بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #61  
قدیمی 09-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


سلمان ساوجی

سلمان ساوجی، خواجه جمال‌الدین سلمان‌بن خواجه علاء‌الدین‌محمد نامدار به سلمان ساوجی اوایل قرن هشتم، در سال ۷۰۹ هجری قمری در ساوه زاده شد. دارای قصاید شیوا و مثنوی ها و رباعیات است. پدرش علاءالدین اهل فضل بود و شغل دیوانی داشت.
شعر

سلمان تحصیل کمالات کرد و سخن‌پردازی‌های او تنها از روی قریحه وذوق نبود. در اوایل عمر خواجه غياث‌الدین محمد وزير سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶-۷۳۷) را در قصاید خود مدح کرد و سپس شیخ حسن بزرگ از سلسله جلایریان و سلطان‌حسین و سلطان‌اویس رامدح گفت، او مدت چهل سال در سفر و حضر و تبریز و بغداد مداحی آن خانواده را نمود. سلمان در درجه اول قصیده‌سراست و می‌توان او را از آخرین قصیده‌سرایان معروف ایران پیش از صفویان دانست. سلمان در تغزل و عاشقانه‌ها نیز زبردست است و از این جهت مورد توجه قرارگرفت. از اوست:

باد نوروز از کجا این بوی جان می آورد
جان من پی تا به کوی دلستان میآورد

ورنه اقلیم فلک شکرانه این مژده را
مسرعان عالم علوی به رسم مژده خواه

سلمان ساوجی در شعر زیر به داستان توطئه منصور اشاره دارد که ابومسلم را از مرو به بغداد طلبید و او نرفت، منصور سوگندها خورد و عهدها گرفت که او را آزاری نرساند و ابومسلم از مرو به نیشابور و از آنجا به ری شد. مولف مجمل‌التواریخ می‌نويسد: «چون به ری رسید، رای و خرد آنجا بگذاشت و به همدان شد» وسرانجام به بغداد رفت و به امر منصور کشته شد.

آنکه می‌انداخت سر چون خیمه بر گردن بهری
شد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب

کرد رو بر آسمان کای آسمان تدبیر چیست
آسمان گفتش «ترکت الرای بالری» درجواب

در منابع به موسیقی‌دانی او اشاره نشده، لیکن رامشییان و موسیقی‌دانان او را گرامی می‌داشتند. دوبیتی او که درباره کاسه‌نوازی مراغی سروده بر این پایه است:[۱]

آوازهٔ کاسهٔ تو این بنده شنید
وز طبع لطیفش به نواهابرسید

این کاسهٔ دیده‌ای که بیننده ز ماست
تا کاسهٔ دیده هست مثل توندید

سلمان گذشته از قصیده و غزل؛ ترجیع‌بندترکیب‌بندقطعهمثنوی و رباعی نيز گفته است:

بوستان بر دوستان افشاند از این بهجت نثار
سمان بر آسمان انداخت زین شادی کلاه

او در تصوف نيز اشعاری دارد:

گر سر و ترک کلاه فقر داری ای فقیر
چار ترکت باید اول تا رود کارت به پیش

ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاه
ترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش

آثار



بسیاری از شعرهای سلمان ساوجی در مدح شیخ حسن و همسرش دلشادخاتون و سلطان‌اویس سروده شده. دو مثنوی یکی موسوم به «جمشید و خورشید» و دیگری «فراق‌نامه» دارد:[۱]
  • جمشید و خورشید در ۷۶۳ قمری به پایان رسیده
  • فراق‌نامه در ۷۷۰ قمری به پایان رسید
پایان زندگی


سلمان در آخر عمر از نظر جلایریان افتاد و در ساوه انزوا جست و گرفتار پریشانی گشت و سرانجام به سال ۷۷۸ هجری قمری در زادگاه خود درگذشت.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 09-15-2010 در ساعت 01:12 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #62  
قدیمی 09-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

غنی کشمیری

محمد طاهر. در تحصيل علوم سعي کرد. با وجود حداثت سندر کمال بي تعلقي بود. چشم بر زخارف دنيا نگشود، از اين رو وي معنوي هم بود، چنانکه گويد:

سعي روزي برنميدارد مرا از جاي خويش
آبرو چون شمع ميريزم ولي در پاي خويش .

نقل ميکنند که پادشاه والاجاه هندوستان به سيف خان حاکم کشمير نوشت که اورا روانه پايتخت نمايد. سيف خان او را خواست ، و تکليف رفتن به هند کرد، او ابا نمود و گفت : عرض کنيد که ديوانه است . خان گفت : عاقلي را چون ديوانه بگويم ؟ اوفي الفور گريبان خود را دريده ديوانه وار روانه خانه شد بعد از سه روز درگذشت . حقاکه درست سليقه و غريب خيال بود. اشعار وي همگي لطيف است . از اشعار اوست

ازچرخ بي مذلت حاجت روا نگردد
تا آبرو نريزي اين آسيا نگردد.

دل بمردن نه غني چون قامتت گرديد خم
بهر اين خاتم نگيني نيست چون سنگ مزار.

نيفتد کارسازانرا به کس در کار خود حاجت
بخاريدن نباشد احتياجي پشت ناخن را.

برنداريم زاشعار کسي مضموني
طبع نازک سخن کس نتواند برداشت .

حسن سبزي ز خط سبز مراکرد اسير
دام همرنگ زمين بود گرفتار شدم .

شعر دگران را همه دارندبخاطر
شعري که غني گفت کسي ياد ندارد.

اثر برعکس بخشد سعي من از طالع وارون
ز آواز سپندم چشم بد از خواب برخيزد.

بر تواضع هاي دشمن تکيه کردن ابلهي است
پاي بوس سيل از پا افکند ديوار را.

در نمازم نيست مقصد غير جست و جوي او
ميروم افتان و خيزان تا ببينم روي او.

نه همين تنها مرا مژگان چشم يار کشت
عالمي را از طپيدن نبض اين بيمار کشت .

آب بود معني روشن غني
خواب اگربسته شود گوهر است .

خرق عادت کي به کار آيد دل افسرده را
گر رود بر آب نتوان معتقد شد مرده را.

حاسد از کرده خود گشته پشيمان که بزور
بر زمين زد سخنم راو به افلاک رسيد.

يار در بزم آمد و ما از حيابرخاستيم
چون نگين تا نقش مابنشست ما برخاستيم .

زند ربط به هم پيوستگان را گفتگو برهم
سخن چون در ميانافتد دو لب از هم جدا گردد.

چون آستين هميشه جبينم ز چين پر است
يعني دلم زدست تو اي نازنين پر است .

فراغتي به نيستان بوريا دارم
مباد راه درين بيشه شير قالي را.

در نعت رسول اکرم (ص ) گويد:

اي جامه فقر زيب و پيرايه تو
اي شاه و گدا توانگر ازمايه تو

از خاتم صنع سر نزد نقش دو کون
تا صرف نشد سياهي سايه تو.

غني به سال 1079 ه' . ق. درگذشت و ماده تاريخ او در اين رباعي آمده است :

از فوت غني گشتند که و مه غمگين
هر کس شده در ماتم او خاک نشين

تاريخ وفاتش ار بپرسند بگوي
(پنهان شده گنج هنري زيرزمين ).

نسخه اي از ديوان وي در کتابخانه سيدجعفر شيرازي رانگوني مقيم سامراء هست . ديوان غني در لکهنو به سال 1845 م . و 1869 م .و در نولکشور به سال 1261 ه' . ق. به چاپ رسيده است . (از الذريعه ج 9 ص 793). آذر در آتشکده (چبمبئي ص 350) اين بيت را از او آورده است :

قاصد چه احتياج که طومارروزگار
چون باز شد رسد به درازي کوي او.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #63  
قدیمی 09-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ناصر خسرو

حكيم ابومعين ناصر بن خسرو حارث قبادياني (481 - ‌394)‌ تا حدود 40سالگي در بلخ و در دستگاه دولتي غزنويان و سپس سلجوقيان به سر برد. ولي اندك اندك آن محيط را براي انديشه خود تنگ يافت و در پي درك حقايق به اين سوي و آن سوي رفت تا اين كه در چهل سالكي به دليل خوابي كه ديده بود عازم كعبه شد. پس از يك سفر هفت ساله كه چهار بار سفر حج و سه سال اقامت در مصر مركز خلافت فاطمي را در خود داشت به مذهب اسماعيليه گرويد و به عنوان حجت جزيره خراسان راهي موطن خود شد. بقيه عمر ناصرخسرو در يك مبارزه بي‌امان عقيدتي گذشت و اگر چه از هر نوع آسايشي محروم شد اما شعرش پشتوانه‌اي يافت كه در ادبيات فارسي بي‌نظير بود. متعصبان آن روزگار حضور ناصرخسرو در بلخ را برنتافتند و او را با تهمتهاي بدوين، قرمطي، ملحد و رافضي از آن سرزمين به نيشابور و مازندران و سپس يمكان بدخشان آواره كردند.
شعر او شعري است تعليمي و اعتقادي و برخوردار از پشتوانه عميق معنايي و از اين رو مي‌توان او را نقطه مقابل شاعران دربار غزنويان و سلجوقي دانست، البته ديوان او از مدح خالي نيست، ولي اين ستايش‌ها كه در حق خليفه فاطمي مي‌باشد خود نوعي مبارزه است آن هم در محيط خطر خيز خراسان.
ولي نبايد از نظر دور داشت كه اين گرايش شديد محتوايي شعر ناصرخسر را از بعضي بدايع هنري و ظرايف شعري دور نگه داشته و به بعضي از قصايد او يك رنگ خشك تعليمي زده است. زبان او نسبت به ديگران كهن‌تر حس مي‌شود و شباهتي به زبان دوره ساماني دارد. ناصر اگر چه در تصويرگري شاعري تواناست اما سنگيني محتواي شعرش مجالي براي خودنمايي اين خلاقيت‌هاي او نداده است و در جاهايي كه اين سنگيني كمتر است و شاعر بيشتر قصد توصيف دارد تا تعليم، توانايي او سخت آشكار مي‌شود و به ويژه در محور عمودي خيال و ساختمان شعر از ديگران توانمندتر ظاهر شده است. به هر حال شعر او زيبايي شناسي خاص خود را دارد ممكن است در چشم ادباي محفلي كه در هر شعري در پي صنايع بديعي و سلامت كلام هستند موقعيت چنداني به دست نياورد ولي براي آنان كه بيشتر در پي غرايب مي‌گردند پر است از چيزهايي كه در شعر ديگران نمي‌توان يافت.
نمونه اثر

حج

حاجيان آمدند با تعظيم
شاكر از رحمت خداي كريم

جسته از محنت و بلاي حجاز
رسته از دوزخ و عذاب اليم

آمده سوي مكه از عرفات
زده لبيك عمره از تنعم

يافته حج و كرده عمره تمام
بازگشته به سوي خانه سليم

من شدم ساعتي به استقبال
پاي در كردم برون ز حد گليم

مرمرا در ميان قافله بود
دوستي مخلص و عزيز و كريم

گفتم او را بگو كه چون رستي
زين سفر كردن به رنج و به بيم

تا ز تو باز مانده‌ام جاويد
فكرتم را ندامت است نديدم

شاد گشتم بدان كه كردي حج
چون تو كسي نيست اندر اين اقليم

بازگو تا چگونه داشته‌اي
حرمت آن بزرگوار حريم

چون همي خواستي گرفت احرام
چه نيست كردي اندر آن تحريم

جمله بر خود حرام كرده بدي
هر چه مادون كردگار قديم

گفت ني گفتمش زدي لبيك
از سر علم و از سر تعظيم

مي‌شنيدي نداي حق و جواب
باز دادي چنان كه داد كليم

گفت ني گفتمش چو در عرفات
ايستادي و يافتي تقديم

به تو از معرفت رسيد نسيم
عارف حق شدي و منكر خويش

گفت ني گفتمش چو مي‌كشتي
گوسفند از پي يسير و يتيم

قرب خود ديدي اول و كردي
قتل و قربان نفس شوم لئيم

گفت ني گفتمش چو مي‌رفتي
در حرم همچو اهل كهف و رقيم

ايمن از شر نفس خود بودي
و ز غم فرقت و عذاب جحيم

گفت ني گفتمش چو سنگ جمار
همي انداختي به ديو رجيم

از خود انداختي برون يكسر
همه عادات و فعل‌هاي ذميم

گفت ني گفتمش به وقت طواف
كه دويدي به هر وله چو ظليم

از طواف همه ملائكتان
ياد كردي به گرد عرش عظيم

گفت ني گفتمش چو كردي سعي
از صفا سوي مروه بر تقسيم

ديدي اندر صفاي خو كونين شد
دلت فارغ از جحيم و نعيم

گفت ني گفتمش چو گشتي باز
مانده از هجر كعبه بر دل ريم

كردي آنجا به گور مر خود را
هم چنان كنون كه گشته رميم

گفت از اين باب هر چه گويي تو
من ندانسته‌ام صحيح و سقيم

گفتم اي دوست پس نكردي حج
نشدي در مقام محو، مقيم

رفته‌اي مكه ديده، آمده باز
محنت باديه خريده به سيم

گر تو خواهي كه حج كني پس از اين
اين چنين كن كه كردمت تعليم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #64  
قدیمی 09-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قائم مقام فراهانی



29صفرسال 1251هجری قمری، میرزا ابولقاسم قائم مقام فراهانی ادیب و سیاستمدار دوره قاجار به دستور محمد علیشاه قاجار بقتل رسید. او فرزند میرزا بزرگ از مردم هزاوه اراك بود .میرزا ابولقاسم مشاغل دیوانی را با وزارت عباس میرزا آغاز كرد . بعد از مرگ فتحعلیشاه به مقام صدارت محمد شاه رسید ولی همچون گذشته با دشمنی های درباریان كه وجود او مانعی برای مقاصد شوم خود می دانستند، از مقام خود عزل شد. بدین ترتیب میرزا ابولقاسم قائم مقام فراهانی در باغ نگارستان زندانی و سپس كشته شد .گفتنی است كه وی افزون بر تبحر در سیاست وكشور داری ، در شعر و ادب نیز صاحب نظر بود و از پیشروان سبك جدید ادبی ایران بشمار می رفت . «منشآت قائم مقام» از جمله آثار ارزنده اوست .


میرزا ابوالقاسم فراهانی، فرزند سید الوزراء میرزا عیسی، معروف به میرزا بزرگ از سادات حسینی و از مردم هزاره فراهان، از توابع اراک بود. در سال 1193 ه. ق به دنیا آمد و زیر نظر پدر دانشمند خود تربیت یافت و علوم متداوله زمان را آموخت. در آغاز جوانی به خدمت دولت درآمد و مدتها در تهران کارهای پدر را انجام می داد. سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از آن که پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامی را که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری ازجنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال 1237 ه.ق پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب سیدالوزراء و قائم مقام یافت و به وزارت نایب السلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و هم چنین اختلاف "بزیمکی(خودی)" و "اوزگه(بیگانه)" به وجود آمد.
قائم مقام که ذاتاً مردی بینا و مغرور بود با بعضی از کارهای ولیعهد مخالفت می کرد، پس از یکسال وزارت در اثر تفقین بدخواهان به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال را در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال 1241 ه.ق دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب السلطنه منصوب شد.
در سال 1242 ه.ق فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها، به مشورت پردازند. در این مجلس تقریباً عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامی طرفین، اظهار داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمه ای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند. پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد.
جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه ربیع الثانی سال 1243 ه.ق برابر با نوامبر 1827 م. قوای روس به فرماندهی "گراف پاسکوویچ" تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامی خانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقتدر دیگر در فرزندان او مستقر کرد.
عهد نامه ترکمن چای در پنجم شعبان 1243 ه.ق برابر 21 فوریه 1828 میلادی به خط قائم مقام تنظیم و امضا شد و قائم مقام که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد و درباره ی آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر با سمت پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال 1249 ه.ق نایب السلطنه برای دفع فتنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا در گذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمی دانست، با یارمحمد خان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال 1250 ه.ق به تهران وارد شد و در همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائم مقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در جمادی الاخر سال 1250 ه.ق در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه را، که در قلعه ی اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائم مقام به تهران حرکت کرد و روز 14 شعبان به تهران وارد شد و مجدداً مراسم تاجگذاری برگزار و قائم مقام به منصب صدارت مشغول مملکت داری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایید و سختگیریهای او و سعایت حاسدان و مخصوصاً فتنه انگیزیهای بیگانگان، عاقبت شاه را بر وی بدگمان کرد تا در سال دوم سلطنت خود دستور داد او را در باغ نگارستان، محل ییلاقی خانواده ی سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، پایان داده شد.
قائم مقام مردی فوق العاده با هوش و صاحب فکر و ثابت عزم و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و به معنی ایرانی» بود که به واسطه ی اطلاعات و تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد. انگلیسیها یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران رخنه کرد. نویسندگان انگلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحتمی کردند، مانند لیوتنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایب السلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه ی تصرف هرات متهم می کنند و حس بدبینی و دشمنی فوق العاده خود را نسبت به این مرد بزرگ، که در آن هنگام تنها کسی بود که می توانست ایران را به خوبی اداره کند، پنهان نمی دارند. مجموعه رسائل و منشات قائم مقام ، که حاوی چند رساله و نامه های دوستانه و عهد نامه ها و وقفنامه هاست و محمود خان ملک الشعرا مقدمه ای بر آن نوشته، به اهتمام فرهاد میرزا در سال 1280 ه.ق در تهران چاپ شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #65  
قدیمی 09-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نامه فریدون مشیری




او شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.کلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.
فریدون مشیری در سی ام شهریور ماه 1305 در تهران به دنیا آمد. در دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال های اول دانشگاه ، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با قالب های شعرنو، او را از ادامه ی شیوه ی کهن بازداشت، اما راهی میانه را برگزید.

او شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست.کلام مشیری ، منزه و محترم است. او شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند.اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.

مشیری، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد، نه مجذوب نوپردازان افراطی . راهی را که او برگزید، همان حالت ِ نمایان ِ بنیان گذاران شعر نوین ایران بود. به این معنا که، او شکستن قالبهای عروضی، و کوتاه و بلند شدن مصرع ها و استفاده ی بجا و منطقی قافیه را پذیرفته و از لحاظ محتوی و مفهوم هم با نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیاء، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازک اندیشی های خاص خود، به شعرش چهره ای کاملاً مشخص داده بود .

استاد برجسته " دکتر عبدالحسین زرین کوب «درباره ی فریدون مشیری گفته است: «با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی است که فریدون واژه به واژه با ما حرف می زند، حرف هایی که مال خود اوست، نه ابهام گرایی رندانه . شعر او سخن شاعری است که دوست ندارد در پناه جبهه ی خاص، مکتب خاص و دیدگاه خاص ، خود را از اهل عصر جدا سازد. او بی ریا عشق را می ستاید، انسان را می ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد.»

فریدون مشیری در دوران شاعری خود، در هیچ عصری متوقف نشده، شعرش بازتابی است از همه ی مظاهر زندگی و حوادثی که پیرامون او در جهان گذشته و همواره، ستایشگر خوبی و پاکی و زیبایی و بیانگر همه ی احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همه خدمتگزار انسانیت است.

فریدون مشیری، سال ها در برخی از مجلات معروف سال های گذشته همچون: ماهنامه سخن، مجله گشوده، سپید و سیاه قلم زده و همکاریی نزدیک با نشریات داشته است.

او در سال 1333 ، از دواج کرد و دو فرزند بنام های بهار و بابک داشت که هر دو دانشگاه را به پایان رسانده و در کنار آثار او، ثمره زندگی او بودند س.

کتاب های اشعار او بترتیب عبارتند از:

تشنه توفان، گناه دریا، نایافته، ابر و کوچه، بهار را باور کن، از خاموشی، مروارید مهر، آه باران، از دیار آشتی، با پنج سخن سرا، لحظه ها و احساس، آواز آن پرنده غمگین.

گزینه های اشعار او عبارتند از:

پرواز با خورشید، برگزیده ها، گزینه اشعار سه دفتر، دلاویزترین، یک آسمان پرنده، و همچنین برگزیده ای از کتاب اسرار التوحید به نام یکسان نگریستن. وی در آبان ماه 1379 در سن 74 سالگی و بر اثر بیماری، چشم از جهان فرو بست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #66  
قدیمی 10-11-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شيخ سعدي







شيخ سعدي





سعدي تخلص و شهرت «مشرف الدين» ، مشهور به «شيخ سعدي» يا «شيخ شيراز» است. درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنين تاريخ تولد سعدي اختلاف بسيار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجري قمري احتمال داده اند و تاريخ درگذشتش را هم سالهاي 690 تا 695 نوشته اند. سعدي در شيراز پاي به هستي نهاد و هنوز کودکي بيش نبود که پدرش در گذشت. آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وي اهل علم و دين و دانش بودند. سعدي خود در اين مورد مي گويد:


همه قبيله ي من، عالمان دين بودند
مرا معلم عشق تو، شاعري آموخت


سعدي پس از تحصيل مقدمات علوم از شيراز به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه به تکميل دانش خود پرداخت. او در نظاميه بغداد که مهمترين مرکز علم و دانش آن زمان به حاسب مي آيد در درس استادان معروفي چون سهروردي شرکت کرد.





سعدي پس از اين دوره به حجاز، شام و سوريه رفت و در آخر راهي سفر حج شد.

او در شهرهاي شام (سوريه امروزي) به سخنراني هم مي پرداخت ولي در همين حال، بر اثر اين سفرها به تجربه و دانش خود نيز مي افزود. سعدي در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شيراز بازگشت و در همين ايام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفريد و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد. برخي معتقدند که او لقب سعدي را نيز از همين نام "سعد بن ابوبکر" گرفته است.

پس از از بين رفتن حکومت سلغريان، سعدي بار ديگر از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شيراز، با آن که مورد احترام و تکريم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور به خلوت پناه برد و مشغول رياضت شد. سعدي، شاعر جهانديده، جهانگرد و سالک سرزمينهاي دور و غريب بود؛ او خود را با تاجران ادويه و کالا و زئران اماکن مقدس همراه مي کرد. از پادشاهان حکايتها شنيده و روزگار را با آنان به مدارا مي گذراند. سفاکي و سخاوتشان را نيک مي شناخت و گاه عطايشان را به لقايشان مي بخشيد. با عاشقان و پهلوانات و مدعيان و شيوخ و صوفيان و رندان به جبر و اختيار همنشين مي شد و خامي روزگار جواني را به تجربه سفرهاي مکرر به پختگي دوران پيري پيوند مي زد. سفرهاي سعدي تنها جستجوي تنوع، طلب دانش و آگاهي از رسوم و فرهنگهاي مختلف نبود؛ بلکه هر سفر تجربه اي معنوي نيز به شمار مي آمد. سنت تصوف اسلامي همواره مبتني بر سير و سلوک عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالک، مسافري است که بايد در هر دو وادي، سيري داشته باشد؛ يعني سفري در درون و سفري در بيرون. وارد شدن سعدي به حلقه شيخ شهاب الدين سهروردي خود گواه اين موضوع است. ره آورد اين سفرها براي شاعر، علاوه بر تجارب معنوي و دنيوي، انبوهي از روايت، قصه ها و مشاهدات بود که ريشه در واقعيت زندگي داشت؛ چنان که هر حکايت گلستان، پنجره اي رو به زندگي مي گشايد و گويي هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمايش به شيوه اي يقيني بيان مي شود. گويي، هر حکايت پيش از آن که وابسته به دنياي تخيل و نظر باشد، حاصل دنياي تجارب عملي است.




شايد يکي از مهم ترين عوامل دلنشيني پندها و اندرزهاي سعدي در ميان عوام و خواص، وجه عيني بودن آنهاست. اگرچه لحن کلام و نحوه بيان هنرمندانه آنها نيز سهمي عمده در ماندگاري اين نوع از آثارش دارد. از سويي، بنا بر روايت خود سعدي، خلق آثار جاوداني همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بيانگر اين نکته است که اين شاعر بزرگ از چه گنجينه ي دانايي، توانايي، تجارب اجتماعي و عرفاني و ادبي برخوردار بوده است. آثار سعدي علاوه بر آن که عصاره و چکيده انديشه ها و تأملات عرفاني و اجتماعي و تربيتي وي است، آيينه خصايل و خلق و خوي و منش ملتي کهنسال است و از همين رو هيچ وقت شکوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.





ويژگي هاي آثار سعدي

آنچه که بيش از هر ويژگي ديگر آثار سعدي شهرت يافته است، "سهل و ممتنع" بودن است. اين صفت به اين معني است که اشعار و متون آثار سعدي در نظر اول "سهل" و ساده به نظر مي رسند و کلمات سخت و نارسا ندارد. در طول قرن هاي مختلف، همه ي خوانندگان به راحتي با اين آثار ارتباط برقرار کرده اند. اما آثار سعدي از جنبه ي ديگري، "ممتنع" هستند و کلمه ي "ممتنع" در اينجا يعني دشوار و غيرقابل دسترس. وقتي گفته مي شود شعر سعدي "سهل و ممتنع" است يعني در نگاه اول، هر کسي آثار او را به راحتي مي فهمد ولي وقتي مي خواهد چون او سخن بگويد مي فهمد که اين کار سخت و دشوار و هدفي دست نيافتني است. بعضي ديگر از ويژگي هاي آثار سعدي عبارتند از:

نکات دستوري نکات دستوري در آثار سعدي به صحيح ترين شکل ممکن رعايت شده است. عنصر وزن و موسيقي، منجر به از بين رفتن يا پيش و پس شدن ساختار دستوري در جملات نمي شود و سعدي به ظريف ترين و طبيعي ترين حالت ممکن در لحن و زبان، با وجود تنگناي وزن، از عهده اين کار برمي آيد.


اي که گفتي هيچ مشکل چون فراق يار نيست
گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست
نوک مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد

قصه دل مي نويسد حاجت گفتار نيست

در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم


بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم
به وقت صبح قيامت، که سر زخاک برآرم


به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم

حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم


جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم


ايجاز ايجاز يعني خلاصه گويي و يا پيراستن شعر از کلمات زايد و اضافي. دوري از عبارت پردازي هاي بيهوده اي که نه تنها نقش خاصي در ساختار کلي شعر بلکه از زيبايي کلام نيز مي کاهند، در شعر و کلام سعدي نقش ويژه اي دارد.





از سويي اين ايجاز که در نهايت زيبايي است، منجر به اغراق هاي ظريف تخيلي و تغزلي مي شود و زبان شعر را از غنايي بيشتر برخوردار مي کند. در شعر سعدي هيچ کلمه اي بدون دليل اضافه يا کم نمي شود. گفتم آهن دلي کنم چندي ندهم دل به هيچ دلبندي به دلت کز دلم به در نکنم سخت تر زين مخواه سوگندي ريش فرهاد بهترک مي بود گر نه شيرين نمک پراکندي کاشکي خاک بودمي در راه تا مگر سايه بر من افکندي ... ايجاز سعدي، ايجاز ميان تهي و سبک نيست، بلکه پراز انديشه و درد است. در دو حکايت زير از "گلستان" به خوبي مشاهده مي شود که سعدي چه اندازه از معني را در چه مقدار از سخن مي گنجاند: حکايت: پادشاهي پارسايي را ديد، گفت: «هيچت از ما ياد آيد؟» گفت: «بلي، وقتي که خدا را فراموش مي کنم.» حکايت: يکي از ملوک بي انصاف، پارسايي را پرسيد: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نيمروز، تا در آن يک نفس خلق را نيازاري.» موسيقي سعدي از موسيقي و عوامل موسيقي ساز در سبک و زبان اشعارش سود مي جويد.





وي اغلب از اوزان عروضي استفاده ميکند. علاوه بر اوزان عروضي، شاعر به شيوه مؤثري از عواملي بهره مي برد که هر کدام به نوعي موسيقي کلام او را افزايش مي دهند؛ عواملي همچون انواع جناس، هم حروفيهاي آشکار و پنهان، واج آرايي، تکرار کلمات، تکيه هاي مناسب، موازنه هاي هماهنگ لفظي در ادبيات و لف و نشرهاي مرتب و ... استفاده از اين عناصر به گونه اي هنرمندانه و زيرکانه صورت مي گيرد که شنونده يا خواننده شعر او پيش از آن که متوجه صنايع به کار رفته در شعر او شود، جذب زيبايي و هماهنگي و لطافت آنها مي شود. در غزل زير سعدي نهايت استفاده را از عوامل موسيقي زاي زبان برده است، بي آن که سخنش رنگ تکلف و تصنع به خود بگيرد. تکرارهاي هنرمندانه ي کلمات، هم حروفي ها و وزن مناسب شعر و همچنين لحن عاطفي و تعزلي کلام سعدي را چون شربتي شيرين و گوارا به جان خواننده مي ريزد: بگذار تا مقابل روي تو بگذريم دزديده در شمايل خوب تو بنگريم شوق است در جدايي و جور است در نظر هم جور به که طاقت شوقت نياوريم روي ار به روي ما نکني حکم از آن تست باز آ که روي در قدمانت بگستريم ما را سري است با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سريم گفتي زخاک بيشتر نه که از خاک کمتريم ما با توايم و با تو نه ايم اينت بوالعجب در حلقه ايم با تو و چون حلقه بر دريم از دشمنان برند شکايت به دوستان چون دوست دشمن است شکايت کجا بريم؟ طنز و ظرافت طنز و ظرافت جايگاه ويژه اي در ساختار سبکي آثار سعدي دارد. البته خاستگاه اين طنز به نوع نگاه و تفکر اين شاعر بزرگ بر مي گردد. طنز سعدي، سرشار از روح حيات و سرزندگي است. سعدي به ياري لحن طنز، خشکي را از کلام خود مي گيرد و شور و حرکت را بدان باز مي گرداند. با همين طنز، تيغ کلامش را تيز و برنده و اثرگذار مي کند. طنز، نيش همراه با نوش است؛ زخمي در کنار مرهم. سالها بعد، لسان الغيب، حافظ شيرازي ابعاد عميق ديگري به طنز شاعرانه بخشيد و از آن در شعر خود استفاده ها برد: با محتسب شهر بگوييد که زنهار در مجلس ما سنگ مينداز که جام است يا کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوي به نقد اگر نکُشد عشقم، اين سخن بکشد

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #67  
قدیمی 10-11-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ابونصر فارابي





ابونصر فارابي بزرگ ترين فيلسوف دوره اسلامي است. وي در شهر فارياب از نواحي خراسان بزرگ، متولد شد.

پدرش از سران سپاه مرزنشين بود. در جواني طي سفري طولاني و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصيل منطق و فلسفه يونان پرداخت.
پس از اندک زمان، وي که به زبان هاي فارسي، ترکي، عربي، سرياني و يوناني تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه يونان به پايه اي رسيد که او را معلم دوم خواندند.
معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر ديگر هيچ کس را معلم نگفته اند.
فارابي در راه کسب دانش سختي بسيار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب مي خواند و اغلب تا صبح بيدار مي ماند. زندگي محدود و محقر او به خوابيدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت.
در همان وضع به نوشتن و خواندن روز مي گذراند و شاگردان بسيار خويش را نيز همان جا تعليم مي داد.



اين محروميت هاي مادي، اگرچه بيشتر در سال هاي جواني بر او تحميل شد اما پس از آن نيز وي با همه دانش و شهرت خويش، هم چنان ساده مي زيست. نوشته اند که از سيف الدوله همداني فاتح دمشق نيز، که او را گرامي مي داشت، هر روز بيش از چهار درم که مبلغي بسيار ناچيز بود نمي پذيرفت.
دوران زندگي ابونصر فارابي هم زمان با فروپاشي و ضعف خلافت عباسي است.
خاندان هاي بزرگ وزيران خراسان مانند برمکيان که در دربار خلافت عباسي از علم و انديشه حمايت مي کردند، از ميان رفته بودند. خاندان هاي دانش دوست و هنرپرور خراسان چون سامانيان و آل بويه نيز هنوز قدرت چنداني نداشتند.



در چنين احوال، ناچار بزرگاني چون ابونصر فارابي، در جستجوي حامي و مشوق دانش، به ديارهاي دور سفر مي کردند و گاه چون او ناچار از سرزمين هايي که در آن مورد آزار و تهديد بودند مي گريختند.
سيف الدوله همداني در روزگار زندگي ابونصر در دمشق، هنگامي که بواسط تهمت بد ديني از بغداد فراري شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد انديش روزگار خود بود، دانشمنداني چون فارابي و شعرا و گويندگاني چون متنيي را پيرامون خود گرد آورد. متنيي پس از آن در دربار عضد الدوله ديلمي به مقام بزرگ و والايي رسيد.




اما زندگي محدود و محقر ابونصر در چنين روزگار بيشتر در نتيجه عدم اعتناي بزرگان به دانش و فلسفه بود. در اين دوران تعصب در عقيده و تظاهر به دين داري در بين قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابي دانستن و انديشيدن درباره حقيقت را تجمل و راحت جسماني برتر مي دانستند در تنگي و فشار مي زيستند.
ابونصر فارابي فيلسوف بود اما براي گذراندن زندگي ناچار به پزشکي و مداواي بيماران مي پرداخت. اين راهي بود که بيشتر فلاسفه اسلامي در آن روزگار پيش مي گرفتند. به همين جهت حتي تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکيم نيز مي گويند، در حالي که حکيم در اصل به معني فيلسوف و انديشه ور است.
کتاب هاي فلسفه اي که تا زمان ابونصر فارابي ترجمه شده بود اغلب غلط بسيار داشت و قابل فهم نبود. فارابي نخستين کسي است که با رنج بسيار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دريافت و در کتاب ها و رساله هاي خود به شرح و تفسير و نقد آنها پرداخت. آشنايي دوباره جهان با آثار اين فيلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابي است.

وي، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بيشترين آثار باقي مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد ديگران بود. پزشکي را نيک مي دانست اما در روزگار رفاه بدان نمي پرداخت. در ستاره شناسي کتابي از او باقي است که بي پايه بودن پيش گويي منجمان را ثابت مي کند و آنها را بي ارزش مي شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سياست نمودار اطلاع وسيع او درباره جوامع بشري است. مهم تر از همه کتابي است که وي درباره مدينه فاضله و شهر آرماني فلاسفه نوشته است. وي در اين کتاب که خود به چند بخش بسيار بزرگ و مهم تقسيم شده، با پيش بيني فلسفي و عارفانه نظريات خود را در باره جوامع انساني بيان داشته است.

ابونصر فارابي در موسيقي نيز استادي بي نظير بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله هاي متعدد درباره موسيقي و زبان شناسي، نوازنده اي ماهر بود. نوشته اند که وي در محضر سيف الدوله همداني ابتدا خطاي يک يک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کيسه اي که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پيوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم بساخت و بزد.

همه به گريه درآمدند. بار ديگر چوب ها را درهم ريخت و ترکيبي تازه فراهم آورد و ضربي ديگر آغاز کرد. همه حاضران حتي پرده داران و دربان ها نيز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت. ابونصر فارابي سعادت انسان را درترک پيوندهاي ظاهري و بستگي هاي مادي مي دانست و معتقد بود که تنها کسي بايد به فلسفه و علم روي آورد که از جهت اخلاقي سخت پاک و بي نياز باشد.
وي به تربيت نفساني خويش و شاگردانش بسيار اهميت مي داد و در زندگي شخصي به جاه و جلال و نام و شهرت بي اعتنا بود. بي علاقه گي وي را به جمع آوري تاليفات خود ناشي از عظمت روحي او دانسته اند. با وجود اين بيش از ??? رساله و کتاب از او به جاي مانده که هريک در نوع خود بي نظير است.
شيخ الرئيس ابوعلي سينا خود را شاگرد مکتب فارابي خوانده و گفته است که تنها از طريق مطالعه رساله هاي ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافيزيک درک کند.
ابونصر فارابي در آثار متعدد فلسفي خود کوشيده است تا فلسفه را به معتقدات ديني مردم نزديک کند، يا، به عبارت ديگر، معتقدات ديني را با اصول فلسفي از خرافه و توهم دور سازد. وي ثابت مي کند که مثلا در موضوع آغاز آفرينش، فلسفه از اخبار مذهبي دقيق تر و به توحيد نزديک تر است. افزون بر اين، فارابي براي رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم ديگربراي همه مردم لازم مي دانسته، کوشيده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبي نزديک کند. اين کار پس از او در اواسط قرن دهم ميلادي به وسيله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملي گرديد. اما عده اي نيز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالي در کتاب خود بر رد فيلسوفان، ابونصر فارابي و ابوعلي سينا را به عنوان دو تن از بزرگ ترين فلاسفه برگزيده تا با رد عقايد ايشان به طور کلي فلسفه را نادرست جلوه دهد. اين قبيل مباحث و درگيري هاي فکري نشان مي دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گيري از مردم و تحمل فشارهاي اجتماعي بوده اند.
ابونصر فارابي در هشتاد سالگي در دمشق درگذشت و با آن که بيش از تني چند بر جنازه او نگريستند، مجموعه اي گران قدر از آثار خود را به زبان عربي بر جاي گذاشت. اما نه عرب که فيلسوف و نابغه اي خراساني و از جمله شخصيت هاي برجسته و کم نظيري است که آثار و افکارش اثري جهاني داشته است.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #68  
قدیمی 10-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض قمرالملوک وزيري



قمرالملوک وزيري
شيرزني خوش صدا و گشاده دست
ر 1284 - 1338 خورشيدي



يکي از شير زنان ايران که در بين هنرمندان معاصر نقش مهمي داشته است قمرالمولوک وزيري مي باشد که ساليان دراز ستاره درخشان آسمان هنر ايران بود. صداي رساي قمر که از نخستين زنان خواننده ايران در دوران معاصر کشور ما بود علاقمندان شيدايي نظير تيمورتاش و عارف داشت که استاد مرتضي ني داود توانست او را کشف کند و از اين خواننده اشعار مذهبي، هنرمندي بسازد که ساليان دراز نامش در هر محفل و مجمعي ورد زبان ها بود
قمر در کودکي پدر و مادرش را از دست داد و با مادر بزرگ خود زندگي مي کرد. نزديکي با مادربزرگ که خواننده اشعار مذهبي بود نخستين انگيزهً رغبت او به خواندن شد. ابتدا نزد يک معلم گمنام و همچنان ناشناخته، به فراگيري آواز پرداخت و پس از آن با مرتضي ني داود آشنائـي پيدا کرد. راهيابي به محضر اين استاد از يک سو قمر را با رديف موسيقي ملي آشنا کرد و از سوي ديگر راهش را براي کسب تجربيات بعدي از استادان ديگر هموار ساخت. مرتضي ني داود درباره نخستين برخود خود با قمر چينين مي گويد که:

" ... اولين بار که قمر را ديدم سنش خيلي کم بود. در حدود هفده يا هجده سال داشت. اين ديدار در محفلي پيش آمد که من هم به آن دعوت شده بودم. يکي از حاضران ساز مي زد ولي من هيچ از طرز نواختنش خوشم نيامد. اما همين که قمر شروع به خواندن کرد به واقعيت عجيبي پي بردم. صداي اين خانم جوان به قدري نيرومند و رسا بود که نمي شد باور کرد ... " همين آشنائي نخستين بود که پس از دو سال پاي قمر را به کلاس ني داود باز کرد. کار پيشرفت قمر در مدتي کوتاه به آنجا رسيد که کمپاني

ر " هيزماسترزويس " به خاطر ضبط صداي او دستگاه صفحه پر کني به تهران آورد. بعد از آن کمپاني " پوليفون " هم آمد و کمپاني هاي ديگر و
به قول ني داود، قمر اين همه اهميت پيدا کرده بود



قمرالملوک وزيري پس از شيدا و عارف در موسيقي نوين ايران رخ نمود ولي بي ترديد نقشي دشوارتر و دليرانه تر از آن دو ايفا کرده است؛ زيرا اگر مردي که به موسيقي مي پرداخت گرفتار طعن و لعن مي شد ولي مجازات زن موسيقي پرداز " سنگسار شدن " بود. زن برده در پرده بود، پرده اي به ضخامت قرن ها.


قمر به هنگام نخستين کنسرت خود که در آن " بي حجاب " ظاهر شده بود، سر و کارش به نظميه افتاد. اين ماجرا اگر چه براي او خوشايند نبود، ولي بهرحال سر و صدايي کرد که در نهايت به سود موسيقي و جامعه زنان بود. قمر خود دربارهً نخستين کنسرتش مي گويد :

" ... آن روزها، هر کس بدون چادر بود به کلا نتري جلب مي شد. رژيم مملکت تغيير کرده و پس از يک بحران بزرگ دورهً آرامش فرا رسيده بود مردم هم کم کم به موسيقي علاقه نشان مي دادند. به من پيشنهاد شد که بي چادر در نمايش موزيکال گراند هتل حاضر شوم و اين يک تهور و جسارت بزرگي لازم داشت. يک زن ضعيف بدون داشتن پشتيبان، ميبايست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند و بي حجاب در صحنه ظاهر شود. تصميم گرفتم با وجود مخالفت ها اين کار را بکنم و پـيه کشته شدن را هم به تن خود بمالم. شب نمايش فرا رسيد و بدون حجاب ظاهر شدم و هيچ حادثه اي هم رخ نداد، و حتي مورد استقبال هم واقع شدم و اين موضوع به من قوت قلبي بخشيد و از آن به بعد گاه و بيگاه بي حجاب در نمايش ها شرکت مي جستم و حدس مي زنم از همان موقع فکر برداشتن حجاب در شرف تکوين بود ... " .



او نخستين زني بود که بعد از قرةالعين بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد. و مي گفت:
مرمرا هيچ گنه نيست به جز آن که زنم زين گناه است که تا زنده ام اندرکفنم
قمر نخستين کنسرت خود را در سال 1303 برگزار کرد. روز بعد کلا نتري از او تعهد گرفت که بي حجاب کنسرت ندهد. قمر عوايد کنسرت را به امور خيريه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عوايد آن را صرف آرامگاه فردوسي نمود. در همدان در سال 1310 کنسرت داد و ترانه هايي از عارف خواند. وقتي نيرالدوله چند گلدان نقره به از هديه کرد آن را به عارف پيشکش نمود.
بااين که عارف مورد غضب بود.




در سال 1308 به نفع شير خورشيد سرخ کنسرت داد و عوايد آن به بچه هاي يتيم اختصاص داده شد. به گفته دکتر خرمي 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است
گشايش راديو به سال 1319 بزرگترين تکيه گاه قمر و هنرمندان همزمان او بود. مردم توانستند در سطحي گسترده تر با او رابطه برقرار سازند. رابطه اي که به زودي به پيوندي ناگسستني تبديل شد. ديگر همهً گوش ها تشنه صداي مخملي قمر شده بود. قمر ديگر به اوج شهرت رسيده بود و بزرگان شعر و ادب و موسيقي براي ديدارش و بهره گيري از صداي يکتايش سرودست مي شکستند. تاريخ موسيقي ملي ما، هرگز چنين اوج پيروزمندانه اي را به نام کسي ثبت نکرده و چنين جذبه اي را در هنر و صداي کسي به ياد ندارد. مقتدران کيسه هاي اشرفي به او هديه مي کردند و هنرمندان بي زور و زر، عشق هيجان زدهً خود را نثارش مي ساختند. تيمورتاش وزير دربار عاشق دلخستهً او بود، عارف قزويني شيفته و مجذوب او شده بود و ايرج ميرزا با وجود خوبرويان ديگرش دل در گرو عشق قمر داشت. قمر نيز مانند عارف درويش بود. از گردآوري زر و سيم پرهيز مي کرد و به اصطلاح اهل فن گردآوري، از (عقل معاش) بي بهره بود. درآمدهاي بزرگ و هداياي گران را به دست نيامده از دست مي داد. اندرزهاي مشفقانهً دوستان نيز در او مؤثر نيفتاد و حتي در هنگام تنگدستي نيز گشاده دستي را از دست نمي نهاد.



حسن علوي کيا در مجله ره آورد چنين مي نويسد : در سالهاي 1325 يا 26 با عده اي از دوستان در خانه دکتر فرزين دندان پزشک دعوت داشتيم که قرار بود قمرالملوک وزيري هم در آن ميهماني شرکت کند همراه دکتر به کاباره اي که قمر مي خواند رفتيم و بعد از ساعت 10 شب سوار اتومبيل ما شد و گفت مي خواستم خواهش کنم مرا به حدود اکبرآباد ببريد که قبول کرديم. وقتي به آنجا رسيديم به يکي از باغ هاي قديمي وارد شد و داخل ساختمان توي اتاقي رفت که محل سکونت باغبان بود. پنجره اي به خارج داشت که داخل اتاق ديده مي شد. قمر وارد اتاقي شد که يک زن و مرد جوان با دو بچه زير کرسي نشسته بودند. قمر يکي از بچه ها را که ظاهرأ بيمار بود بغل گرفت و بوسيد و کيف پول خود را باز کرد و يک بسته اسکناس در آورد و روي کرسي گذاشت. معلوم شد مزد آن شب کاباره را به اين خانواده داده است. قمر وقتي بيرون آمد عذرخواهي کرد و گفت مادر اين بچه بيمار سالها به من خدمت کرده و من هر شب به آنها سر مي زنم. قمرالملوک وزيري در سالهاي آخر عمر در اتاقي که فرش نداشت زندگي مي کرد. به شدت بيمار بود. حتي کسي را نداشت که برايش غذا بپزد. نورعلي برومند و حسين ضربي همت کردند و دوستداران قمر براي او پولي جمع کردند که حدود 12 هزار تومان شد تا خانه اي در تهران پارس بخرد. پول را به قمر دادند و چند روز بعد بديدار او رفتند که او را ياري کنند تار خانه را بخرد، معلوم شد تمام آن پول را به بچه يتيمي داده که قمر سرپرستي او را بر عهده داشته است تا براي خود خانه اي بخرد و پس از قمر در آن خانه زندگي کند. قمر چند روز بعد فوت کرد. قمرالملوک وزيري عاقبت در شامگاه پنجشنبه پانزدهم مرداد ماه 1338 در شميران، در خانه يکي از نزديکانش در گذشت.

استاد محمد حسين شهريار غزل زيبائي دارد
درباره قمر که چنين است:



از کوري چشم فلک امشب قمر اينجاست
آري قمر امشب به خدا تا سحر اينجاست


آهسته به گوش فلک از بنده بگوئيد
چشمت ندود اينهمه يکشب قمر اينجاشت

آري قمر آن قـُمري خوشخوان طبيعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اينجاست


شمعي که بسويش من جان سوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اينجاست


تنها نه من از شوق سراز پا نشناسم
يکدسته چو من عاشق بي پا و سر اينجاست


هر ناله که داري بکن اي عاشق شيدا
جائي که کند ناله عاشق اثر اينجاست


مهمان عزيزي که پي ديدن رويش
همسايه همه سر کشد از بام و در اينجاست

ساز خوش و آواز خوش و بادهً دلکش
اي بيخبر آخر چه نشستي خبر اينجاست


آسايش امروزه شده درد سر ما
امشب دگر آسايش بي درد سر اينجاست


اي عاشق روي قمر اي ايرج ناکام
برخيز که باز آن بت بيدادگر اينجاست


آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود
باز آمده چون فتنهً دور قمر اينجاست


اي کاش سحر نايد و خورشيد نزايد
کامشب قمر اينجا قمر اينجا قمر اينجاست



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #69  
قدیمی 10-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض روح‌الله خالقي : نوازنده ويولن



روح‌الله خالقي : نوازنده ويولن





روح الله خالقي در سال 1285 در كرمان متولد شد ، سالها شاگرد ممتاز استاد علينقي وزيري و از مفاخر موسيقي ملي ايران بود بهترين سالهاي زندگيش را صرف دل انگيز ترين هنرها كرد و به تشخيص اهل فن موسيقي ايراني و فرنگي ، شناخت او صلاحيت كامل يافت در سال 1325 انجمن موسيقي ملي ، به همت اوتاسيس شد و سه سال پس از آن با تاسيس هنرستان ملي موسيقي به يكي از آرمان هاي هنري كشور ما جامه عمل پوشاند .



انتشار آثار متعدد شامل متد و دستورهاي علمي براي تدريس موسيقي ملي خدمت بزرگي به هنر كرد . هم اكنون قطعات آواز ، قطعات اركستري ، اتودها ، آثار ساده مدرسه يي ، كتاب ها و رسالات علمي مانند نظري به موسيقي ، از او به جاي مانده است كه هر كدام داراي ارزش فراواني است .




خالقي علاوه بر رياست هنرستان موسيقي ملي تا هنگام فوتش رهبري اركستر (( گلها )) و عضويت شوراي موسيقي راديو ايران را دارا و مدتها سرپرستي اركستر هاي شماره يك و دو راديو را به عهده داشت .روح الله خالقي در دامان پدر و مادري كه هر دو در نواختن تار مهارت داشتند تربيت يافت ، او نيز از كودكي به موسيقي علاقه مفرطي نشان مي داد ولي پدرش از بيم اين كه مبادا وي از تحصيل عقب بماند او را از اشتغال به موسيقي منع ميكرد .



اما روح الله كوچولوي آن روزي، هر وقت خود را در خانه تنها مي يافت با عشق عجيبي كه به موسيقي داشت (( مخفيانه و پنهاني )) تاري را كه بزرگتر از جثه اش بود بغل مي گرفت و مشغول نواختن مي شد !!

بالاخره در نتيجه علاقه خستگي ناپذير وي به موسيقي ، پدرش مجبور شد او را از هفده سالگي در آموختن ويلن آزاد بگذارد بعد از يكي دو سال به محض اينكه مدرسه موسيقي وزيري تاسيس شد اولين شاگرد استاد وزيري بود كه به فراگرفتن موسيقي پرداخت و چون احساس كرد كه موسيقي دان بايستي در درجه اول داراي اطلاعات كافي باشد اين بود كه مجددا در ضمن اينكه موسيقي را ترك نكرد تحصيلات متوسطه خود را در دارالفنون و عالي رادر دانشسراي عالي در رشته ادبيات كه ارتباط بيشتري به موسيقي داشت به پايان رسانيد .



خالقي در مدت بيست و هفت سال كه در رشته موسيقي ايراني كار كرد بيش از صد آهنگ و دو جلد كتاب (( نظري به موسيقي )) كه جلد اول آن مربوط به قواعد و اصول كلي موسيقي است و جلد دوم تاريخچه موسيقي و قواعد و اصول موسيقي ايراني است و كتاب ديگري نيز به نام (( هم آهنگي موسيقي )) راجع به توافق و تناسب اصوات نوشته است كه با كمك وزارت فرهنگ در سالهاي 1316 و 17 و 20 به چاپ رسيده است .
ديگر از آثار او علاوه بر تعدادي اتود براي ويولون و عود و تار عبارتست از (( رنگارنگ )) ، ( خالقي در مورد ساختن اين قطعه گفته است : منظور من اين بود كه روي هر يك از دستگاههاي ايراني يك چنين قطعه اي بسازم ، در واقع مبناي كار نو آموزان است .



اين فكر بديع اگر جامه عمل بخود به پوشد اساسي براي كار كمپوزيتورهاي آينده به جاي مي ماند . ) اين اثر بطوري كه از نامش مستفاد مي شود همچون گلستاني است كه داراي گلهاي رنگارنگ باشد ، ضرب ها و حركات مختلف اين قطعه و به طور كلي فرم و يا پيكره آن واجد اين امتياز است كه آن را مبناي كار قرار بدهند به علاوه آهنگهاي :

(( يار رميده )) ، (( وعده وصال )) ، (( پيمان شكن )) ، (( نغمه نوروزي )) ، (( بهار عشق )) ، (( مستي عاشقان )) ، (( شب جواني )) ،(( شب من ))و (( اميد زندگاني ))


‌تصانيفي است كه توسط اين موسيقي شناس عاليقدر ساخته شده است .



مرحوم خالقي در موسيقي سخت پيرو استادش مرحوم كلنل علينقي وزيري بود وهمواره اعتقاد داشت كه وزيري خدمتي به موسيقي اين كشور كرده است كه تابحال احدي به هيچيك از صنايع ظريفه اين مملكت نكرده است و مي گفت تا موسساتي وجود نداشته باشند كه بدان وسيله بتوان اين روش ترويج كرد زحمات وزيري آن چنان ثمر بخش نخواهد بود .



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #70  
قدیمی 10-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض "استاد علي تجويدي "



"استاد علي تجويدي "



استاد علي تجويدي، متولد 1289 خيابان ري تهران.زندگي هنري او رابا قلم خودش بخوانيم مقدمات را نزد پدرم و هادي تجويدي (برادرم) آموختم. در 12سالگي دستگاههاي ايراني را مي شناختم. مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم نقاشي کارمي کرد به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ايشان اشنا شدم. اولين سازي که آموختم تار بود ضمنآ موقعي که در دبيرستان تحصيل مي کردم به گروه پيش آهنگي واردشدم و فلوت آموختم و با نت آشنايي پيدا کردم. در 16 سالگي به کلاس حسين ياحقي رفتم و پس از 6 ماه نزد ايشان به آموختن ويولن مشغول شدم و سپس به کلاس مرحوم صبا رفتم و 6 سال نزد اين استاد به فراگرفتن موسيقي و نوازندگي ويولن پرداختم، در ضمن سه تار وضرب را هم نزد ايشان ياد گرفتم و براي پيشرفت تکنيک ويولن بنا به توصيه ايشان 3 سالنزد يک استاد خارجي کار کردم و نيز به وسيله يکي از دوستانم با حضرت حاج آقا محمدايراني و جناب رکن الدين مختاري و ساير موسيقي دانان ايراني از جمله نورعلي برومندو مرحوم طاهر زاده و مرحوم قهرماني آشنا شدم. در حقيقت دستگاههاي کامل ايراني وتصانيف مرحوم شيدا را نزد اين بزرگواران اموختم. و چون ذوق آهنگسازي داشتم بنا به توصيه آقاي رکن الدين مختاري به ساختن آهنگ پرداختم و براي آشنايي بيشتر به فن آهنگسازي و همچنين ارکستراسيون و هاموني مدتي مثل يک طلبه نزد چند استاد به تحصيل پرداختم و در کلاس کنسرواتور آزاد موسيقي نام نويسي کردم. از 27 سال پيش در راديومشغول کار نوازندگي، آهنگسازي، عضويت کميسيون موسيقي و سرپرستي و رهبري ارکسترهستم. و آهنگهايي به صورت ترانه ساخته ام که بيشتر در برنامه گلها اجرا شده است. اشعار آنها را اغلب آقاي رهي معيري و بيژن ترقي و معيني کرمانشاهي ساخته اند. شعرچند ترانه را هم خودم ساخته ام.
تجويدي هنرمندي است محقّق،متجسّس و پژوهشگر، آهنگهاي وي را مي توان بعد از شيدا و عارف قزويني بهترين آهنگهايي دانست که بر اساس موسيقي سنتي استوار است. تجويدي به مباني هارموني(علم هماهنگي) واقف و بنابراين از ديد آهنگسازي، برتر و بالاتر از بسياري از همگنان معاصر خود است. بيش از 70 آهنگ زيبا و موزون براي برنامه گلها ساخته است و ثمره فعاليتهاي بعد از انقلاب وي انتشار دو جلد کتاب و ساختن آهنگهاي زيادي روي اشعارآقاي بيژن ترقي مي باشد. او مي گويد (من به ياد ندارم که آهنگي ساخته باشم که انگيزه نداشته باشد. آهنگ بدون انگيزه هيچ وقت تاثيرگذار نخواهد بود.
نام علي تجويدي در "دايرة المعارف رجال قرن بيستم" که توسط موسسّه
(American Biographical Institute)ABI
در سال 1998 ميلادي منتشرشد،ذکر گرديده است.اين کتاب مخصوصآ مورد استفاده اشخاصي قرار مي گيرد که از آن به عنوان مرجع و مآخذ بزرگان امروز جهان استفاده مي کنند،اين نشان ميدهد که علي تجويديدر رديف موسيقي دانان طراز اول دنيا قرار دارد و بايد قدر او را بيشتر از اين بدانيم، ولي جاي بسي افسوس که در رسانه هاي داخلي هيچ خبري از او نمي شنويم و هماکنون اين مرد بزرگ در بستر بيماري به سر مي برد و يادي از او نمي شود.



به نظر من
اگر استاد تجويدي فقط بيايند جلوي دوربين تلويزيون و خاطرات خود با استاد صبا وبنان و دلکش و ديگر بزرگان را براي ما تعريف کنند، از شنيدن آنها سير نخواهيم شد. اما چرا اين امر صورت نمي گيرد قضاوت را به خودتان واگذار مي کنم. واقعآ بد دردياست که جوانان ما فکر مي کنند تمام موسيقي ايراني در وجود همان آقايي که هميشه درتلويزيون آواز مي خواند خلاصه مي شود.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها