انتها .
خدایا مطمئن باش اگر تو نباشی , آنها همه هیچ اند و هیچ اند و هیچ .
در گوشه ای دیگر از سجاده ام ,ای مهربان ترین ,"سلامی سپید"به یادگار مانده است در بهار پیشین , مرا به سلامی میهمان کردی, گرم و دلنشین تا با هر آن چه بوی زندگی,عشق ,معرفت,می دهد,آشتی کنم .
اینک, ای خدای من ,"سجاده "معطر نشسته ام و به تمامی نشانه های دیدارهای بهاری ام با تو می نگرم :
با"سفری" آغازکردم که آغازش تو بودی , به "سحری"عاشقانه رسیدم که بامدادش تو بودی , در "سایه خیال" تو به"سودای عارفانه"ای رسیدم که تنها بهانه اش تو بودی , به"سلامی"دوباره جانم دادی که صحتش تو بودی واینک در انتظار ندایی دیگر از تو هستم و یادگاری دیگر از تو , تا مرا به تقدیری برساند که قادرش تو باشی ,به حالی بگردانی که محولش تو باشی .
خدایا باور کن این بنده تو تنهاست و هیچ کس را جز تو ندارد ...
خدایا باورم گن که باور با تو بودن تنها آرزوی من است ...
آنقدر در خانه ات می نشینم و می گریم و می کویم تا بدانی که به یک ندای چه کسی پشت در است گفتن تو قناعت کرده ام ...
خدایا به خودت قسم ... تنهایم مگذار ... همین ...
آمین ...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 01-17-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدایا من به دنبال چه هستم ؟
خدایا من چه می خواهم که خود نمی دانم ؟
پرم از حرف هیچ ...
نمی توانم بگویم ...
پر از فریاد ...
این چه عشقی است ؟
چرا بدین گونه بی قرارم کرده است ... چرا ... چرا ...
مگر عشق بی قراری است ...
مگر عشق به تو آرامش نیست ...
نمی دانم چه کنم ...
مانده ام سر گردان و حیران ...
احساس می کنم مرا به حال خود رها کرده ای ...
هرچه جستجو می کنم دستت را نمی یابم ...
مرا به حال خود مگذار که سخت مهتاجتم ...
می دانم هستی ، می دانم صدایم را می شنوی ...
می دانم عشقت لیاقت نمی خواهد ...
پس چه می خواهد که من ندارم؟
هرچه داشتم و نداشتم ، همه را از خودت خواستم ...
از خودت خواستم مرا با این رو سیاهی ببخشایی ...
و بیامرزی ...
می دانم کمکم کرده ای ...
شاید چشمان من بسته شده است ...
خدایا من با تو بودن را می خواهم و بس ...
این ها همه بهانست...
دلم هوای تو را می کند ...
دلم تو را فریاد می زند ...
یادت آرام جان من است ...
می دانم که جز تو کسی نیست که مرا آرام کند ...
می دانم که زندگی من بیهوده نیست .
چون تو ... چون تو آن را زیبا آفریده ای ...
خدایا تو را سپاس ...
تو را شکر ...
خدایا ...
در برابرت کلمه کم می آورم ...
خدایا خود می دانی چه می گویم . پس چه نیازی است که لب بگشایم ...
دلم از آن توست ... آن را نزد خودت نگه دار و و خود آن را آرام گردان ...
آمین ...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 01-20-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدايا از آن مي ترسم که مبادا به غير تو بنگرم …
از آن مي ترسم که باز فراموشت کنم، با اینکه تو فراموش نخواهي کرد ...
خدايا مي خواهم مثل خودت باشم و فراموش نکنم حقيقت را ...
خدايا حيران و سرگردان توام، تو نيزکمکم کن که واله و مجنون گردم ...
خدايا مي خواهم تو خدايم باشي نه دنيا، که دنيا نيز خداي بسيار است ...
خدايا آزاد و رها هستم و در اين رهايي تو را ديدم، که فرد محبوس در دنيا تو را نخواهد ديد ...
ای خدای بزرگ ...
هر روز به یادمان بیاور ...
که از میان همه ی نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ای بالاترین آن محبت است ...
خدایا ...
دل هایمان را بگشا
نه فقط به روی نزدیکان مان
بلکه به روی همه انسان ها ...
ای خدای مهربان...
یاری مان کن تا دیر قضاوت کنیم و زود ببخشیم ...
یاری مان کن تا شکیبایی ، همدلی و مهربانی کنیم ...
خدایا از این همه بی کسی به درد آمده ام
و در این شبی که ستاره ها یش را نمیشه شمرد به تو پناه میاورم ...
چرا که شاید ستاره ها مرا در خود جای دهند ...
نمیدونم تنهایی من با شمردن ستاره ها تموم میشه یا نه ...
نمیدونم ستاره ها یه غریبه رو تو خودشون جای میدن یا نه ...
گریه هایم چه غریبانه و اشکهایم چه سوزناک بود ...
ولی حیف ابرهای آسمونت با بارشی سیل آسا اونو محو کرد ...
و چه اشکهایی که در دلتنگی کسی به زمین ریخت که میتونست بارون آسمونی باشه ...
خدایا ...
دیگر دلم اگه بگیره بارونی نمیشم تا قطرات بارونت و به من نیز برسونی ...
دیگر کمبود عاطفه و محبت رو از کسی نمیخوام ...
دیگه اینبار می خوام خودت منو ببینی نه فرشته هات ...
کاش دیگه بدونی من نیاز به کمک خودت دارم نه هیچ کس دیگه...
دیگه دلتنگ کسی نیستم و ...
و می دونی من با بارون تو سیر میشم ...
حال دستهای گل آلودم را به سوی تو دراز میکنم تا ...
و هر گاه تو را میبینم چشمانم اشک آلود می شود ....
خدایا تو را به دل شکسته ام قسم ... مرا بازهم ببین ... مرا ترک نکن ...
قول بده ... هیچ وقت ترکم نکنی ...
باور کن دست هایم تنها از گرمای دستان تو گرم است ...
__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها