بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 09-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید مروري بر «من قهرمان نيستم»

اگر چه پشت جلد كتاب «من قهرمان نيستم» در معرفي نويسنده اش «پي ير اتن گرونيه» مي خوانيم كه: «آثار او در قالب هاي رمان و داستان كوتاه نمي گنجد و بيشتر به نثرهاي شاعرانه يي شباهت دارد كه در زبان فرانسه به آن روايت مي گويند»، با اين حال از خودم مي پرسم اگر اينها داستان نيستند پس چه هستند؟ در اغلب قطعات مجموعه مذكور، كليه عناصري كه قرار است داستاني را سر و شكل بدهند وجود دارد، گو اينكه خسيسانه. از همين روست كه شايد بتوان برخي از آنها را ميني ماليستي خواند. با اين حال در مجموعه «من قهرمان نيستم» قطعاتي نيز به چشم مي خورد كه كاملاً حكايت گونه اند. در اين قطعات برخي ويژگي هاي حكايت نظير عدم تمركز بر شخصيت، پيام محوري، ناديده انگاشتن زمان، خرق عادت و... كاملاً مشهودند: با اين حال عجالتاً اجازه بدهيد تراوش هاي ذهن و قلم اين نويسنده را داستان بخوانيم.

اتن گرونيه خواننده را به ياد بورخس مي اندازد. همان ظرافت هاي ديد، همان ايجاز و همان سادگي و جزيي نگري و البته نه به آن عظمت. داستان هايش ساده اند، اما نه آنقدر كه بتواني بي تفاوت از كنارشان رد شوي، اين سادگي دو معنا دارد: اولاً اتن گرونيه از اينكه دنيا را خيلي پيچيده نشان دهد ابا دارد، دنيا برايش ساده تر از اين حرف هاست: «بعضي روزها وقتي در قهوه ام شكر مي ريزم، به اين فكر مي افتم كه به جاي اين همه فشار آوردن به مغزمان براي حل معماهايي چنين ظريف و يافتن مفهوم زندگي، بهتر است مراقب بند كفش هايمان باشيم كه باز شده اند، تا هنگامي كه به سرعت از وسط خيابان مي گذريم زمين نخوريم و زير چرخ هاي يك كاميون له نشويم.» (ص 64) نمونه بهتر اين طرز تلقي از جهان را در داستان «سوسيس منتظر است» مي بينيم: «ديگر نه نياز آزارنده حل معماي كائنات را در خود مي يابم، نه گشتن در تكه پاره هاي گذشته براي يافتن پاسخي براي بي خيالي كنوني ام.» (ص 74) اما اين سادگي روي ديگري هم دارد. چرخش هاي پايان برخي داستان ها اگر چه تكراري و پيش آزموده اند اما در تركيب با داستان ها بسيار سنجيده و مفيد به كار گرفته شده اند. چرخش هايي كه گاه غافلگيركننده اند چون دور از انتظارند و گاه ضربه زننده و به ظاهر غيرمنطقي اند. اغلب در دو سه سطر پاياني مسير داستان عوض مي شود و رنگ ديگري به خود مي گيرد. استفاده از اين شيوه ضربه زننده كارايي ديگري هم دارد. از آنجا كه نويسنده مرز مشخصي ميان واقعيت و غيرواقعيت نمي كشد و اين دو را همواره در هم مي آميزد، اين پايان ها گاه نقش آينه دومي را بازي مي كنند كه پشت سر ماجرا را نشان مي دهد. به طور مثال در داستان «بيابان كالاهاري» وقتي چرخشي مسير راوي را از سفر هاي دور و درازش در بيابان هاي خشك كالاهاري قطع مي كند، درمي يابي كه تمام اين سفرها ذهني است. يكي از درونمايه هاي ثابت در بسياري از داستان هاي اين مجموعه مرگ است. مرگ حضوري جدي و قطعي در پس زمينه كتاب دارد: آقاي ژان، دوست، مامان... به طور قطع مرگ انديشانه اند: گاه تلخ و گاه بازيگوشانه و در هر دو صورت تكان دهنده. خودكشي هم روي ديگر مرگ است. خيره شدن دائمي به آب هاي خروشان در انديشه غرق شدن يا طناب داري كه انتظار مي كشد تا شاعر از كار سرخ كردن ماهي هايش فارغ شود و حلق خود را به او بسپارد. اما اïتن گرونيه از اين موضوع حماسه يي خلق مي كند چرا كه همسايگان ناراضي از بوي سرخ كردن ماهي كه پس از خودكشي ماريناي شاعر گفتند: «خلاص شديم»، ديگر به ياد هيچ كس نخواهند آمد، اما براي مارينا هنوز مراسم بزرگداشت برگزار مي شود (ماهي ها را سرخ كنيم يا موهاي زرافه را شانه بزنيم). يا در پايان قصه يي با نام «حركت برخلاف جهت رودخانه»، هنگامي كه راوي از رودخانه يي كه پدرش در آن خودكشي كرده است ديدن مي كند، در طبيعت خشن آن نويد آينده را مي بيند.به رغم اين همه گاهي نگاه اتن گرونيه تا حدي خشن به نظر مي رسد، گويي گاه ميل نهاني به جنايت از جايي سر بر مي آورد و نعره مي كشد. وگرنه چگونه مي توان داستان هاي كوتاهي نظير ظلم، چيز هاي اساسي، داستاني كه خوب تمام مي شود، مامان، باز هم يك تصادف و از همه بهتر «شما از خط قرمز عبور كرده ايد، برگرديد به نقطه شروع» را فهميد؟ فاجعه در اين داستان آخري چنان جدي و نزديك تصوير شده است كه راوي گمان مي كند بايد آماده بازگشت بشر به عصر پارينه سنگي شود. در دنيايي كه فرشتگان كوچك زير دست و پاي يك بولداگ وحشي دريده مي شوند (ظلم) و گيوتين براي همه ما چيز جذابي است (چيزهاي اساسي) جز اين چه انتظاري مي توان داشت؟

با اين همه در بسياري جاها اتن گرونيه از زباني شاعرانه بهره مي برد. گويي اين تنها سلاحي است كه مي توان با آن به جنگ پليدي ها رفت: «در لغتنامه واژه ها عرق مي ريزند و مگس هاي سياه با پاهاي پرپشم، گرد آنها مي پرند و از الف تا ي، آنقدر توليد مثل مي كنند كه همه چيز مه آلود مي شود، و من هم چنان با همه توان در جست وجوي راهي هستم براي شروع اين شعر خوب زمستاني.» (ص 80) و از همين روست اگر ادبيات را تقديس مي كند، چون «عين مارسل پروست» بايد زجر كشيد تا دنيا را براي ديگران قابل تحمل تر كرد حتي اگر شده با حلقه داري كه پس از سرودن شعر انتظارت را مي كشد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها