بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 12-29-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مسابقه اطلاعات عمومی

مسابقه اطلاعات عمومی


مردی در مسابقه اطلاعات عمومی شرکت کرده است و سعی دارد جایزه یک میلیون دلاری آن را ببرد.


سوالات

1- جنگ صد ساله چقدر طول کشید؟
الف- 116 سال
ب- 99 سال
ج- 100 سال
د-150 سال
او نمی تواند به سوال جواب بدهد


2-کلاه های پاناما در چه کشوری تولید می شوند؟
الف- برزیل
ب- شیلی
ج- پاناما
د- اکوادر
حالا او با خجالت از دانشجویان تماشاگر در خواست کمک میکند


3-روس ها در چه ماهی انقلاب اکتبر را جشن می گیرند؟
الف- ژانویه
ب- سپتامبر
ج- اکتبر
د- نوامبر
خوب! بقیه حضار باید به دادش برسند


4- اسم شاه جرج ششم چه بود؟
الف- ادر
ب- آلبرت
ج- جرج
د- مانوئل
این بار هم شرکت کننده درمانده تقاضای فرصت می کند


5-نام جزایر قناری در اقیانوس آرام از کدام حیوان گرفته شده است؟
الف-قناری
ب- کانگورو
ج- توله سگ
د- موش
در اینجاست که شرکت کننده بخت برگشته از ادامه مسابقه انصراف می دهد



جواب ها
اگر خیلی خودتان را گرفته اید که همه جواب ها را می دانید و به این بنده خدا کلی خندیده اید بهتر اول جواب ها رو مطالعه کنید
1- جنگ صد ساله در واقع 116 سال طول کشید
2- کلاه پاناما در اکوادر تولید می شود
3- انقلاب اکتبر در ماه نوامبر جشن گرفته می شود
4- اسم شاه جرج آلبرت بوده که بعد از رسیدن به مقام پا دشاهی به جرج تغییر نام داد
5- توله سگ اسم لاتین آن اینسولاریا کاناریا است که یعنی جزایر توله سگ
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 01-01-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking معجزات سینمایی!

1- همیشه جای پارکینگ در کنار یا روبروی ساختمانی که کار دارید، یافته می‌شود.

2- هنگام پرداخت کرایه تاکسی، لازم نیست به کیف پولتان نگاه کنید، تصادفی اسکناسی در بیاورید و آن را به راننده بدهید. بی‌شک درست پرداخته‌اید.

3- اخبار تلویزیونی درست در لحظه پخش، به ماجرایی می‌پردازد که بر زندگی شما تاثیر دارد.

4- باید به دنبال صدای موسیقی ترسناک یا سر و صداهای دلهره‌آوری که از گورستان بیرون می‌آید، بروید و از نزدیک در مورد آن به تخقیق بپردازید.

5- هر قفلی را می‌توانید با یک کارت‌اعتباری یا گیره‌ی کاغذ ظرف چند ثانیه باز کنید، مگر اینکه قفل درب ساختمان در حال سوختنی‌ست که کودکی هم پشت آن گیر کرده است.

6- اگر تصمیم به رقص در خیابان بگیرید، روی هر کسی دست بگذارید، طرف هم تمام مراحل رقص شما را فوت آب است.

7- همه‌ی بمب‌ها مجهز به تایمر الکترونیکی همراه با صفحه‌ی نمایشگر دیجیتال قرمز رنگ درشت هستند، تا شما زمان دقیق انفجار را بدانید.

8- اگر شما باید نقش یک سرباز آلمانی را بازی کنید، لازم نیست آلمانی یاد بگیرید، فقط انگلیسی را با لهجه آلمانی حرف بزنید. همینطور سربازان آلمانی بین خودشان که هستند فقط انگلیسی صحبت می‌کنند. ...

__________________
پاسخ با نقل قول
  #23  
قدیمی 01-05-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آخرین شگردهای انتشار کتاب!

آخرین شگردهای انتشار کتاب!


در دوره‌ای از تاریخ، وقتی نویسنده‌ای کتابی می‌نوشت چند نفر از روی آن رونویسی می‌کردند و به این ترتیب نسخه‌های دیگری از آن تهیه می‌شد. صدها سال بعد چاپ کتاب با استفاده از جوهر و کلیشه اختراع شد که به صورت دستی انجام می‌شد. با ساخته شدن ماشین چاپ، انتشار کتاب راحت‌تر شد. قرن‌ها بعد با اختراع دستگاه دیجیتال، چاپ کتاب بسیار راحت‌تر شد. امروز شما می‌توانید یک سی‌دی را داخل دستگاه بگذارید و چند دقیقه بعد کتاب‌های چاپ، صحافی و بسته‌بندی شده را از طرف دیگر دستگاه بردارید.
به دنبال ساده شدن مراحل چاپ، نوشتن آن نیز راحت‌تر از پیش شد. اگر می‌خواهید زودتر نویسنده بشوید، توجه به نکته‌های زیر کمکتان خواهد کرد.

نام کتاب
باید توجه کنید که هر نامی مجوز چاپ نمی‌گیرد و مردم هم هر کتابی را نمی‌خرند. سعی کنید از نام‌هایی استفاده کنید که پیشتر نتیجه داده‌اند. برای مثال اگر کتابی با عنوان «روش‌های مشق نوشتن» بنویسید، مطمئن باشید که فروش نمی‌رود. اما اگر نام آن را «چه کسی مداد من را برداشت؟» بگذارید، حتما فروش می‌رود. همچنین نام‌های «چه کسی جنین من را برداشت؟» به جای «مراقبت‌های دوران حاملگی» و «چه کسی دسته چک من را برداشت؟» به جای «تجارت جهانی و خاورمیانه» از نمونه‌های دیگر انتخاب نام هستند.

نویسنده
اگر می‌دانید که کسی کتاب‌تان را پس از انتشار نخواهد خرید، عکس خودتان را رو یا پشت جلد آن چاپ کنید. وقتی چاپ شد، به میدان ونک بروید و کتاب‌ها را در پیاده‌رو روی زمین بچینید. این روش تا به حال بارها مورد استفاده قرار گرفته و نتیجه داده است. مهم نیست که چه چیزی داخل کتاب نوشته‌اید. مردم کتاب را از خود نویسنده می‌خرند و برایشان هیجان‌انگیز است که بعدا به دوستانشان بگویند آن را از چه کسی خریده‌اند.

شایعه
اگر هیچ امیدی به فروش کتاب ندارید، بعد از دریافت مجوز، شایعه درست کنید که به آن مجوز نمی‌دهند. در این مرحله مراکز پخش و کتاب‌فروشی‌ها نسبت به کتاب‌تان حساس می‌شوند. وقتی چاپ به اتمام رسید، آن را به مراکز پخش بسپارید و این‌بار شایعه منتشر کنید که به کتاب‌تان مجوز توزیع نمی‌دهند. در این مرحله جمعیت اهل مطالعه به جست‌وجوی کتاب می‌پردازند. اگر فروش آن مناسب بود، شایعه درست کنید که کتاب‌تان از کتاب‌فروشی‌ها جمع شده است. در این مرحله مردم غیرکتاب‌خوان هم به دنبال کتاب می‌گردند و به این ترتیب، کتابتان به چاپ دوم و سوم نیز می‌رسد.

نو آوری در روایت
ساده‌ترین راه انتشار کتاب این است که آثار شاعران را به انتخاب خودتان انتخاب کنید و هر بیت آن را در یک صفحه کتاب چاپ کنید. به این ترتیب کتاب روایت شما است و در دو ماه آینده به چاپ هشتم می‌رسد. ایران شاعران زیادی دارد و شما می‌توانید تا سال‌ها از این طریق درآمد و شهرت کسب کنید.

موضوع
کتاب‌هایی که درباره چاقی، لاغری، افسردگی، دوست‌یابی و همسرشناسی باشند، فروشی تضمین شده خواهند داشت. مهم نیست که نوشته‌های شما شبیه کتاب دیگری باشد. برای مثال یک متن قدیمی درباره طالع‌بینی می‌تواند بارها از سوی ناشران و با نام نویسنده‌های مختلف چاپ بشود. مهم این است که طرح جلد آن متفاوت باشد.

اندازه
کتاب‌هایی در اندازه‌های غیرمتعارف، همیشه مشتری‌های خاص خود را دارند. کودکان به کتاب‌های بیش از اندازه بزرگ علاقه دارند و جوانتر‌ها به دنبال کتاب‌هایی به شکل قلب هستند. کتاب‌های دراز، خیلی پهن یا کوچک نیز برای هدیه دادن بسیار مناسب هستند و فروش بالای آنها تضمین شده است.

سایت
سعی کنید با یک نفر از تحریریه‌ی یک سایت تخصصی کتاب آشنا بشوید و از او بخواهید تا کتاب‌تان را در صفحه نخست سایت قرار دهد و مدت چند ماه موقعیت آن را حفظ کند. سپس در مصاحبه‌ها با رسانه‌ها بگویید کتاب‌تان آن‌قدر فروش داشته است که هنوز بعد از گذشت چند ماه، در صفحه نخست سایت‌های کتاب است. اگر نتوانستید با یک سایت کتاب رابطه برقرار کنید، خودتان یکی ایجاد کنید. در میدان انقلاب ده‌ها مغازه وجود دارد که با کم‌ترین هزینه برایتان سایت درست می‌کنند. یک سایت تخصصی کتاب راه‌اندازی کنید و در آن کتاب خودتان را بارها نقد مثبت و معرفی کنید.
__________________
پاسخ با نقل قول
  #24  
قدیمی 02-05-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چوپان باهوش

چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یك مرغزار دور افتاده بود. ناگهان سر و كله ی یك اتومبیل جدید كروكی از میان گرد و غبار جاده های خاكی پیدا شد. راننده ی آن اتومبیل كه یك مرد جوان بسیار شیک پوش، با لباس های مارک دار سرش را از پنجره اتومبیل
بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم كه دقیقا چند راس گوسفند داری، یكی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش كه به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.
جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارك كرد و كامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یك تلفن راه دور وصل كرد، روی اینترنت وارد صفحه ی NASA شد، جایی كه می توانست سیستم جستجوی ماهواره ای (GPS) را فعال كند. منطقه ی چراگاه را مشخص كرد، یك بانك اطلاعاتی با 60 صفحه ی كاربرگ Excel به وجود آورد و فرمول پیچیده ی عملیاتی را وارد كامپیوتر كرد. بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یك چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالی كه آنها را به چوپان می داد، گفت: شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همان طور كه قبلا توافق كردیم، می توانی یكی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم كه چه كاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟
مرد جوان پاسخ داد: آری! چرا كه نه؟
چوپان گفت: تو یك مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست می گویی، اما به من بگو كه این را از كجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: كار ساده ای است. بدون اینكه كسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی كه خود من جواب آن را از قبل می دانستم، مزد خواستی. مضافا اینكه هیچ چیز راجع به كسب و كار من نمی دانی، چون به جای گوسفند، سگ مرا برداشتی!
__________________
پاسخ با نقل قول
  #25  
قدیمی 02-10-2008
masood masood آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Feb 2008
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 3
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض A Story About Everybody !!!!!

This is a story about four people named Everybody, Somebody, Anybody, and Nobody. There was an important job to be done and Everybody was asked to do it. Everybody was sure Somebody would do it. Anybody could have done it, but Nobody did it. Somebody got angry about that, because it was Everybody's job. Everybody thought Anybody could do it but Nobody realized that Everybody wouldn't do it. It ended up that Everybody blamed Somebody when Nobody did what Anybody could have done.

ویرایش توسط دانه کولانه : 02-10-2008 در ساعت 12:47 PM دلیل: راست چین بود چپ چین شد
پاسخ با نقل قول
  #26  
قدیمی 02-10-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض see & saw

this is the short story about 2 friends named "see" and "saw" one day see saw sea and saw didnt see sea. see saw sea and jumped in sea
saw didnt see sea but jumped in sea
see saw saw in sea and saw saw see in sea
see and saw both were happy in sea
....
natije akhlaghi : nabayad har cherto perti ke mibini bekhoni
onam ta akhar
:D
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #27  
قدیمی 02-22-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مقالات طنز ، داستانهای طنز ، ماجرای طنز ، متون طنز و...

ماه خال دار


گويند كه در ازمنه اي نه چندان قديم روزي پسري به خانه آمد و به مادر گفت: اي مادر عزيزتر از جون ! مرا درياب كه الان در حال حضرم . پس مادر آنچنان كه رسم مادران است به سينه بكوفت كه چه شده اي گل پسركم !


پسر نگاهي به مادر بكرد و گفت كه اگر چه حيا دارم ولي به تو بگويم كه امروز در محله مان چشمم براي اولين بار به اين دختر همسايه خورد و نگاه همان و عشق همان ! پس اينك از تو مادر بزرگوار خواهم كه به خانه آنها روي و او را به نكاح (عقد )من در آري كه ديگر تاب دوري او را بيش از اين درمن نيست !!!
مادر نگاهي از سر دلسوزي به پسر بيانداخت و گفت : دلبركم من حرفي ندارم و بسي خوشحالم كه تو از همان ابتداي راه به جاي الاف شدن در خيابان و ولنگاري راه حيا در پيش گرفتي و ازدواج كردن
اما بهتر است كه لختي درنگ نمايي كه اينگونه عاشق شدن ناگهاني را رسم ازدواج نشايد و اگر هم بشايد ديري نپايد!
پس پسر نگاهي زجمورانه به مادر بيانداخت و گفت مادرجان يا حال برو يا ديگر زن نخواهم كه اين ماه تابان ازدست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند .
پس مادر كه پسر خود را دوست همي داشت به سرعت چارقد خويش به سر كرد و به خانه همسايه رفت . در آنجا چشمش به سه دختر خورد يكي از يكي زيبا تر پس اس ام اس ( همان پيام ك ) بزد كه يا بني ! دراين منطقه كه تو ما را فرستادي نه يك ماه كه سه ماه در پشت ابرند و يكي از يكي ماه تر بگو كه كدام ماه چشم تو را برگرفته !
پس پسر نيز اس ام اسي بزد كه يا مادر ! آن ماهي كه خالي در گونه چپش بدارد ! مادر نيم نگاهي به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد كه اي پسر اين ماهان همه خال دارند .
پس دوباره پسر اس ام اس بزد كه آن ماه من خالش كمي بزرگتر باشد از باقيه ماهان !
مادر لختي درنگ بكرد و دوباره اس ام اس بزد كه من چشمهايم خوب نبيند كه خال كدام بزرگتر است .
پسر اس ام اسي دگر بزد كه مادركم همان ماهي كه مويش قهوه اي باشد !
مادر نگاهي بكرد و اس ام اس زد كه اين ماهان مويشان نيز يكرنگ است !
پسر با عصبانيت اس ام اس بزد كه مادر! آن دو ماه كوفتي ديگر موهايشان مشكي است و اين دگر قهوه اي است!!! آخر مادر جان تو كه چشمهايت نمي بيند عينكي براي خود ابتياع كن !!! حالا عيبي ندارد مادر عزيز! نشان ديگر به تو دهم ببين روي بازوي كدام ماه گرفتگي دارد ماه من همان است !!!
مادر اس ام اس زد كه آخر دراين معركه من بازوي دختر مردم را چگونه ببينم ؟!
پسر اس ام اس كرد كه مادر جان تو كه مرا كشتي ! خب ببين اگه لباس نازك دارد روي قسمتي از بدنش (اين بخش توسط اينجانب سانسور شد) نيز خالي باشد و به خدا كه آن دو ماه ديگر اين خال را ندارند !!!
مادر كمي دقت بفرمود و با خوشحالي فريادي زد و اس ام اس زد كه احسنت بر تو شير پا ك خورده ! يافتم ماه تو را كه همان جور كه بفرمودي است !!
هنوز پسر اس ام اسي نفرستاده بود كه مادر لختي درنگ بنمود و سپس سريع شماره پسر را بگرفت كه :
لندهور كثافت ! خاك بر سر بي حيايت كنند! شيرم را حرامت مي كنم (البته شير خشكهايي را كه بر حلق كوفتي ات ريختم ) خجالت نكشيدي ؟ فلان فلان شده بي حيا ................
و البته ما در اين داستان قصدمان اين بود كه پسران امروز حيا بياموزند از پسران ديروز كه به قصدمان هم رسيديم
منبع : وبلاگ طنز نوشته هاي يك پير پسر 28 ساله
با تشكر فريبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
  #28  
قدیمی 03-02-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مسائل مربوطه!

مسائل مربوطه!


نام فیلم: مسائل مربوطه
کارگردان: جمال الدین بساطت پناه
تهیه کننده: موسسه نور الحقایق
نویسنده فیلمنامه: آوانس آوانسیان
مدیر فیمبرداری: اصغر هیزچشمیان
موسیقی متن: باخ
جلوه های ویژه: ندارد
بازیگران: گلی گلندام، وفا، وارطان هاراپتکلیان، امین راحت منش، خسرو پرویز و ...


خلاصه داستان:
ژانت یک دختر زیبای مسیحی است که در یکی از محلات تهران زندگی می کند. او مسیحی معتقدی است و زندگی منظمی دارد. یکشنبه ها به کلیسا می رود و دعا می خواند و در باقی روزهای هفته هم کارهای دیگری انجام می دهد. ژانت چشمهایی روشن و ابروهایی کشیده دارد. تا اینکه یک اتفاق باعث می شود او از این رو به یک روی دیگر شود. ژانت در یک روز پاییزی پس از کشتن یک زن جوان طی یک حادثه رانندگی به مردی برمی خورد که محاسن دارد و از وجناتش پیداست که مسلمان می باشد. این مرد اتفاقاً نامزد زن کشته شده می باشد. ناگهان سؤال های زیادی در ذهن او شکل می گیرد از قبیل اینکه اسلام چگونه دینی است، آیا جهان قدیم است یا حادث، امام حسین چرا شهید شد و چگونه می توان همیشه به یاد خدا بود. از همین رو و تنها از همین رو به سراغ آن جوان می رود و پس از صحبت با او احساس می کند که گمشده خود را یافته است. آن جوان که اسمش علیرضا است به او قول می دهد که در ملاقات بعدی جزوه هایی درباره دین اسلام و اهمیت زن در اسلام به او بدهد. ژانت به خانه برمی گردد. در کلوزآپی چهره ژانت را می بینیم که غرق در شادی و شعف می-باشد. لحظات کلوزآپ به کندی طی می شود. در نیمه های شب ناگهان نور سبز رنگی وارد اتاق ژانت می شود و او را مجذوب خود می کند. در همین لحظه پدر ژانت که پیرمرد مهربانی است که در زیرزمین خانه شان مشغول سرکشی به خمره های دلستر است، به اتاق ژانت می آید و او را مشاهده می کند که در حال خودش است. برای همین مزاحم او نمی شود و برایش آرزوی موفقیت می کند. ژانت فردا صبح که از خواب بیدار می شود احساس می کند که قلبش مالامال از آن نور سبز رنگ است. او به شماره علیرضا زنگ می زند اما صدای مرموزی به او می گوید که مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. ژانت سوار اتومبیلش می شود و شخصاً به سراغ علیرضا می رود. او از این که نامزد علیرضا را کشته بسیار ناراحت است که این امر به خوبی در کلوزآپ او مشهود است. علیرضا در یک کلیسا در بالای شهر مشغول هنر کاشیکاری است، که این نشان از یکی بودن گوهر همه ادیان دارد. ژانت وارد کلیسا می شود و ناگهان با همان نور سبز روبرو می شود. علیرضا به او می گوید که این نور سبز نشانه ای از سوی خداست. ژانت تصمیم می گیرد دین خود را تغییر دهد اما در همین لحظه نامزد شرعی و قانونی او که از مدت ها پیش در پشت یکی از ستون های کلیسا مخفی شده است از پشت ستون بیرون می آید و به او حمله ور می شود. در این لحظه ترس در کلوزاپ ژانت پدیدار می-شود. لحظات کلوزآپ به کندی طی می شود، اما ناگهان علیرضا از نردبان پایین آمده و با نامزد ژانت گفتگو می کند. ما گفتگوی آنها را نمی شنویم و کماکان در حال تماشای کلوزآپ هستیم. بعد از لحظاتی نامزد ژانت علیرضا را بغل می کند و به او می گوید تو مرا از اشتباه بزرگی نجات دادی. خدایت رحمت کناد. در این لحظه کلوزآپ ژانت غرق در شادی می شود. در همین حال ماه محرم فرا می رسد و علیرضا مسئول برگزاری مراسم عزاداری است. شهر سیاهپوش است و غم عمیقی در کلوزآپ ژانت دیده می شود. علیرضا طی جلسه ای فلسفه قیام عاشورا را برای کلوزآپ ژانت توضیح می دهد. ژانت در این لحظه تصمیم می گیرد به قافله نور پیوسته و خود را نجات دهد اما علیرضا به او می گوید نگران نباش. چرا که پیامبر اسلام و حضرت مسیح هر دو یک حقیقت را مد نظر قرار داده و به تعداد آدمها برای رسیدن به خدا راه وجود دارد و این امر خیلی جالب است. اما ژانت که دیگر از خود بیخود شده است، در یک کلوزآپ استثنایی تصمیم خود را می گیرد و به شدت به قافله نور ملحق می شود. در نمای آخر ژانت را می بینیم که در میان انبوه عزاداران ایستاده است و به طرز معناگرایی به افق های دور دست می نگرد. در همین حال جملات زیر را بیان می کند: در جستجوی حقیقت بودن، آب حیات جستن در تاریکی نیست؟... زنده باد این جستجو، زنده باد ایمان بر پایه مکاشفه باطنی، و زنده باد این دریافت، که حقیقت چیزی جز اصل دین نیست و این معنا که جوهر تمام ادیان الهی یکی است. تیتراژ روی کلوزآپ ژانت ظاهر می شود.


نقد و نظر:
نظر خاصی نداریم.
امید مهدی نژاد
__________________
پاسخ با نقل قول
  #29  
قدیمی 03-20-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض واژه نامه نوروزي

واژه نامه نوروزي
ارژنگ حاتمي

۱- چهارشنبه‌سوري: فرصتي بسيار مناسب براي افرادي كه زياد مايل نيستند بهار سال آينده را مشاهده كنند. اتفاقي كه در آخرين سه‌شنبه سال مي‌افتد، اما معلوم نيست به چه دليلي به جاي سه‌شنبه‌سوري به آن چهارشنبه‌سوري مي‌گويند. نام يك فيلم كه موضوع آن هيچ ربطي به نام فيلم ندارد!
۲- خانه تكاني: تكان خوردن خانه، نوعي زلزله بدون خسارت جاني كه البته در برخي موارد همراه با خسارتهاي شديد مالي (از جمله تعويض مبلمان، پرده ها، تلويزيون و...) مي‌باشد، نام يك نوع ورزش كه در آن مردان "كوزت"وار اقدام به شست و شوي شيشه منازل و تميز كردن خانه مي‌كنند.
توضيح بي‌ربط:اي كاش به جاي اين همه خانه‌تكاني كمي به خانه دلمان تكاني مي‌داديم...
۳- خريد نوروزي: روزهاي كشيدن چك، روزهاي حسرت كشيدن پشت ويترين مغازه‌ها، روز" بابا من اينو مي‌خوام، بابا من اونو مي خوام"، روز درك معني فاصله طبقاتي توسط تك‌تك سلولهاي بدن.
۴- جلو كشيدن ساعت: سنتي قديمي كه با توجه به روي كار آمدن دولت جديد... ببخشيد با توجه به تحقيقات به عمل آمده، كنار گذاشته شد. عملي كه از 15 سال پيش با هدف صرفه جويي در مصرف برق انجام مي‌گرفت اما امروزه برخي محققان دريافته‌اند كه اين عمل هيچ تأثيري دركاهش مصرف برق ندارد و مردم كشورمان هم در اين 15 سال سر كار بوده‌اند و الكي هي ساعتها را جلو و عقب مي كشيدند!
۵- مسافرت نوروزي: ترفندي براي جيم شدن از دست مهمانان نوروزي. فرصتي طلايي براي مأموران راهنمايي و رانندگي!
۶- روبوسي: سخت ترين مرحله ديد و بازديد كه معمولاً بعد از دست دادن انجام مي‌گيرد.
يك خواهش بي‌ربط: لطفاً در طول تعطيلات نوروزي از خوردن پياز و سير جداً خودداري كنيد.
۷- عيدي: انگيزه اصلي براي رفتن به خانه اقوام. دادنش برخلاف گرفتنش بسيار سخت است. معياري مناسب براي سنجش اين كه هر فرد چقدر دوستتان دارد. (يادآوري:اين يك مطلب طنز است!)
۸- رژيم غذايي: احتمالاً در طول تعطيلات نوروز كلاً بي خيال اين مورد شده‌ايد، موردي كه هم گرفتنش در طول تعطيلات باعث پشيماني است و هم نگرفتنش!
۹- سيزده به در: روزي كه جماعت از خانه‌شان به مقصد كوه، دشت و بيابان خارج مي‌شوند. روزي كه به جنگل مي رويم و در آنجا آشغال مي‌ريزيم، شاخه‌هاي درختان را مي‌شكنيم و طبيعت را از بين مي‌بريم. شايد به همين علت در تقويم، نام سيزده به در را "روز طبيعت" گذاشته‌اند.
۱۰- چهارده فروردين: يكي از روزهاي سخت سال. روزي كه پس از 20 روز خوردن و خوابيدن مجبوري دوباره صبح زود از خواب بيدارشوي...
و بالاخره:
۱۱- روزهاي بعد از تعطيلات: زمان پاس كردن چكها(براي كارمندان محترم)، نشستن پاي لرز بعد از خوردن آجيل (اين روزها علاوه بر خوردن خربزه خوردن خيلي چيزها باعث لرزش پا مي‌شود!) روزهاي سختي كه بايد ناخواسته خوردن شيريني و ميوه را ترك كنيد. روزهايي كه قبض تلفن و موبايل (مخصوصاً SMS آن) منجر به بلند شدن دود از سر شما خواهند شد.
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
  #30  
قدیمی 03-23-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آخرین روشهای تخفیف گیری



حميدرضا پورنصيري

از شماره 346 بچه‌ها گل‌آقا
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:53 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها