بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 05-15-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question ...

برای این غزل ساعت ها فک کردم چه اسمی بذارم
تنها نتیجه ای که داشت این اسمه :


....

همین حالا بیا دست از تب تکرار برداریم
همین حالا که سر رفتیم و شوق سوختن داریم

شب و یک قهوه و ابری... که توی فال ، آبستن
نمی دانیم که توفان عجیبی پشت سر داریم

نگاهش مات ما مانده ، سکوت سرد این ساعت
دقایق خسته از تردید و ما تا صبح بیداریم

در این شب گفت ها گاهی غزل بی وقفه می بارید
مبادا این تغزل را به پای عشق بگذاریم

کلاغ قصه هامان هم به خانه برنمیگردد
از این بی خانمانی ها که مدت هاست بیزاریم

ترک برداشته قاب ِ نگاه پنجره ، افسوس
شکستیم و نفهمیدیم ، هنوز هم نسل دیواریم

تمامش می کنیم اینجا ، همین امشب ، همین حالا
همین حالا توقف را کنار عشق می کاریم ..!

بیستا
بهار 90
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.

ویرایش توسط دانه کولانه : 06-27-2011 در ساعت 07:23 PM دلیل: به درخواست خودشون
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #2  
قدیمی 06-12-2011
saeman آواتار ها
saeman saeman آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
نوشته ها: 101
سپاسها: : 3

16 سپاس در 15 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض معرفی وشعر

سلام عليكم
جهت امتثال امر عزیزان ،خودم را معرفی می نمایم:
سید علی موسوی نیا متخلص به "سعمن" ( که هر حرف از کلمه تخلصم به ترتیب از اولین حروف کلمات نام ونام خانوادگی ام گرفته شده است ) ساکن شهرستان ابهر از توابع استان زنجان لیسانس برق دارم متولد آذر ماه سال 1364 والان هم ارشد زبان وادبیات فارسی می خوانم

دیدی که در فراق تو بر ما چه ها گذشت
چندان که محنت از سر یاری زما گذشت

دانستی ای عزیز تر از جان که در غمت
کا ر حبیب تو زطبیب ودوا گذشت

پروانه را سزد که بسوزد زسوز شمع
از جان گذشت هر که زکوی شما گذشت


چون غنچه ای که روی گرفته زعندلیب
درغربت نگاه شفق بی صبا گذشت

از سوسن نشسته به آب آمدم به یاد
از رهگذار خلوت دل بی صدا گذشت

چشمان پر غرور تو در خانه خيال
آمد غریبه زود ولی آشنا گذشت


کی ره برد به میکده تر دامنی دورو
برد آنکه از صراط عمل بی ریا گذشت


"سعمن"اسیر حادثه وصل دلبریست
شکر خدا که حادثه آمد بلا گذشت
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از saeman سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #3  
قدیمی 06-12-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question

نقل قول:
نوشته اصلی توسط saeman نمایش پست ها
سلام عليكم
جهت امتثال امر عزیزان ،خودم را معرفی می نمایم:
سید علی موسوی نیا متخلص به "سعمن" ( که هر حرف از کلمه تخلصم به ترتیب از اولین حروف کلمات نام ونام خانوادگی ام گرفته شده است ) ساکن شهرستان ابهر از توابع استان زنجان لیسانس برق دارم متولد آذر ماه سال 1364 والان هم ارشد زبان وادبیات فارسی می خوانم

سلام
علی موسوی عزیز چند وقته شعر می نویسی ؟
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.

ویرایش توسط GhaZaL.Mr : 06-13-2011 در ساعت 10:08 AM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #4  
قدیمی 07-03-2011
behnam3638 آواتار ها
behnam3638 behnam3638 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2007
محل سکونت: خوزستان
نوشته ها: 547
سپاسها: : 228

83 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Ghazal.banoo نمایش پست ها
برای این غزل ساعت ها فک کردم چه اسمی بذارم
تنها نتیجه ای که داشت این اسمه :


....

همین حالا بیا دست از تب تکرار برداریم
همین حالا که سر رفتیم و شوق سوختن داریم

شب و یک قهوه و ابری... که توی فال ، آبستن
نمی دانیم که توفان عجیبی پشت سر داریم

نگاهش مات ما مانده ، سکوت سرد این ساعت
دقایق خسته از تردید و ما تا صبح بیداریم

در این شب گفت ها گاهی غزل بی وقفه می بارید
مبادا این تغزل را به پای عشق بگذاریم

کلاغ قصه هامان هم به خانه برنمیگردد
از این بی خانمانی ها که مدت هاست بیزاریم

ترک برداشته قاب ِ نگاه پنجره ، افسوس
شکستیم و نفهمیدیم ، هنوز هم نسل دیواریم

تمامش می کنیم اینجا ، همین امشب ، همین حالا
همین حالا توقف را کنار عشق می کاریم ..!

بیستا
بهار 90
خیلی زیبا بود....
ممنون غزال خانوم....
__________________
یاد بگیر:

گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید…

تنها باید دست کشید و رفت…
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از behnam3638 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 02:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها