بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 05-31-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question

ساعت چهار شبه نمیدونم چرا این وقت صب حس "براتیگان" خوندن افتاده توو من !
کلا میگن شاعرا دیوونه ن! یهو نصفه شب (مقصود همان صبح است )هوس کتاب خوندن میکنن...
---------------
پست هایی که تاحالا از براتیگان گذاشتمو کلی گشتمو از این سایت ، اون سایت و این وبلاگ و اون وبلاگ پیداشون کردم تا بشه یه تاپیک جامع و خوب... البته دوس نداشتم از مرگ براتیگان بنویسم چون زیاد برای خودم خوشایند نبود ولی در آینده حتما مینویسم .
---------------
پستایی که قراره از این به بعد بذارمو از کتابی که الان دستمه (عاشقانه های شاعر گمنام/ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام )براتون می نویسم
این کتاب شامل نوشته های منتشر نشده و گزینه شعرهای براتیگانه که از کتابای مختلفش ترجمه شده.. حالا راجب خود این کتاب بعدا بیشتر می نویسم....
---------------

به دختری
روحم را دادم
نگاهی به آن کرد

لبخندی محو زد

و انداختش
توی ناودان
بی اعتنا

خدایا! چقدر کلاس داشت...
---------
هر فکری که الان داشته باشم
یک غاز نمی ارزد
چون حسابی درب و داغانم !
---------
برای ترسیدن
تنها خواهی بود...
کارهای زیادی کرده ای
که اصلا کار تو نبوده اند !
---------
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 06-07-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question عاشقانه های شاعر گمنام /ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام

اینارو از کتابی که توی دستمه نوشتم :

چیزی
چیزی در من است
که تنها وقتی آرامش می پذیرد
که در جنگل باشد
تنها وقتی بر زمین جنگل گام می زند
و با درختان احاطه می شود !
(صفحه 117)
----------------

همیشه غازها
امروز
غازها تسخیر کردند
خاکستری آسمان اکتبر را
با آرایششان به شکل "
V"
و صداهای ابدی شان
چه می توانم بگویم
که غازها نگفته باشند
پرواز کنان
در آسمان هایی دور از جاهایی که به دنیا آمدند
و بزرگ شده اند ؟
(صفحه 125)
"ریچارد براتیگان"
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 06-07-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنون غزل جان
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ساقي به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #14  
قدیمی 06-17-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question عاشقانه های شاعر گمنام /ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام

امشبم دوباره دلم هوس براتیگان کرده..


براتون از همون کتاب می نویسم ...

نمی دونم انتخابام از براتیگان خوبه یانه ... ولی نهایت دقتمو به خرج میدم



.
.
.
غزل



پرسش1


آیا

خوردن بستنی
در جهنم
غیر قانونی ست ؟
---------------
آن چیزی که زمین را قدم می زند

ناگهان
چشمان آبی اش
تبدیل شد
به گلدان های سیاه
و در
هرکدام
دسته گلی بود
از
قوهای مرده
---------------
عکس3
یک بچه ی

هراسان گیج
به سایه اش
می گوید:
برو گمشو !
---------------
عکس4

بلیط قطار
به مقصد اگنون
و
اکنون

ریچارد براتیگان
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 06-23-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question عاشقانه های شاعر گمنام /ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام

بچه ی عشاق

من
رنگین کمانی
مست
بودم

او
ماهی
هراسان
بود

ما
یک بچه
داشتیم

او
بزرگ شد
تا بشود
یک شب
بهاری برفی !

ریچارد براتیگان
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 06-24-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question عاشقانه های شاعر گمنام /ریچارد براتیگان/علیرضا بهنام

(اینو از صفه 117_سرفصل "چرا شاعران گمنام می مانند" نوشتم...)

عشق این است

عشق این است :شیری گرسنه
که می خورد
آهویی

عشق این است : بره ای سفید

ایستاده در باران نرم بهاری
در حال خوردن جوانه های علف

عشق شاعری لعنتی ست

که می نویسد " عشق این است.."
و تمام وقت می داند
که عشق هست

و چیز زیادی نیست

بتواند درباره اش بگوید
که قبلا گفته نشده باشد
توسط
یکی دیگر

اما با این حال می نویسد :

"عشق این است..."

ریچارد براتیگان
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 09-17-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post یک شیشه کوکا

امروز عجیب هوس براتیگان زده به سرم
کتابشو باز کردم صفحاتی رو مرور کردم
واقعا که هیچی جز براتیگان نمی تونست سرحالم بیاره ...


یک شیشه کوکا

تو را یادم هست
که کوکا می خوردی

هرگز نمی دانستم
کسی که
کوکا می خورد
می تواند شعری زیبا باشد


ریچارد براتیگان
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GhaZaL.Mr به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #18  
قدیمی 09-17-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post شبیه تابلوی سبز نئونی که شادمان است

بهار
عالی ست
(فقط)
شاید
یا حتا
دوبار شاید
شبیه تابلوی سبز نئونی
که
شادمان است
چون که
می داند تا ابد
به خاموش و روشن شدن
ادامه خواهد داد
تا ابد

براتیگان
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 09-18-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض خوابیده ام اینجا در آپارتمان یک دختر عجیب

برای مارسیا

خوابیده ام اینجا
در آپارتمان یک دختر عجیب
او ماه گرفتگی دارد ,
سوختگی شدید پوست
و غمگین است
این دور و بر می گردد
مثل کنایه های دور ناشی از گیلاس سنگین
چیزها را باز می کند و می بندد
آب را باز می می کند
و آب را می بندد

تمام صداهایی که ایجاد می کند دور اند
می توانند در شهر دیگری باشند

گرگ و میش است
و مردم
دارند خیره می شوند
به بیرون از پنجره های آن شهر
چشم هایشان
پر شده از صداهای
کاری که او می کند


براتیگان

.
.
چه حس عجیبی دارم نسبت به این شعر
نوشتن از روی کتابش رو دوست دارم : )
خیلی
.
.
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 11-13-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


نشسته‌ام اين‌جا؛

جانی شرور داستانی عاشقانه

به تو فكر مي‌كنم

واقعا متأسفم؛

ناراحت‌ات كردم

اما كاری از من ساخته نبود؛

بايد آزاد می‌شدم.

اگر كنار ميز می‌ماندی؛

يا ازمن می‌خواستی

برای ديدن ماه بيرون برويم؛

شايد همه‌چيز عوض می‌شد

اما رفتی

و مرا با او تنها گذاشتی !


ريچارد براتيگان





__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
ریچارد براتیگان, شعر


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:08 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها