بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-22-2012
javidan 20 آواتار ها
javidan 20 javidan 20 آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شاباد
نوشته ها: 369
سپاسها: : 224

503 سپاس در 318 نوشته ایشان در یکماه اخیر
javidan 20 به Yahoo ارسال پیام
Post شعر طنز دعوای لیلی و مجنون!!!

شعر طنز دعوای لیلی و مجنون
دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ


خوب دقت کرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او


با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)


من شنیدم تازگی چت می کنی
با جوانی اهل تربت می کنی


نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی


عصرها اطراف میدان ونک
می پلاسی با جوانان ونک


موی صاف خود مجعد می کنی
با رپی ها رفت و آمد می کنی


بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)


خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟


چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده


دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟


ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟


قلب تو چون آینه شفاف بود
کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود


دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی


قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود


تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها کی می زدی از کاستی؟


زهرماری هم که گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای


رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ ِگوشم نخوان


تو چه داری تا شوم من چاکرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟


خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر


ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف


آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه که ول است


او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی


خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست


با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یک می شود ، حالا ببین


او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله


گرچه راحت هست از درک و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور


عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یک قرص قمر


عاشق بی پول می خواهم چکار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار


راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای


این همه اشعار می گویی که چه؟
دربیابان راه می پویی که چه؟


بازگرد امروز سوی کوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت


تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده


یا همین عذار شده شکل گوگوش
کرده از سرتا نوک پایش روتوش


با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق کاملاً آجر شده


ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه که بوده شد تمام


پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نکن هرروزه گز


اکس پارتی کرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار


بیخیال من برو کشکت بساب
چون مرا هرگز نمی بینی به خواب


گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین


بشکند این « دست شور بی نمک»
کرده ما را دختر قرتی اَنک


حال که قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من


می روم من هم پی ( کیسی ) دگر
تا رود از کله ام عشقش به در


فکر کرده تحفه اش آورده است
یا که قیس عامری یک برده است


آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام


خط بزن شعری که در کردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا

ویرایش توسط javidan 20 : 01-22-2012 در ساعت 09:11 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از javidan 20 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها