بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

20 اردیبهشت 1305

عالیه ! عزیزم
گمان نمی بردم در این شب تاریک برای کسی که اگر او را به هر جای عالم ببندند وصله ی ناجور عالم است ، کاغذ بنویسی
چندین ساعت است چیز می نویسم . حس می کنم خونریزی های مهمی عن قریب می خواهد در عالم رخ بدهد . چرا از این ستاره آتش می بارد ؟ چرا همه جا به ساحت جنگ مهیبی تبدیل یافته است
نمی دانم این خیال از کجا در من قوت یافته است . وقتی که یک ساعت قبل برای انجام کاری اتفاقا از یک معبر پر جمعیت این شهر ( لاله زار ) عبور می کردم دلم می خواست کور باشم تا شکل و هیکل ناپسند انسان را نبینم . کر باشم . صدایش را نشنوم . یک وجود آشفته و یاغی و فراری از مردم ، مثل من ، وجودی است که طبیعت بدتر از آن را پرورش نداده است
فکر می کنم با چه چیزی می توانم زندگی را دوست بدارم : به یک جا دست می گذارم دستم به شدت می لرزد . پا می گذارم . زیر پایم زلزله ی شدیدی احداث می شود
اگر مدت های مدید با من زندگی کرده بودی از حالات یک شاعر تعجب نمی کردی
گل کم طاقتی را که نمی توان به آن دست زد و آن را چید ، آن گل ، قلب شاعر است
چرا مثل یان ابر منقلب نباشم . مثل این ابر گریه نکنم ؟ چرا مثل این ابر متلاشی نشوم ؟
نه ، نه ! اگر زندگانی برای باور کردن و دوست داشتن است من مدت ها باور کرده ام و دوست داشته ام . مدت ها راست گفته ام و دروغ شنیده ام . حال بس است
آن چه بنویسم جز پریشانی چیزی از جبهه ی آن احساس نخواهی کرد . پس خاموش می شوم
دوستار مهجور تو
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

24 اردیبهشت05 13

عزیزم
می نویسی با دوازده دختر دوست هستم ؟ به من بگو در سینه ام دوازده قلب وجود دارد ؟
کدام هوس بازی می تواند در میان محبت های شدید دوام پیدا کند ؟ انسان آب را می ماند : وقتی حواسش مثل جرعه های این مایع لطیف جمع شد ، به یک جا سوق پیدا می کند . بدون تردید هر کس یک گل را بیش از گل های دیگر دوست دارد . زیرا سلیقه با همه ی جهات مطابقه نمی کند و محال است ذهن در اعمال خود به یک طرف بیش تر متوجه نشود
عالیه ! باور نمی کنی آن گل تو باشی ؟ مختار هستی ! به تو اختیار داده شده است کوه بزرگ را از جا بکنی . چرا از متزلزل کردن یک قلب کوچک عاجز باشی ؟
اگر بخواهم تو را از این کار که متزلزل کردن قلب من است ، ممانعت کنم مثل این است که خواسته باشم سلیقه و استعداد خودم را به تو تحمیل بدارم و تو که خوب حس می کنی به چه چیز مستحق تری قبول نخواهی کرد مردی که متاع را ارزان خریده است به تو چیزی را تحمیل کند
تصدیق می کنم چیزی از قلب کم بهاتر نیست و من تو را با قلبم خریده ام حال مرا سرزنش می کنی . زیرا نتوانسته ای از روی قلب من این خطوط را که خطوط یک سکه ی به نام تو ترسیم شده است ، بخوانی
چطور ممکن است در حالتی که خودت دعوی اعتبار می کنی من اعتبار نداشته باشم ، زیرا من سکه ای هستم که به وجود تو اعتبار می یابم
شکل تو ، اسم تو و آثار تو همیشه با من است . برای این که این یادگارهای ثابت را نگاه بداری محتاج نیستم در دست تو باشم . نه و محتاج نیستم امشب پیش تو بیایم
عالیه ! مرا سرکوب و خرد کن . یک قطعه ی کوچک من باز آثار وجود تو را نشان می دهد . مرا آتش بزن ، به قالب دیگر بریز . جنسیت و مقدار من همان خواهد بود
اگر گرد و غبار ایام روی یک سکه نشسته است به طوری که آن سکه را نتوانی بخوانی و بشناسی آن را بردار روی آن دست بکش ، آن را صیقلی کن. به تو معلوم خواهد شد یادگار وجود چه کسی است .
قلب شاعر دریای بزرگ است ببین دریا را که با تمام وسعت خود به اندک نسیمی سیمایش را پرچین می کند . چرا اندک سوء ظنی سیمای مرا غمگین و متفکر نکند ، در صورتی که طبیعت قلب مرا حساس تر از قلب های دیگر آفریده است ؟
به تو بگویم چه چیز باعث بد گمانی من شده است : محبت ، برای این که تو را دوست می دارم ! با وجود این که خواستم دوستی ام را مخفی بدارم آن را آشکار می کنم . شخص محتاج است دوستش را بشناسد ، زیرا می خواهد به او اطمینان کند
تو جز با راستی و دوستی نمی توانی قلبی را که می خواهد دنیا را تغییر بدهد تغیر دهی . ولی یک نکته ی قابل دقت در این جا وجود دارد که اشخاص با یک کیفیت ساختمان دماغی آفریده نشده اند تا تمام یک طور حس و مشاهده کنند
شاعر ، این خلقت عجیب و نادر طبیعت از راست ، دروغ بیرون می آورد ، حساب کن . از چشمش بترس. وقتی به مردم نگاه می کند مردم در نزد او اوراق یک تاریخ ممتد و یادگار روزهای کهنه و مبهم اند . اگر هیچ کس نتواند این اوراق را بخواند ، شاعر می خواند . حال با هم معامله می کنیم ولی یقین بدار ضعفا و بد بخت ها ، زن ها و قلب هایی که اسرار مشوش آن ها را کسل کرده است از من بزرگتر و بهتر و حامی و پناهی ندارند
تو در این راه خوب رو به پناهگاه خود می روی ولی لازم است یک قدم از سوی جاده منحرف نشوی ، مگر این که در این انحراف دست مرا بگیری
در سایر اوقات فکر تو به تو دستورهای جداگانه ای می دهد ولی هیچ کدام از این ها شبیه دستورهایی نیستند که از طرف یک قلب طاغی و شعله ور به عالم داده می شود
چه قدر این اشکال در نزد من منفور و مرده است ! این ها چه جانوران زشتی هستند که در معابر پر جمعیت حرکت می کنند ! مرگ محبوب را به من بده و منظره ی این شهر را از من بگیر ! زیر این سقف های خفه ، در شکاف این دیوارهای سکن ، کی می تواند به من یک قلب سالم را نشان بدهد ؟ هیچ کس
زبان عشق را خوب می شناسی . عالیه ! همین طور قلبی را که درد می کشد ، می شناسی . در این صورت من برای محبت تو با وجود هر تهمتی که به من می زنی تا مرگ پرواز می کنم . زنده باد عدم
یک متهم بدبخت و ناشناس که تو را دوست می دارد
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

25 اردی بهشت 1305


عزیزم
به من سخت می گذرد که تو تب کنی . کاش تمام حرارت ها یک جا جمع می شد و به جای این که ذره ای به اندام تو نزدیک شود ، قلب سمج مرا می سوزانید
با این که این همه مردمان شریر وجود دارند که کارشان به گمراه کردن معصومین می گذرد ، ایا تب مقری در آن پیدا نکرد که به تو حمله برد ؟
از شدت فکر و آلام باطنی حس می کنم دچار یک ضعف و خفگی قلبی شده ام . آه ! یک دفعه آتش می گرفتم با وجود این تمام حواسم پیش تو است . چه چیز بیش تر از این قلب را به مصائب نزدیک می کند که انسان زود دوست بدارد و زود تسلیم بشود . و از این گذشته کدام بدبختی بزرگتر از این است که شخص
تو تب داری ، نمی خواهم حرف بزنم ، ولی تب تمام می شود و باید بدانی در این مواصلت به کار مهمی که خیلی ها آرزو داشته اند اقدام کرده ای و تاریخ و اینده به تو نگاه می کند
عالیه ! عالیه جز من و تو کسی در بین نیست . همه جا تاریک همه جا مجهول . به من اجازه بده امشب پیش تو بیایم !
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

1 خرداد 1305

عالیه ی عزیزم
میل داشتم پیش تو باشم . چه فایده یک شمع افسرده خانه ات را روشن نخواهد کرد ، بلکه حالت حزن انگیزی به آشیانه ی توخواهد داد
به من بگو از چه راه قلبم را فریب بدهم ؟
زندگانی یعنی غفلت چه چیز جز مرور زمان این غفلت را به قلب شکسته یاد بدهد
عالیه ! چه وقت مهتاب می تابد . کی فرزندش را در این شب تاریک صدا می زند ؟
افسوس ! همه جا سیاه است . ولی تو نباید سیاه بپوشی . راضی نیستم در حال حزن به اینجا بیایی . خوب نیست . خواهی گفت به موهومات معتقدم . بله ، بدبختی شخص را این طور می کند . درد آدم را به خدا می رساند
دیشب تا صبح از وحشت نخوابیده ام . کی مرا دیده بود آن قدر ترسو باشم و مثل بید بلرزم
یک شعله ی نیم مرده ، یک کتاب آسمانی و یک پاره ی خشت ، گوشه ی اتاق پدرم ، جای پدرم را گرفته بود . مگر روح با این وسایل حاضر می شود ، شاید ! پدرم ! پدرم
دیشب دست سیاهی متثل به سینه ام فشار می داد . چرا دیوانه را در وسط شب هم آسوده نمی گذاشتند ؟
از ترس به مادرم پناه بردم . عجب پناهی . به راه افتادم . پاهایم می لرزید . سایه ی یک درخت شمشاد مرا به وحشت می انداخت . عالیه ! پس با من مهربان و وفادار باش . عمر گل کوتاه است
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

2 خرداد 1305

عالیه
به خانه ی بد بخت ها نظر بینداز . این شمشادها را که این طور سبز و خرم می بینی ، پدرم با دست خودش آن ها را اصلاح کرد. آن چند گلدان کوچک را حالیه غبار آلود است خودش مرتبا چید . به ما گفت به آن ها دست نزنید
روز بعد روزنامه ای دستم بود ، از من پرسید در آن چه نوشته اند ؟
جواب دادم یک نفر در حدود جنگل یاغی شده است . از این جواب آثار بشاشتی در سیمای پدرم ظاهر شد ، پهلوان انقلاب سرش را بلند کرد ، گفت : معلوم می شود آن ها را تحریک کرده اند . گفتم یک فصل از کتاب « ایدین » مرا در این روزنامه نقل کرده اند . روزنامه را از دستم گرفت . آثار پسر شاعرش را می خواند . چند دفعه از گوشه ی درگاه نگاه کردم دیدم به دقت و حرص زیاد هنوز مشغول خواندن آن فصل است
چه قدر از برومندی و یکه بودن پسرش خوشحال می شد . این آخرینمقالات و مکالمات من با پدرم بود . یک روز پیش از ورود مرگ . بعد از آن دیگر ...
به تو گفته بودم شب دیگر به مهمانخانه « ساوز » می رویم . او را می خواستم دعوت کنم
پدرم می خواست زمین بخرد . خانه بسازد . دیدی عالیه ، عروس یک شاعر بدبخت ، چه خوب زمین کوچکش را ارزان خرید و ارزان ساخت
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 07-10-2008
k@vir آواتار ها
k@vir k@vir آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2008
نوشته ها: 426
سپاسها: : 0

37 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

17 مرداد 1305

عالیه ی عزیزم
نزدیک نیمه شب است . نمی توانم بخوابم . واقعه ی اخیر در زندگانی نویسنده بیشتر اهمیت دارد . دیشب خواستم از تو احوالپرسی کنم . مانع شدند . از دور به اتاق خودمان نگاه کردم . چراغ را خاموش دیدم . ددین این منظره ، مرا غمگین کرد . ناچار از دیوار بالا آمدم . مدتی روی پشت بام نشستم ، ایراد نگیر ، محبت داشتن منوط به این نیست که شخص پول فراوان داشته باشد یا زیاد از حد وجیه و محبوب باشد . اگر خطایی از من سر زد ، کدام انسان بدون خطا زندگی کرده است
این هم در نتیجه ی جنونی است که صدمات زندگی برایم فراهم کرده است . خودت می دانی . طبیعتا تا دو جنس به هم جوش بخورند با هم کشمکش دارند
ولی این دفعه دعوا بی موضوع بود . هوا سرد شده ، سرما خوردی
ناخوش شدی . این خطای طبیعت است . بلکه خطای خود توست . چرا به حمام رفتی .
بالعکس به من تهمت زدند . می دانم اوضاع به کلی در این روزها به همین چیزها دلالت داشت . تو به من تهمت می زنی که با دخترها رفیق هستم ، آن ها تهمت می زنند از شر زبان من ناخوش شده ای . متشکرم . مفارقت شیرین است . از دشمنی کم می کند و به دوستی می افزاید . قلب نارضا را هم تسلی می دهد اما ...
به جنگل های « نی تل »‌ قسم من فقط یک نفر را دوست دارم و متارکه ی اخیر موضوعی نداشت ، مثل این بود که عمدا با فحش اسبابی فراهم آورند که من از آن جا دور باشم
از این ها گذشته خیبی اسباب نگرانی است . مخصوصا وقتی که می شنوم کمرت را سوزانیده اند . قلبم را سوزانیده اند
پس نگذار در این تنهایی کسی که هیچ کس را ندارد و امدیش رو به انقطاع است گریه کند و در این گریه به خواب برود
نیما
__________________
روی خواب هایم
عکس زنی بکش
که ماه را به موهایش سنجاق زده
بنویس
من خواب مانده ام
و دستی
ستاره ها را از آسمان کودکی ام
دزدیده

پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 04-12-2009
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post نامه های عاشقانه نیما یوشیج

یکی از نامه های عاشقانه نیما یوشیج را به انتخاب خودم میزارم امیدوارم شما هم لذت ببرین

نامه ی شماره شش
10 اردبهشت 1305

به عالیه عزیزم
قلم در دست من مردد است.حواسم مغشوش است.چرا در این حوالی تاریک شب مرا صدا می زنند؟از من
چه می خواهند؟هیچ!انقلاب مرموز قلب ناجور را.
فرستادگان اسمانی بدون جواب رد می شوند.
خدا شاعرش را در زمین تنها می گذارد تا نیات تازه اش را دوباره بسنجد.او همانطور ناجور با تمام
مخلوق نگاه می دارد.
چرا شعله های قلب این قدر ممتد است؟این آتش چرا خاکستر نمی شود؟به من بگو انسان چرا دوست می دارد؟
نشانه ی خون الوده ای که قضای آسمانی آن را به زمین نشانید و حوادث آن را دمی آسوده نگذاشت تا این که از اثر تیرها کهنه شد و تبدیل یافت.
آن نشانه قلب من است که مشیت الهی را برای تجدید تعالیم زمانی رو به زمین پرتاب کرد ولی یک اقتدار مقدس آن را نگاه داشت.گمنام ماند نگذاشت در انقلابات وسیع حیات به آتش و جنگ تسلیم شده خاموش شود.
آن اقتدار اثره ی چند کلمه حرف و چند نگاه بود.بعد از آن فراموش کردم.دوباره در یک انقلاب غیر مریی و یک نواخت ولی تازه و عجیب قلب شاعر بین زمین و آسمان و فوق ادراک دیگران به خودش پرداخت.
اگر دوست داشته ام یا نه. باور کن عالیه تو را دوست می دارم.
می گویند عشق یک دفعه در مدت عمر هر کس به وجود می آید مراد عشقی است که از جدایی های غیر طبیعی کنون ناشی شده ولی در اتیه قوانین عادله مثل عقد ونکاح آن را منسوخ می دارد.
من به عکس بسیاری از علمای فلسفه علم الروح این عقیده را رد می کنم.عشق می آید می رود دوباره می آید.
مرور زمان همان طور که یکی از قوانین اولیه تکامل است می تواند قانون اصلی اضمحلال اشیا هم باشد.
مجاورت زمان و حوادث مقدمه ی یک کشمکش دائمی طبیعت است.حوادث مجذوب و عاشق می کند.زمان
آن جذبه و عشق را پاک می سازد.صفحه ی قلب مثل یک لوح است:همین که یک لکه از روی آن برداشته شد جای لکه دیگر باز می شود.
انسان این طور با وسعت نظر خلقت یافته است.می بینی چه طور راست حرف می زنم.محبت با دروغ مبانیت دارد.خط تو تقریرات تو به من امید می بخشد.تو روشنی قلب منی!خودم را به هدر نداده ام!
دلم میخواست با زبان مخصوصی که در بعضی مواقع بکار می برم قبل از وقوع امر بین خودمان بری تو
چند کاغذ پی در پی هم بنویسم.برای امتحان حواست را مشوش کنم.واین بعد از دیدار عکس تو بود.ولی
حوادث زودتر من عمل را به دلخواه خود انجام داد.بی جهت عجله شد!چرا چرا الفاظ ملا و شاگردش
ما را به هم نزدیک کرد!قلب انسان کاری می کند که ان الفاظ از انجام آن کار عاجزند.
من ننگ دارم که مثل دیگران به طور معمول زناشویی اختیار کنم.
خوشبختانه می بینم این مواصلت برای من شباهت به علاقه ی محبتی را پیدا کرده است که نزد مردم مردود است و نزد من رشد می کند.
مرا نگاه بدار. قلب من است که مرا به تو می دهد.نه الفاظ مذهبی ملا.دلت می خواهد شاعری را که بعد ها به فکرش بیشتر آشنا خواهی شد برای همیشه مطیع خودت داشته باشی؟
جرات داشته باش.امتحان کن و به او راست بگو.
خدمتگزار تو که همیشه تو را دوست می دارد.
نیما
__________________

پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 04-12-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

این تاپیک هم هست
http://p30city.net/showthread.php?t=4809

اگر میخواید پی دی اف این نامه ها رو بذارید ارسال پاسخ رو بزنین از اونجا مدیرت پیوست ها رو بزنین بعد فایل زیپ شده خودتون رو اگر حجمش در دامنه مورد نظر حجم برای فایل زیپ که توی سایت نوشته هست ضمیمه کنید
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 04-13-2009
GolBarg GolBarg آنلاین نیست.
مدیر روانشناسی

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221

2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اوه ببخشید من باید یه سرچ می زدم ببینم همچین تاپیکی هست یا نه بعد میزدم
فایل پی دی افش 17 تا نامه هست که همشونو کابر محترم کویر زدن
بهتر نیست تاپیکو حذف کنید .با تشکر
__________________

پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 04-13-2009
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نه پاکش نمی کنیم
پیوستش می کنیم
تاپیک زدین و زحمت کشیدین و بهتره ادامه تاپیک کویر باشه
اینجوری اون تاپیک هم بالا میاد
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:13 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها