بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #101  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض دست مزاحم

دست مزاحم
در جنگ بدر نخستين كسى كه با ابوجهل روبرو شد معاذ بن عمرو بن جموح بود كه قريش پيرامون او (ابوجهل ) نبرد مى كردند و كسى را ياراى رسيدن به او نبود. معاذگويد: من او را هدف و مقصود خود نمودم چون توانائى يافتم بر او حمله نموده پاى او رااز ساق بريدم . فرزند او عكرمه مرا با شمشير زد و دستم را بريد فقط دستم باپوست آن آويخته شد، آن دست از مفصل كتف بريده و بر پشت من آويخته شد و من در آنحال با حمل دست بريده كه سخت مرا آزار مى داد تمام روز را به جنگ مشغول بودم .
چون درد و آزار و سنگينى حمل آن مرا رنج داد پاى خود را بر آن نهاده از كتف جدا نمودم و آسوده شدم .
اين معاذ دست بريده تا زمان خلافت عثمان(رض) هم زنده ماند.

ترجمه تاريخ كامل ابن اثير ج 1 ص 142.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #102  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عدل عمرو بن عبدالعزيز


عدل عمرو بن عبدالعزيز
وليد بن عبدالملك خليفه اموى براى عمر بن عبدالعزيز حاكم مدينه نوشت :
كه خبيب پسر عبدالله بن زبير را تازيانه بزند و آب سرد بر سر او بريزد.
عمر بن عبدالعزيز در يك روز سرد زمستان خبيب را بر در مسجد نگه داشت و پنجاه ضربه تازيانه به او زد و آنگاه آب يخ بر سر او ريخت و سرانجام خبيب بر اثر صدمات وارده در آن روز در گذشت.

نهايه الارب ج 6 ص 253.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #103  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ناپاك ترين فرد


ناپاك ترين فرد

عمر بن عبدالعزيز گفته است اگر هر ملت و امتى ناپاك ترين فرد خود را بياورد وما فقط حجاج را بياوريم در مسابقه بر همه آنان پيروز مى شويم :
يكصدو بيست هزار تن بوده اند!! (اين عدد اضافه بر كسانى كه در جنگها به دست اوكشته شده اند.)

نهايه الارب ج 6 ص262.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #104  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ازدواج دو پيغمبر


ازدواج دو پيغمبر

پس از رحلت حضرت رسول اكرم (ص ) عده اى در گوشه و كنار جهان ادعاى نبوت نمودند از جمله (سجاح ) دختر حارث از قبيله بنى تغلب بود كه ادعاى نبوت نمود وكارش بالا گرفت و عده اى بدو گرويدند و آنگاه به پيروانش دستور داد كه آهنگ يمامه كنند كه در آنجا نيز شخصى به نام مسيلمه به ادعاى نبوت برخاسته بود.
چون اين خبر به مسيلمه رسيد در خود توان جنگيدن با سجاح را نديد لذا هدايائى براى او فرستاد و از جان خود امان خواست .
سجاح مسيلمه را امان داد و او پيش سجاح آمد.
سجاح پرسيد:
به تو چيزى وحى شده است .
مسيلمه گفت : اين مطلب وحى شده است : (مگر نديدى كه خداى تو با زن آبستن چه كرده از او نوزادى بيرون مى آورد كه راه مى رود).
سجاح گفت : ديگر چه وحى شده است ؟
گفت : خداوند بر من وحى كرد كه : (خداوند زنان را عورتها آفريده و مردان را جفت ايشان قرار داد... تا براى ما بره هاى خوب بار آورند.)
سجاح گفت : گواهى مى دهم كه تو پيامبرى ، مسيلمه گفت : آياميل دارى تو را به همسرى بگيرم و به كمك قوم تو و قوم خود عرب را خوار و زبون سازم ،
گفت :آرى ،
مسيلمه گفت : اى بانو براى كام گرفتن آماده شو، سجاح سه روز پيش مسيلمه ماند و چون پيش قوم خود آمد، گفتند: چه خبر دارى ؟
گفت : هيچ ،
گفتند: برگرد كه براى زنى مثل تو زشت است كه بدون مهريه باشى ، سجاح برگشت ،
مسيلمه گفت: چه مى خواهى ،
سجاح گفت : چيزى مهر من كن ،
مسيلمه گفت : او را پيش من بياور،
او را پيش مسيلمه آوردند،
گفت : ميان ياران خود بانك بزن و بگو كه مسيلمه رسول خدا، دو نماز از نمازهائى كه محمد (ص ) مقرر داشته است از شما برداشت ، نمازصبح و نماز شام را!!!

ترجمه نهايه الارب ج 6 ص 69.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #105  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض هشام و فرزدق


هشام و فرزدق

هشام بن عبدالملك به روزگار عبدالملك يا به روزگار وليد به مكه عزيمت نمود وبه هنگام طواف تلاش كرد و حجرالاسود دست بكشد ولى به واسطه ازدحام و هجوم مردم نتوانست آن كار را انجام دهد.
براى او منبرى نهادند كه بر آن نشست و به مردم مى نگريست،
ناگاه على بن حسين (ع ) كه از زيباترين و خوشبوترين مردم بود بيامد و شروع به طواف كرد و در هر دور طواف چون كنار حجر رسيد مردم يك سو كنار مى رفتند تا ايشان حجرالاسود را استلام كند، مردى از شاميان پرسيد، اين كيست ؟ كه مردم اين چنين حرمت او رامى دارند؟
هشام از بيم آنكه مردم به آن حضرت توجه كنند گفت: او را نمى شناسم ،
بزرگان و سران مردم شام از جمله فرزدق شاعر كنار هشام ايستاده بودند فرزدق گفت : ولى من او را مى شناسم ،
شاميان گفتند: اى ابوفراس او كيست ؟
هشام به فرزدق بانگ زدو گفت : او را نمى شناسم ، فرزدق گفت : حتما او را مى شناسى و در حالى كه به امام اشاره مى كرد قصيده بلندى سرود كه قسمتى از آن چنين است :
(اين زاده حسين (ع ) و پسر فاطمه (س ) دختر پيامبرى است كه تاريكيها به وسيله او ازميان رفت .
اين كسى است كه بتها گام او را مى شناسد و حرم و خانه كعبه و آنچه بيرون حرم است با او آشناست .
اين فرزند برترين تمام بندگان خداست .
پاكيزه و پرهيزگار و پاك و نشانه فضيلت است .
چون به سوى حطيم مى آيد كه به آن دست كشد گوئى ركن به واسطه آشنائى با دست او مى خواهد دستش را بگيرد.
از شرم و آزرم چشم فرو مى بندد و همگان از حرمت او چشم به زير مى افكنند و با او سخن گفته نمى شود مگر آنكه لبخند مى زند.
اين پسر فاطمه (س ) است اگر او را نمى شناسى با جد او پيامبران خدا خاتمه يافته اند.
از دير باز خداوند او را شرف وفضيلت داده است و قلم تقدير الهى در لوح بر اين جاى شده است اين سخن تو كه مى گوئى اين كيست براى او زيان بخش نيست عرب و عجم كسى را كه تو نمى شناسى ، مى شناسد.
از گروهى است كه دوستى ايشان دين و دشمنى با ايشان كفر و نزديك شدن به آنان مايه رستگارى و پناهگاه است .
هر كسى خدا را شكر كند بايد نياكان اين را شكر گويد كه دين خدا از خانه اين مرد برامتها رسيده است .)
هشام سخت خشمگين شد و آن روزش با ناراحتى همراه شد و دستور داد فرزدق را در عسفان كه ميان مكه و مدينه است زندانى كردند و چون اين خبر به على ابن الحسين (ع ) رسيددوازده هزار درهم براى فرزدق فرستاد و فرمود: عذر ما را بپذير اگر بيش از اين داشتيم صله افزون مى دادم ، فرزدق آن را پس فرستاد و گفت : آن را فقط براى رضاى خدا ورسولش سروده ام و نمى خواهم آن را به چيز ديگرى آلوده سازم .
امام (ع ) باز فرستاده فرمود: تو را به حق خودم بر تو سوگند مى دهم كه بپذيرى و مى دانى ما خاندانى هستيم كه چون چيزى را انجام داديم ديگر نمى پذيريم ، خداوند نيت و قصد تو را مى داندو خود پاداش و عنايت مى فرمايد و فرزدق آن را پذيرفت .
ترجمه نهايه الارب ج 6 ص 258
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #106  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض درماندگى به خاطر امام على (ع )


درماندگى به خاطر امام على (ع)

عمرو بن عبدالعزيز گويد:
پدرم عبدالعزيز مروان در خطبه هاى خود پياپى وشمرده سخن مى راند، چون به نام امير المؤ منين على (ع ) مى رسيد يكباره در مى ماند،
عمرو بن عبدالعزيز گويد: من اين مطلب را با پدرم در ميان نهادم ،
پدرم گفت : اى فرزند آيا تو به اين مطلب پى برده اى ؟ گفتم آرى ،
گفت : اى فرزند بدان كه آن چه ما از على بن ابيطالب (ع ) ميدانيم مردم نيز بدانند يكباره از گرد ما پراكنده شده به فرزندان وى مى گرايند.
چون عمرو بن عبدالعزيز خود به خلافت رسيد سب و دشنام را از خطبه برداشت ، و جاى آن اين آيه را قرار داد(ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عنالفحشاء و المنكر و البغى يعضكم لعلكم تذكرون)

سوره نحل ، آيه : 90.
بدين سبب شعرا وى را مدح كردند.

تارخ فخرى ص 174.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #107  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض گور خر پانصد ساله !؟


گور خر پانصد ساله !؟

مجاهدالدين ايبك دواتدار صغير از اعاظم رجال درجه اول مملكت ، در زمان مستعصم خليفه عباسى گفت :
ما زمانى در خدمت خليفه مستعصم بالله براى شكار بيرون شديم ، و نزديك جلهمه كه قريه اى ميان بغداد و حله است حلقه زديم، سپس رفته رفته حلقه تنگ شد، به قسمتى كه سواران ما با دست ، حيوان را شكار مى كردند.
در اين هنگام در ميان شكارها گورخر تنومندى صيد شد كه داغى بر آن زده شده بود.
هنگامى كه آن را خوانديم ديديم داغ از معتصم است ، و چون معتصم گورخر را ديد وى نيز آن را داغ نموده رها كرد و از روزگار معتصم تا مستصعم در حدود پانصدسال بود.

تاريخ فخرى ص 71.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #108  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خدا لعنت كند سخن چين


خدا لعنت كند سخن چين

شخصى براى يحيى بن خالد بن برمك نامه نوشت بدو گزارش داد كه :
مردى تاجر و غريب درگذشته و كنيزى زيبا و كودكى شيرخوار و مالى فراوان از خود به جاى گذاشته است ، و وزير از هر كس به آنها سزاوارتر است .
يحيى بن خالد بالاى نامه او نوشت :
اما آن مرد خداوند رحمت كند، و اما كنيزك خداوندنگهدارش باشد، و اما كودك پروردگار حافظش باشد، و امامال كردگار خداوند زيادش نمايد، و اما سخن چين كه اين خبر را آورده خدايش لعنت كند.

تاريخ فخرى ص87.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #109  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض علت شكم دريدن مغولان


علت شكم دريدن مغولان

چنگيز در ترمز به هيچكس ابقاء نكرد. مرد و زن را به صحرا راندند و آنها را ميانل شكريان تقسيم كردند و تمامى آنها را به قتل رسانيدند.
در همين ترمز بود كه مغولان حد اعلاى سنگدلى و آز و حرص خونين خود را نشان دادند،
مؤ لف(حبيب السير)نقل كرده است كه :
در ترمز عورتى را جمعى از لشكريان چنگيز خان گرفته ، خواستندكه به قتل برسانند.
آن بيچاره گفت : مرا مكشيد تا مرواريدى بزرگ به شما بدهم .
پرسيدند كه : آن مرواريد را در كجا نهاده ايد؟گفت : فرو برده ام .
مغولان در حال شكم او را شكافته ، مرواريد را بيرون آوردند. از آن پس همه كشتگان را،شكم به اميد گوهر دريدند.
پناهى محمد چنگيزخان چهره خون ريز تاريخ ، انتشارات خافظ نوين تهران 1372 ص 120.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #110  
قدیمی 01-25-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض بر اسلام و مسلمانان گريه كنيد


بر اسلام و مسلمانان گريه كنيد

مستعصم آخرين خليفه عباسى بود كه به لهو و لعب و شنيدن غنا و موسيقى عشق مى ورزيد و مجلس وى حتى يك ساعت از آن خالى نبود،
بدين جهت مردم نامه هاى را كه در آن انواع تهديدها و اشعار وجود داشت به وى نوشتند و آن را در اطراف درهاى دارالخلافه مى افكندند.
با اين وصف مستعصم پيوسته در پى شنيدن آواز و گوش دادن به نعمات موسيقى بود، حال آنكه بناى دولتش رو به ويرانى مى رفت .
زمانى به بدرالدين لؤلؤ حاكم موصل نوشته از او گروهى مطرب و نوازنده خواست . و اين در همان وقت بود كه فرستاده سلطان هلاكوخان مغول نيز نزد بدرالدين لؤ لؤ آمده از وى خواست منجنيق و آلات حصار مى كرد. بدرالدين لؤ لؤ گفت :
به خواسته هاى اين دو نفر بنگريد و بر اسلام ومسلمانان گريه كنيد.

تاريخ فخرى ص 61.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها