بازگشت   پی سی سیتی > تالار علمی - آموزشی و دانشکده سایت > دانشگاه ها > رشته های هنر

رشته های هنر در این زیر تالار به بحث و گفتگو در مورد مطالب مربوط به هنر پرداخته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-14-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید هنر زرتشتی-ایرانی

هنر زرتشتی-ایرانی



دومین هنری که اسلام در فتوحات خود با آن مواجه شد،هنر زرتشتی-ایرانی بود.
این هنر در حقیقت هنری تالیفی از هنرهای مختلف بود.«خرابه های کاخ شاهی »درشوش و«تالار صد ستون کاخ تخت جمشید»نشان می دهد که طرح معماری «کاخ صدستون »از مصر، «کتیبه کمانداران »شوش از آشور و ساختمان کاخ تخت جمشید بر فرازسکوهای وسیع و تزئین آن با کنده کاری،از آسیای صغیر گرفته شده است.و این نوعی کامل از هنر اختلاطی است.
توین بی فیلسوف و مورخ معاصر انگلیسی در فلسفه تاریخ خویش بحثی راتحت عنوان سنکرتیسم طرح کرده است.به عقیده او،سنکرتیسم(اختلاط و تالیف صوری فرهنگها)از علائم دوران پایانی و انحطاط فرهنگها و تمدنهاست.آنگاه که فرهنگها روح خود را از دست داده،مورد تهاجم صور مختلف فرهنگی قرار می گیرند،این عصر فرا می رسد.
در حقیقت در تمامی دوران تالیف و اختلاط که دوره بحران است،حقیقت فرهنگهانیروی حیاتی خویش را از دست می دهند.(به تعبیر علم الاسماء تاریخی،اسمی که این فرهنگها مظهر آنند متزلزل و در بحران است)و بدین ترتیب تهاجم فرهنگی به پایان می رسد و عصر تدافع و تحجر فرهنگی فرا می رسد،و این عبارت است از عصر مسخ فرهنگها که به آن اشاره رفت.
در این دوران،اختلاط و التقاط سراغ فرهنگی که ضعیف شده،می آید.بالنتیجه ترکیب فرهنگها به وقوع می پیوندد.فرهنگهایی که باطنشان را از دست داده اند،نمی تواننددر برابر فرهنگهای دیگر مقاومت کنند.از این رو دچار اختلاط و التقاط فرهنگی می شوند.
نمی توان گفت چنین فرهنگ و تمدنی از صورت نوعی کدام تاریخ و فرهنگ تبعیت می کند، زیرا هیچ کدام از صورتها رسوخ در فرهنگ اختلاطی ندارد.یعنی فرهنگ صورت اصیل خود را از دست داده،ولی وجهی و صورتی متزلزل در آن می تواند قویتراز صورتهای متزلزل دیگر باشد.به عبارت دیگر این عصر،عصر ظاهر پرستی و تظاهرفرهنگی است.در اینجا تفکر اصیل فراموش و عمل بی فکر و ذکر اصیل انگاشته می شود.
از جمله فرهنگها و تمدنهایی که چنین علائمی دارند،تمدن و فرهنگ زرتشتی-ایرانی از عصر سلوکی تا ظهور اسلام است.در این فرهنگ اختلاطی گرچه فرهنگ دینی و اساطیری نسبت به فرهنگ یونانی غلبه دارد اما این به معنی نسبت عموم و خصوص مطلق نیست،بلکه تداخل(نسبت عموم و خصوص من وجه)دو فرهنگ اساطیری ومتافیزیکی در میان است،تا آنجا که ایران این عصر را چون بسیاری از مناطق متمدن،یونانی مآب می نامند.این اوضاع مقارن با دوره انتشار فرهنگ یونانی و تمامیت تفکرنظری یونانی و پیدایش و غلبه تفکر اختلاطی اسکندرانی است (8).البته آغاز فرهنگ وهنر اختلاطی ایران به عصر هخامنشی برمی گردد.آثار معماری باقیمانده از این عصر،نشانگر این است که ایران محل برخورد فرهنگها و تمدنها و از آنجا هنر ایرانی مستجمع جمیع هنرهای مختلف اساطیری آن عصر بوده است.اما هنوز یونانیت عصر متافیزیک سراغ ایرانیان نیامده بود.
همان حقیقتی که در دوران ما قبل یونانی شرق برای هندی و چینی و ژاپنی و کره ای متجلی شده بود،در ایران و مصر و بین النهرین به وجهی دیگر از افق اساطیری به روی بشرگشوده می شود.صورتهای هندسی منقوش با بیان رمزی و سمبلیک که حکایت از«تفکرتنزیهی »ایران اساطیری دارد بیانگر تفاوت عرضی این تجلیات و انکشافات حقیقت است،و این از ممیزات اساسی هنر ایران و وجوه تفاوت آن با هنر شرق آسیاست که بر«تفکر تشبیهی »مبتنی است،و از این جهت به تفکر تنزیهی تر بین النهرین بیش از پیش نزدیک می شود.اما این بدان معنی نیست که هنر ایران از تشبیهی که به صورتهای تجسمی برسد تهی باشد.صورت اهریمن و اهورامزدا یکی در صورت حیوانی زشت و کریه ودیگری در حالتی زیبا بیانگر تشبیهی است که مضامین اصلی هنرهای اساطیری ایران ازآغاز تا عصر هخامنشی را-و بعد از آن تا عصر ساسانی با تغییراتی-به وجود آورده است.
علاوه بر موارد فوق در این هنر سیطره عالم فوق طبیعت صورتها و چهره های طبیعی را نیز تحویل به صور مثالی و خیالی کرده است،تا آنجا که با چهره های عادی کاملامتفاوت می شوند.حتی حیوانات و نباتات که به واقعیت نزدیکترند حالتی غیر طبیعی به خود می گیرند و بسیاری از مرغها و حیوانات به صور فوق طبیعی در می آیند و واسطه زمین و آسمان می شوند.اساسا نقوش حیوانی در هنر اساطیری جهات زمین را در خودنشان نمی دهند و در حجاریها تصویرهای انسانی در یک آرامش و سکون و ثبات خارق العاده ای بسر می برند.همه قیافه ها شبیه به همند و ترسیم شخص بخصوصی نیستند.
در هنر معماری به کار رفته در تخت جمشید اختلاط و تالیفی از هنر«ایونیک »و هنر«دوریک »ما قبل یونانی و سوابق تمدن مادها مشاهده می شود.این سابقه بیشتر درسر ستونهای تخت جمشید به وضوح دیده می شود.نقوش داریوش و سایر فرمانروایان نیزتالیفی از نقوش آشوری،یونانی و لیدیایی است که از طرفی به نقوش باستانی تر ایران مربوط می شود.ترکیب و تغییرات در نشانه اهورا مزدا نیز یکی دیگر از نشانه های اختلاطفرهنگی دوره ماقبل یونانی مآبی است.
هجوم اسکندر،که طالب وحدت و اختلاط فرهنگ ایران و یونان بود،آغاز اختلاطفرهنگ و هنر دینی و اساطیری ایران با فرهنگ و هنر متافیزیک یونان است.آثار این هجوم در هنر عهد سلوکی به وضوح مشاهده می شود.بسیاری از حجاریها و مجسمه های این عصر به سبک یونانی گرایش پیدا کردند.
پس از سلوکیان،شاهان اشکانی که خود را«دوستدار یونان »می خواندند به تاثیرات هنر یونانی در ایران به نظر خصمانه نگاه نمی کردند.نقوش این عصر تحت تاثیر هنریونانی به نسبت زیاد به طبیعت نزدیک می شود و بیشتر محاکات طبیعت و عالم واقع وهمچون هنر رومی روایت زندگی شاهانه می شود.البته این بدان معنی نیست که هنراساطیری قدیم یکسره به تابعیت و در حکم ماده هنر یونانی در می آید،بلکه در بسیاری موارد وجه اساطیری بر هنر ایران غلبه دارد-بر خلاف هنر رومی که وجه یونانی بر وجه اساطیری آن غلبه یافته.زیرا هیچگاه هنر یونانی که تجلی حقیقت در تفکر متافیزیک یونانی و حضور خاص روح طاغوتی غرب در ساحت هنر است، توانست بر اذهان وعقول شاهان و مغان زرتشتی سیطره پیدا کند،بر خلاف رومیان که دنباله رو تجارب عملی و همدل و همسخن با یونانیان محسوب می شوند (9).
با توجه به مراتب فوق نفوذ هنر یونانی در سطح و ظاهر هنر ایرانی-زرتشتی رخ می نماید نه در عمق،و غالبا ناخود آگاه،فی المثل وقتی که اروس (Eros) رب النوع عشق یونان در کنار سایر خدایان یونان درکنار شاه و ملکه ایران نقش می شود به وضوح می توان این تاثیر سطحی را دریافت (10).به هر حال هنر ایرانی نیز چون هنر بیزانس غالباصورت دینی پیدا می کند،و بر اساس خدا شناسی،جهان شناسی و انسان شناسی زرتشتی به ظهور می آید.توجه به اشکال چهارگوش که دو قطرش مرکزی می سازدجلوه ای از جهان شناسی ادیان ایرانی و زرتشتی است که آتشکده ها بر اساس آن ساخته می شود.این شکل در حکم نقشی از جهان اوستایی است (11) که دررساله بن دهش تفصیلا بیان شده است (12).مرکز این جهان «خؤرنه »است یعنی محل آفرینش فرشتگان و مکان جاویدانان که دین زرتشت در آنجا ظهورمی کند،سرزمین ایران نیز در این ناحیه وجود دارد.خؤرنه با«فره »هم معنی و هم ریشه است.
در شمایل نگاری ایرانی «فره ایزدی »با توجه با انسانشناسی زرتشتی اهمیتی خاص پیدا می کند،این فره شمایلهای فرمانروایان و مغان ایران قدیم را چون هاله در بر می گیرد.
وجود فره در نقاشیها و نقوش بر جسته ایرانی صورت دینی را در هنر ایرانی غالب کرده است علی الخصوص با معانی خاص آن،که حالتی معنوی و روحانی به شئون مختلف جامعه از جمله سیاست و هنر ایرانی می دهد (13).
حضور فره در معماری چهار تاق پارتی و ساسانی نیز مشاهده می شود،یعنی گنبدی بر چهار پایه که در معابد زرتشتی روی آتشگاهها را می پوشانده است.موزائیکها وظروف ایرانی نیز در این عصر از صورتهای خیالی دینی و اساطیری تهی نبود به این معنی که بسیاری از مضامین اوستایی و قصص دینی ایران را در بر دارند.نظیر«باغ بهشت »یا«پردیس »که به فارسی باستان «پئیری-دئه زه » (pairi-Daoza) تعبیر شده است.
بنابر تفکر اوستایی در عصر دینی و اساطیری ایران،شاعران و متفکران ایرانی امکان هر علم و صنعتی را با این فره و خؤره می دانستند،با این ودیعه آسمانی است که هنرمند باسیر در ساحت خیال از عالم جسمانی کنده می شود.تصویر معراج انسان که از نقوش دوره ساسانی است،نقشی است از عروج آدمی به آسمان.در حقیقت هنر زرتشتی همواره در مقام بیان این عروج بوده است (14).
یکی از مهمترین مضامین هنر ایرانی-زرتشتی،تنازع و تعارض اهورا مزدا و اهریمن است که در عقاید اوستایی و اساطیری ایرانیان اهمیت بسزایی دارد.از اینجا ایرانیان قدیم همواره با تاریکی و ظلمت در ستیز بوده اند و بالطبع توجه به نور اساس هنر آنان راتشکیل می دهد.اساسا در تفکر زرتشتی جهان جسمانی تمثل عالم روحانی یا نور است (15) و به یک اعتبار،از آنجا که اهریمن به جهان جسمانی نزدیک است،مبدا ظلمت،واهورا مزدا که به عالم روحانی قریب است،مبدا نور محسوب می شود.
اتصال دو عالم جسمانی و روحانی به واسطه عالمی برزخی و بینابینی است که متفکران ایرانی آن را نیز به تصویر در می آورند.این مرتبه همان عالم خیال و مثال است که در حقیقت عالم و ساحت شاعرانه بشر به آن تعلق پیدا می کند و از آن فره و خوره نازل،و مایه تعالی انسان می شود.البته گاه دوره ای فرا می رسد که فره به کسی تعلق نمی گیرد وهمچنان که در بعضی از متون زرتشتی آمده،بعد از«گشتاسب »به کسی از جمله هنرمندان تعلق نگرفته است.از این رو خیال هنرمند در ساحت ظلمانی وجود سیر می کند تا ساحت نورانی.به عبارتی،هنرمند اسیر تسویلات اهریمنی است تا الهامات اهورایی.
گفتیم که اساس تفسیر عالم و آدم و مبدا عالم و آدم در تفکر زرتشتی نور و ظلمت است.این تلقی در هنر«مانوی »که اختلاطی از هنر مسیحی و بودایی و تفکر ثنوی زرتشتی است،به اوج می رسد (16).هنر مانی در نقاشی به کمال رسیده و کتاب مصوری به نام ارتنگ یا ارژنگ معجزه دین وی به شمار می رفته است.بنابر تلقی مانویان، هر چه که زیبا وجمیل است باید شایسته پرستش باشد.آنان بنابر تفکر ثنوی،زیبایی و جمال را از آن روح می دانستند و از ساحت نورانی وجود،و در مقابل،زرشتی و قبح را از آن تن می دانستند و از ساحت ظلمانی وجود.مانی هنر نقاشی را چون وسیله ای برای عروج روح انسان می دانسته و معتقد بوده:«وظیفه این هنر آن بوده است که توجه را به عوالم بالاترجلب نماید:عشق و ستایش را به سوی فرزندان نور متوجه سازد و نسبت به زاده های تاریکی ایجاد نفرت نماید».تذهیب کاریهای کتابهای مذهبی نزد مانویان رواج بسیار داشته و در حقیقت صحنه ای از نمایش آزاد کردن نور و روشنایی به شمار می رفته است.در این راه مانویان برای نمایش روشنایی در آثار خود از فلزات گرانبها بهره جویی می کردند» (17).
استمرار هنر و تفکر مانوی با وجود جاذبه های صوری به نحوی ویرانی حیات دینی حقیقی را در بر داشته است و پیروان این آیین در تمدن اسلامی و مسیحی و زرتشتی بانهان روشی در صدد تخریب مبانی این ادیان بوده اند،آنان که اباحیت و ثنویت خاصی رابسط می دادند،با شدیدترین مواجهات روبرو بوده اند.اغلب جماعت زندیقان درتمدنهای سه گانه دینی از اینان تکوین یافته اند.برخی نویسندگان احتمال داده اند که مخالفتهای مسلمانان با نقاشی و صورتگری به جهت تقدیس تصویر نزد این فرقه بوده است.
فقدان پرسپکتیو طبیعی و غیر طبیعی از ممیزات همه نقاشیهای ماقبل رنسانسی است (18).
بنابر این،نقاشی مانوی نیز بر سطوح دو بعدی بدون عمق شکل می گیرد.به این ترتیب که در نقاشیهای این دوره تنها یک نقطه نظر وجود ندارد تا همه خطوط بر اساس آن نظام گیرند،بلکه نقاط متعددی روی سطح وجود دارد.در این تصاویر عمق با لایه لایه وچند سطحی کردن از طریق ایجاد سطوح نقوش نمایش داده می شود.چنین فضایی با کل وصورت نوعی فرهنگ مطابق است (19) و غالبا تمثلی از جهان ملکوتی به شمار می آید. این کل و صورت نوعی متعالی سبب گردیده که اشیاء از منظری غیر طبیعی یا ما وراء طبیعی مشاهده شوند.انسان در این حالت احساس مادی و بی روح نسبت به اشیاء و طبیعت نداردبلکه جان و نفس را صورت و حقیقت آن تلقی می کند.در این منظر همه عالم به وجهی روحانی جلوه گر می شود و هنرمند از نظم اقلیدسی-عقلی نر پرسپکتیوی که در عالم یونانی و جدید سیطره داشته فارغ می شود و عالم واقع جاندار و پر رمز و راز می گردد.پس با این منظر نقاش خود را متوجه عالمی فوق طبیعت می کند و از اینجا تابع پرسپکتیونمی شود.
ممیزات فوق نه تنها ممیز هنر ایرانی است بلکه هنر هندی،چینی،مصری،یونانی ما قبل کلاسیک،بین النهرینی و کلا همه هنرهای اساطیری و دینی قدیم نیز چنین ممیزاتی را واجدند که هر کدام کما بیش در ساختمان هنر اسلامی در حکم ماده شرکت داشتند.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:33 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها