بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-12-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نکته هایی درباره ی درست نویسی

نكته هایی درباره ی درست نویسی در فارسی

بخش اول:



در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جملات و عباراتی بر می خوریم که با اصول نگارشی و دستوری زبان فارسی همساز نیست و با درستی و فصاحت آن فاصله دارد.
ما در این چند بخش به مهم ترین ایرادات رایج در نوشته های این دسته از نویسندگان اشاره كرده ، و قواعد درست دستوری مربوط به آن ها،را توضیح داده ایم :

1 - درباره ی فعل بایستن :

در نوشته های بسیاری از نویسندگان معلوم نیست که صیغه های گوناگون فعل بایستن چه فرقی یا هم دارد و یا به چه زمانی اشاره می کند.
فعل بایستن به معنی لازم بودن، ضرورت داشتن و مورد نیاز بودن است و در 2 مورد به کار رفته است :
-هنگامی که لازم بودن چیزی را برای کسی بیان کند. مانند : مرا کلاه باید، یعنی من کلاه لازم دارم. این مورد از فعل بایستن البته امروزه دیگر کاربردی ندارد.
-هنگامی که لزوم انجام دادن فعل دومی از آن بر می آید. مانند : باید رفت، می باید رفت، باید بروید، بایست رفت، می بایست رفت. می بایستی می رفتی.
که فعل دوم را در این کاربرد، فعل تابع می نامند. و هر کدام از صورت های گوناگون فعل تابع نیز، در معنی ِ جمله، تغییر ایجاد می کند.
اکنون به صورت های رایج فعل بایستن و فعل تابع آن، در زبان فارسی امروز نگاهی می اندازیم :


1 - زمان حال :



باید : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان حال بیان می کند و با دو صورت از این فعل به کار می رود :
الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) است. مانند :
باید رفت یعنی رفتن لازم است.
برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولا لازم است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند: می باید رفت یعنی ( امروزه ) رفتن لازم است.
ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت


مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
باید بروم ( یا باید که بروم ) یعنی رفتن برای من لازم است. ( لازم است بروم )
در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولا برای شخصی لازم است می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
می باید بروم ( یا می باید که بروم ) یعنی ( امروزه ) رفتن برای من لازم است.

2- زمان گذشته :
1- 2 بایست : که لزوم انجام دادن فعل تابع را در زمان گذشته بیان می کند ( چه انجام شده باشد و چه نشده باشد ) و با دو صورت از فعل تابع به کار می رود :
الف) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :
بایست رفت یعنی رفتن لازم بود ( چه رفتن انجام شده باشد و چه نشده باشد )
در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولا لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
می بایست رفت یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود.
ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
بایست بروم ( یا یایست که بروم ) یعنی : رفتن برای من لازم بود ( لازم بود بروم )
در نوشته های بسیاری از نویسندگان معلوم نیست که صیغه های گوناگون فعل بایستن چه فرقی یا هم دارد و یا به چه زمانی اشاره می کند.

در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که برای شخصی انجام اش معمولا لازم بوده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
می بایست بروم ( یا می بایست که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن برای من لازم بود.

2– 2 بایستی : این صورت از فعل بایستن برای نشان دادن کاری است که انجام اش در گذشته لازم بوده است اما انجام نگرفته است و دو مورد کاربرد دارد:
الف ) فعل تابع به شخص خاصی اشاره ندارد و به صورت مصدر مرخم ( یعنی با حذف نون از فعل تابع ) می باشد. مانند :
بایستی رفت . یعنی رفتن لازم بود ( اما انجام نشد )
در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش معمولا لازم بوده است اما انجام نمی شده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
می بایستی رفت. یعنی ( در آن دوره ) رفتن لازم بود، اما کسی نمی رفت.
ب ) فعل تابع به شخصی اشاره دارد و به صورت مضارع التزامی است ( یعنی با افزودن ب به فعل تابع صرف می شود ) که در این صورت می تواند با حرف ربط " که " نیز نوشته شود. مانند :
بایستی بروم ( یا بایستی که بروم ) یعنی رفتن من لازم بود ( لازم بود بروم ) اما نرفتم.
در این جا نیز برای نشان دادن استمرار، یعنی کاری که انجام اش برای شخصی معمولا لازم بوده است، اما انجام نمی داده است، می توان همین صورت را با "می" به کار برد. مانند :
می بایستی بروم ( یا می بایستی که بروم ) یعنی ( در آن دوره ) رفتن من لازم بود، اما نمی رفتم.

صورت های دیگری از فعل بایستن یا فعل تابع آن نیز در گذشته وجود داشته است ( مانند : بباید، همی باید، ببایست، ببایستی، می ببایست، بایدم، بایدم رفتن، بایستم رفتن، باید آمدن و از این دست، ) که امروزه دیگر متروک شده و به کار برده نمی شود.


2- درباره ی است و هست

میان دو واژه ی است و هست در ریشه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست. این دو لفظ دو صورت یک کلمه و به یک معنی است و اختلافی که در کاربرد آن ها وجود دارد بیش تر از جنبه ی معنی و بیان است تا از جنبه ی لغت و دستور.
نکته تنها در این جا است که در کلمه ی هست در مقایسه با است تاکیدی هم وجود دارد، اما در کاربرد کلمه ی است تاکیدی در کار نیست و تنها رابطه ی میان نهاد و گزاره بیان می شود.
به این دو جمله توجه کنید:
آیا هوا روشن است ؟
آیا هوا روشن هست ؟
در مورد نخست مراد بیان رابطه ی میان هوا و روشن است و در مورد دوم تاکید بر روشن است. به این دلیل است که مثلا در مقام انکار، در مورد نخست رابط را و در مورد دوم مورد تاکید ( روشن ) را باید انکار کرد :
آیا هوا روشن است ؟. نه هوا تاریک است
آیا هوا روشن هست ؟ نه، هوا روشن نیست
یعنی در برابر هست همیشه نیست و در برابر است بیشتر همان است تکرار می شود و وصف برعکس به کار می رود. ( روشن، تاریک )
اکنون به دو نمونه ی دیگر توجه کنید:
آیا او هنوز زنده است ؟ نه او دیگر مرده است.
آیا او هنوز زنده هست ؟ نه او دیگر زنده نیست.

آقای ابوالحسـن نجفی نیز در کتاب " غلط ننویسـیم " در ارتباط با این دو کلمه چون این می نویسـد:
« بعضی از فضلا میان این دوکلمه تفاوت قایل اند: هـسـت را به معـنای " وجود دارد " یا نشـانه ی تأکید و اسـت را فقط رابطه ( یا فعل اسـنادی) می دانند و بنابراین جمله های زیر از نظر آنان غلط یا لا اقل غیر فصیح است: « او هـنوز جوان هـسـت » به جای« او هنوز جوان اسـت ». یا « درختی در خانه ی ماسـت » به جای « درختی در خانه ی ما هـسـت ». این حکم تا اندازه ای درســت اسـت، زیرا در آثار ادبی فارسی نیز غالبا هـسـت به معـنای" وجود دارد" به کار رفـته اسـت:
انگار که هست هرچه در عالم نیست /پندار که نیسـت هرچه در عالم هـسـت ( خیام )
مرا خود با تو چیزی در میان هـسـت /وگرنه روی زیبا در جهان هـسـت ( سـعدی)

واگر هم هـسـت ، به جای اسـت به کار رفته باشـد به منظور تأکید معـنای جمله اسـت. مثلا در دوجمله ی زیر: احمد عاقل است و احمد عاقل هـسـت. جمله ی نخست عاقـل بودن احمد را خبرمی دهـد و حال آن که جمله ی دوم این خبر را به تاکید بیان می کند و گویی به مخاطب اطمینان می دهد که در عاقل بودن احمد نباید تردید کرد. با این همه این تمایز معنایی در همه جا و با این دقت مراعات نشده اسـت و در ادبیات فارسی مواردی را می توان یافـت که در آن ها هـسـت و اسـت به جای یکدیگر به کار رفته اند. در نتیجه می توان گفت که کاربرد کلمه ی هـسـت به جای اسـت و بر عکس غلط نیسـت، اما اگر هر کدام از آن ها، برطبق آن چه گفته شد، به جای خود به کار رود البته بهتر اسـت».

آریا ادیب
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 03-12-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دستور پخت خوراک درست نویسی

دستور پخت خوراک درست نویسی


نکته هایی درباره درست نویسی در فارسی


بخش دوم :


3- درباره ی گفتی و گویی




گفتی صیغه ی ماضی و گویی صیغه ی مضارع از فعل گفتن می باشد و هر دو برای بیان شباهت به کار برده می شود.
-گفتی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) در زمان گذشته می باشد.
که فعل تابع می تواند هم به صورت مضارع باشد، مانند : تو گفتی آسمان دریاست ( آسمان شبیه به دریا بود ).
و هم به صورت ماضی، مانند : تو گفتی آن جا بهشت بود ( آن جا شبیه به بهشت بود ).
-گویی برای فرض انجام شدن فعلی ( فعل تابع ) می باشد که :

- اگر فعل تابع آن به صیغه ی مضارع باشد، این فرض برای زمان حال یا آینده است، مانند:
گویی شب است ( انگار شب است ).
گویی به سفر رود ( انگار به سفر خواهد رفت ).
- اگر فعل تابع به صیغه ی ماضی باشد، فرض انجام آن در گذشته است. مانند :
گویی خواب بود ( انگار خواب بود ).
گویی دیوانه شده است ( انگار دیوانه شده است ).
یعنی گفتی همیشه برای فرضی در گذشته می باشد و گویی برای فرضی است که می تواند هم برای حال و آینده و هم برای گذشته باشد.

4– درباره ی صفت ساده و صفت مفعولی

در جمله ی دیوار بلند است، واژه ی بلند صفت ساده است.
در جمله ی او رویی گشاده دارد، واژه ی گشاده صفت ساده است.
در جمله ی او سر و وضعی آراسته دارد. واژه ی آراسته صفت ساده است.
در جمله ی او روی صندلی نشسته است، واژه ی نشسته صفت مفعولی از فعل لازم نشستن با صیغه ی ماضی نقلی است.
اما:
از جمله ی " در گشاده است " دو معنی برداشت می شود :
الف) اگر گشاده را صفت ساده بدانیم، یعنی : " در باز است ".
ب) اگر " گشاده است " را روی هم صیغه ی ماضی نقلی از فعل متعدی گشادن بدانیم، گشاده، صفت مفعولی و جمله یعنی : " در را باز کرده است ".
و یا از جمله ی " پنجره آراسته بود " دو معنی برداشت می شود :
الف ) اگر آراسته را صفت ساده بدانیم ، یعنی پنجره مزین و مرتب بود.
ب) اگر " آراسته بود " را روی هم صیغه ی ماضی بعید از فعل متعدی آراستن بدانیم ، آراسته ، صفت مفعولی و جمله یعنی : پنجره را تزیین کرده بود.
امروزه برای پرهیز از برداشت نادرست از معنی جمله، معمول شده است که در آن جا که مراد صفت مفعولی در یکی از
صیغه های ماضی نقلی یا ماضی بعید باشد، کلمه ی" شده " را به دنبال آن می آورند. یعنی می نویسند :
در گشاده شده است.
یا : پنجره آراسته شده بود.
که این کاربرد در ادبیات فارسی وجود ندارد و همیشه از متن جمله در می یافته اند که مراد کدام وجه است. یعنی فصیح تر آن است که از افزودن شده پرهیز شود.
در این زمینه به چند مثال توجه کنید :
سعدی می گوید :
جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد/غلام همت آنم که دل برو ننهاد
(یعنی نهاده شده است)
حافظ می گوید :
رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی/جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
(یعنی دوخته شده بود)
خواجوی کرمانی می گوید :
ای که گفتی سر ِ ببریده سخن کی گوید/بنگر این کلک سخنگو که سرش ببریده است
(یعنی بریده شده است)

5 – درباره ی دراز نویسی



در همه ی زبان های دنیا کلام فصیح کلامی است که با کم ترین الفاظ ، صریح ترین و روشن ترین معانی را بیان کند. بسیاری از نویسندگان ما خلاف این روش را در پیش گرفته و به جای مثلا افعال بسیط عبارات دراز و پر طمطراق به کار می برند. در این جا به نمونه هایی از این افعال دقت کنید :
به جای کردن یا دست کم انجام دادن می نویسند : به مورد اجرا گذاشتن یا اقدام مقتضی به عمل آوردن
به جای دریافتن می نویسند : اطلاع حاصل کردن


به جای خریدن می نویسند : خریداری کردن
به جای دنبال کردن می نویسند : مورد تعقیب قرار دادن
به جای حاضر شدن یا دیدار کردن می نویسند : حضور به هم رسانیدن
به جای یافتن می نویسند : پیدا کردن
به جای خروج می نویسند : خارج شدن
به جای نوشتن می نویسند: بر کاغذ آوردن
به جای مردن می نویسند: از قید حیات رها شدن
و نمونه های بی شمار دیگر.

6- درباره ی " بر علیه "

علیه در زبان عربی به معنی بر او می باشد و بسیاری از نویسندگان بدون دانستن این معنی، مثلا می نویسند : بر علیه . . . . مبارزه کنید ! یعنی بر بر او . . . . . مبارزه کنید.
نخست آن که در ادبیات فارسی همیشه به ضد و به خلاف گفته اند که امروز نیز می توان گفت.
دوم آن که در فارسی نه بر علیه چیزی یا کسی مبارزه می کنند و نه به ضد آن. بلکه با چیزی یا کسی می جنگند و پیکار می کنند.

7 - درباره ی نشانه های نگارشی


مهم ترین نشانه‌های نگارشی که برای پیوند یا جدایی واژه ها و عبارات به کار برده می شود عبارت است از:
نقطه (.)، نشانه ی پرسش (؟)، نشانه ی تعجب (!)، ویرگول (،)، نقطه ویرگول (؛)، دو نقطه (، نشانه ی تعلیق (...)، نشانه ی نقل قول (« ») و خط تیره (-).
افزون بر این نشانه‌های اصلی ، نشانه های دیگری نیز در نوشته‌ها به کار می‌رود که دارای معانی معینی است. از جمله: پرانتز ( ) و قلاب [ ]. (و چند تای دیگر که در فرصت دیگری به آن ها می پردازیم.)
ما در آغاز ، با کارکرد و موارد کاربرد این نشانه ها و سپس با چگونگی به کارگیری و نوشتن درست آن ها آشنا می شویم.

نقطه (.)
نقطه در موارد زیر به کار می‌رود:
- در پایان جمله ی خبری. مانند: کار امروز را به فردا میفکن.
- در کوتاه نویسی نام ها و عناوین، مانند: ع. اقبال آشتیانی (عباس اقبال آشتیانی)
توجه : در موارد زیر به افزودن نقطه نیازی نیست:
- پس از ص (صفحه)، قس (قیاس کنید)، نگ (نگاه کنید)، رک (رجوع کنید)؛
- پس از پانوشت‌هایی که به صورت جمله نیست.

نشانه ی پرسشی (؟)
نشانه ی پرسشی در موارد زیر به کار می رود:
-پس از جمله ی پرسشی. مانند: از معده ی خالی چه قوت آید و از دست تهی چه مروت؟
توجه: در نقل قول مستقیم ، نشانه ی پرسش نوشته می شود.
گفت: « ای برادران، چه توان کرد؟ مرا روزی نبود و ماهی را هم چنان روزی مانده بود».
اما، در نقل قول غیر مستقیم، در پایان جمله ی پرسشی به جای نشانه ی پرسش، نقطه گذاشته می‌شود.
ریشی درون جامه داشتم و شیخ هر روز بپرسیدی که چون است و نپرسیدی کجاست.
-برای نشان دادن گمان و تردید (درون پرانتز)
تلفات این زلزله 3500 نفر (؟) گزارش شده است.

نشانه ی تعجب (!)



نشانه ی تعجب در موارد زیر به کار می‌رود:
- پس از اصوات. مانند: حاشا! ، آفرین! ، زهی! .
- در پایان جمله ی تعجبی. همچنین برای نشان دادن تحسین، تحقیر، استهزا و عواطفی نظیر آن‌ها. مانند:
به‌به از آفتاب عالم تاب! ، چه هوای خوشی! .
- برای برحذرداشتن یا تاکید، مانند: به هوش باش! ، زود باش! .

ویرگول یا کاما (،)
برای کاربرد ویرگول قواعد بسیاری نهاده شده است، لیکن در یک قاعده ی کلی می توان


گفت که هر آن جا که گوینده یا نویسنده در گفتار یا نوشتار خود (با هر نیتی که دارد) مکث می کند و بدین سان جزئی از اجزای جمله را از اجزای دیگر آن جدا می سازد، ویرگول نهاده می شود.
پس از این قاعده ی کلی می توان گفت که ویرگول در موارد زیر به کار می‌رود:
- پس از منادا، مانند: گفت: « ای پسر، خیال محال از سر به در کن».
- برای جدا کردن و در عین حال ایجاد ارتباط میان اجزای هم‌پایه در یک جمله، مانند:
اجزای اسمی: سرداران ، برادران ، خواهران ، به شهر ما خوش آمدید.
اجزای وصفی : مردی آزموده ، جهان دیده ، تلخ و شیرین ِ روزگار چشیده.
اجزای قیدی: شب و روز ، تنها یا در جمع ، آشکارا و نهانی ، یاد خدا می‌کرد.
-پس از قید (در آغاز جمله) و پیش و پس از آن (در میان جمله).
پس از وقوع زلزله، سازمان‌های امدادی دست به کار شدند.
-برای جدا کردن بدل و جملات معترضه. مانند:
سعدی ، شاعر شیرین سخن شیراز، در نظامیه ی بغداد درس خواند.
-برای جدا کردن عبارت توضیحی . مانند:
در این ناحیه، انواع غلات، به ویژه گندم، کشت می‌شود.
معلمی، که شغلی شریف است.
دکتر هوشمند، که همسایه ی ماست، دیروز به عیادت من آمد.
-به جای حرف عطف، میان جمله‌های هم پایه. مانند:
می‌آیند، می‌‌روند، حوایجی دارند، با ما کاری ندارند.
بد مکن که بد افتی، چَه مَکَن که خود افتی.
-برای جدا کردن اجزای جملات شرطی :
هرکه سخن ناصحان، اگر چه درشت و بی‌محابا گویند، استماع ننماید، عواقب کارهای او از پشیمانی خالی نماند.
اگر شب‌ها همه قدر بودی، شب قدر بی‌قدر بودی.
اگر از مه‌رویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند.
-به جانشینی بخش های حذف شده در جمله. مانند:
سرداران بهرام چوبین رفتند تا کار دشمن بسازند، سرداران خسرو، تا به باده گساری پردازند.
(ویرگول به جای «رفتند» در جمله ی دوم نشسته است)
-برای جدا کردن اجزای تاریخ یا نشانی. مانند:
پنجشنبه، 14مهر. نشانی: شماره ی 15، خیابان انقلاب، تهران (ایران)

ادامه دارد ...

آریا ادیب
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 03-12-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض (؛)،(:)،(...)،( « » )،( - )،( )،[ ]

(؛)،(،(...)،( « » )،( - )،( )،[ ]

نکته هایی درباره ی درست نویسی


بخش سوم :


نقطه‌ ویرگول (؛)



نقطه ویرگول در موارد زیر به کار می رود:
برای جداکردن و در عین حال ایجاد ارتباط میان جمله‌های هم‌پایه‌ای که در درون خودِ آن ها نشانه‌های دیگری (مثلا ویرگول) به کار رفته است. مانند:
تا بیمار را صحتی کامل پدید نیاید، از خوردنی مزه نیابد؛ و حمال، تا بارگران ننهاد، نیاساید؛ و مردم هزار سال، تا از دشمن مستولی ایمن نگردید، گرمی سینه ی او نیارامد.
در پایان جمله ی نخست به جای نقطه، پیش از جمله‌ ی هم پایه ی دومی که با واو عطف آغاز شده و یا این واو عطف به قرینه حذف شده

باشد. مانند:
سوز فراق، اگر آتش در قعر دریا زند، خاک از او برآورد؛ و اگر دود به آسمان رساند، رخسار سپیدِ روز سیاه گردد.
تهران قدیم شهری بود آبادان؛ قنات‌های متعدد داشت.
در پایان هر شاهد از یک مجموعه ی شواهد، اگر به صورت جمله نیامده باشد.
چارکس از چارکس به رنج‌اند: حرمای از سلطان؛ دزد از پاسبان؛ فاسق از غماز؛ روسپی از محتسب.

دو نقطه (

دو نقطه در موارد زیر به کار می‌رود:
پیش از مجموعه‌ای از شواهد، مثال‌ها، اقسام و اجزا. مانند:
و این شراب انواع دارد: شراب محبت، شراب عشق، شراب وصال، شراب جمال.
پیش از عبارت توضیحی در بیان یا تایید مطلبی. مانند:
نتیجه ی این حادثه دور از انتظار بود: دولت استعفا داد.
پیش از نقل قول مستقیم، اگر با حرف ربط «که» آغاز نشده باشد. مانند:
گفت: « نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید».
برای جدا کردن اجزای ساعت. مانند 1:35 بعد از ظهر.

نشانه ی تعلیق (...)



نشانه ی تعلیق برای نشان دادن ناتمام ماندن یا حذف پاره‌ای از سخن به کار می‌رود.
حسنک، با عزمی راسخ و خاطری آزاد، زن و فرزند و جاه و مقام و ... را بدرود گفت.

نشانه ی نقل قول( « » )




نشانه ی نقل قول در موارد زیر به کار می‌رود:
برای نقل قول مستقیم.
غزالی گوید: «بدان که هرچه در دست سلطانیان روزگار است، که از خراج مسلمانان ستده‌اند یا از مصادره یا از رشوت، همه حرام است».
توجه: در نوشته ی بسیاری از نویسندگان به جای نشانه ی فارسی ِ (« ») نشانه ی انگلیسی " - " به کار برده می شود که البته به دلیل بهره گرفتن از خطوط کامپیوتری غیر فارسی می باشد. لیکن در آن جا که امکان نوشتن نشانه های فارسی وجود دارد، به کارگیری آن ها را سفارش می کنم.
برای جای دادن مواد زیر در درون آن:
1) اصطلاحات علمی و فنی، عناوین، واژه ها و تعبیرات مهجور و نا آشنا. مانند:
علم تحول واژه ها را « سمانتیک» می نامند.
2) کلمه یا عبارتی که لفظ آن مراد باشد نه معنی و مفهوم آن. مانند:
«اقبال» مصدر باب افعال است، «انوشیروان» پنج هجا دارد.
3) واژه یا عبارتی که کاربرد آن از خود نویسنده یا نظر او نیست. مانند:
در قرار داد 1907، ایران به «مناطق نفوذ» روسیه و انگلستان تقسیم شد.
دوستان او را «رشید السلطان» لقب داده بودند.
توجه - هرگاه عبارتِ درون نشانه ی نقل قول، در پایان جمله ی اصلی باشد، نقطه ی پایان جمله بیرون از نشانه ی نقل قول قرار می‌گیرد.
در تعریف اصطلاح عرفانی هیبت آورده‌اند: «اثر، مشاهده ی جلال حق است در قلب؛ و آن درجه ی عارفان است».

خط تیره ( - )



خط (-) در موارد زیر به کار می‌رود:
برای جدا کردن عبارات معترضه (یعنی عبارتی خارج از موضوع که آن را میان کلام می آورند)؛
یک روز تمام - اگر حاجت باشد، دو روز- برای انجام دادن این کار فرصت دارید.
برای جدا کردن کلمه و عبارت توضیحی یا تاکیدی
شهر و هرچه در آن بود – ساکنان و چهارپایان و بناها- در آتش سوخت.
به جای تا و به در بیان فاصله های زمانی و مکانی و مقداری
قطار تهران- مشهد، (1386 – 1335)، 20 – 15

کیلو
برای نوشتن فهرست انواع، اگر شماره گذاری آن ها لازم نباشد
برای نشان دادن تغییر سخن‌گو، به ویژه در نمایش‌نامه یا بخش ‌های مکالمه‌ای داستان.

پرانتز ( ) (دو کمانک)

پرانتز ( ) در موارد زیر به کار می‌رود:
برای در بر گرفتن عبارتی توضیحی، تکمیلی، معترضه و عموما فرعی که حذف آن‌ به اصل مطلب صدمه‌ای نمی زند. مانند:
اسیوط بزرگترین شهر مصر (مصر علیا) بود بر ساحل غربی رود نیل.
برای در بر گرفتن موارد زیر:
1) معرفی ماخذ. مانند: (لغت نامه ی دهخدا)
2) سال های ولادت و وفات. مانند: (1386 – 1335)
3) معنی واژه مانند: ورد (گُل)

قلاب [ ]

قلاب برای در بر گرفتن موارد زیر به کار می‌رود:
اضافات، تصحیحات و توضیحات نویسنده بر نقل قول های دیگران.
ابوعلی رودباری گوید: «مردان چهار [تن] بودند [در روزگار خویش]. یکی از ایشان [آن بود که] نه از سلطان ستدی نه از رعیت [و آن] یوسف بن اسباط بود».
دستورهای اجرایی در نمایش نامه
بورکمن [با صدایی آرام‌تر] خب، البته در این چیزها خبره نیستم.
فولدال [سرش را تکان می‌دهد] من دروغ نگفته‌ام، جان گابریل.
مطلبی در حاشیه ی اصل سخن
ناطق گفت: «با تصویب این لایحه، همه ی کارها اصلاح خواهد شد». [خنده ی حضار]
ادامه دارد ...

آریا ادیب
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 03-12-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آخرین لقمه را هم قورت بدهید!

آخرین لقمه را هم قورت بدهید!

نکته هایی درباره ی درست نویسی


بخش چهارم(پایانی) :





اکنون پس از آشنایی با کارکرد و موارد کاربرد نشانه های نگارشی ، به چگونگی بکارگیری و نوشتن درست آن ها می پردازیم.
نشانه های نگارشی را می توان به دو گروه بخش نمود:
1- تکی مانند نقطه (.) یا ویرگول (،)
2- دوتایی مانند نشانه ی نقل قول « » یا پرانتز ( )
به کارگیری و نوشتن درست نشانه های تکی:
الف ) نشانه ی تکی بدون فاصله با آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود.
ب) میان نشانه ی تکی با نخستین حرف کلمه

ی پس از آن یک فاصله وجود دارد.
نادرست:
دارا انار دارد.سارا انار ندارد.
دارا انار دارد .سارا انار ندارد.
دارا انار دارد . سارا انار ندارد.
درست:
دارا انار دارد، سارا انار ندارد.
به کارگیری و نوشتن درست نشانه های دوتایی
جزء نخست نشانه ی دوتایی را باز و جزء دوم آن را بسته می نامند.
نشانه ی تکی بدون فاصله با آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود.

الف) جزء باز با یک فاصله از آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود و نخستین حرف کلمه ی پس از آن بدون فاصله می باشد.
ب) جزء بسته بدون فاصله با آخرین حرف کلمه ی پیش از خود نوشته می شود و نخستین حرف کلمه ی پس از آن یک فاصله دارد.
نادرست:
«دارا(برادر سارا) انار دارد.»
«دارا ( برادر سارا) انار دارد.»
«دارا (برادر سارا)انار دارد.»
«دارا (برادر سارا )انار دارد.»
«دارا ( برادر سارا ) انار دارد.»
« دارا (برادر سارا) انار دارد.»
و موارد ممکن دیگر
درست:
«دارا (برادر سارا) انار دارد.»

8- درباره ی گرایش به حذف حروف اضافه




یکی از شیوه هایی که در دوران نزدیک گذشته در نگارش فارسی معمول شد، آن بود که به دنبال بسیاری از حروف اضافه و برای تقویت آن، کلمه دیگری را نیز که خود دارای استقلال معنایی است، آوردند. مثلا نوشتند: به وسیله ی، بر طبق، در ظرف، به اتفاق، به انضمام، به واسطه ی ، به مانند به همراه، و به مانند این ها.
پس از آن مرحله ی دیگری آغاز گردید و کلمه ای که برای تقویت حرف اضافه آمده بود و خود معنی مستقلی داشت، در آن مورد معنی مستقل خود را از دست داد و اندک اندک جای


حرف اضافه راگرفت و بدین ترتیب حرف اضافه ظاهرا زائد و اضافی به نظر رسید و امروزه چون این شده است که در گفتار و نوشتار فارسی ،تمایلی به حذف حرف اضافه دیده می شود و تا آن جا که در معنی جمله تغییری پدید نیاید، از گفتن حرف اضافه خودداری می شود. مثلا می گویند :
کسی خونه نیست. ( یعنی کسی در خانه نیست)
رفتم تهران. ( یعنی رفتم به تهران)
طبق دستور عمل کنید. ( یعنی بر طبق دستور عمل کنید)
ظرف یک هفته اطلاع دهید. ( یعنی در ظرف یک هفته اطلاع دهید)
لیکن ما در نوشته ای که به درستی و فصاحت آن علاقه داریم باید از به کارگیری این گونه جملات، یعنی از حذف حرف اضافه خودداری کنیم.
ما در نوشته ای که به درستی و فصاحت آن علاقه داریم باید از به کارگیری این گونه جملات، یعنی از حذف حرف اضافه خودداری کنیم.


9- درباره ی اضافه کردن «ی» در حالت اضافه


درحالت اضافه، هر حرفی باید حرکت کسره بگیرد.
در کلماتی که حرف پایانی آن ها دارای حرکتی نیست و در اصطلاح «سیرشده» و بی صدا نامیده می شود، گذاشتن حرف « ی» در جلو آن ها لازم است. این واژه ها بیش تر به الف، واو و های خوانده نشده پایان می یابد، مانند:
گلوی، سبوی، ابروی، جای ِ، پای ِ، کوچه ی، خانه ی
لیکن در واژه هایی که حرف پایانی آن ها «سیرنشده » وصدادار است، مانند جلو، پرتو، پلو، نو و مانند این ها، افزودن «ی» نادرست است و هیچ پیشینه ای در زبان فارسی ندارد. یعنی نوشتن ِ :
جلوی من، کفش نوی برادرم و پلوی چرب نادرست است
و باید جلو من، کفش نو برادرم و پلو چرب نوشته شود.

10- درباره ی گذاشتن و گزاردن:




یکی از غلط های بسـیار رایج املایی، در کار برد درسـت و به جای این دو واژه قرار دارد. به ویژه در نوشـتن ترکیبات آن ها، مانند: قانون گذار، بنیادگذار، نماز گزار، خدمت گزار و غیره . نخست باید دانست که نوشتن این دو فعل به صورت گزاشـتن و گذاردن نادرست اسـت و درسـت آن ها همان گذاشـتن و گزاردن اسـت.
گذاشـتن به معنی قرار دادن چیزی به طور

عینی و مشـهود در جایی اسـت. مثلا « او کتاب را در قـفـسـه گذاشـت .» و مجازاً نیز به معنی پی انداختن، وضع کردن و بنیاد نهادن چیزی است، مانند قانون گذار که کسی اسـت کـــه قانون را وضع می کند یا بنیاد گذار که چیزی را تاسیس می کند، یا نام گذاری که وضع کردن نام برای چیزی است.
گزاردن را نیز می توان در دو معنی کلی به شـرح زیر خلاصه کرد:
1- به معنای « به جا آوردن » ، « ادا کردن» ، « انجام دادن» . مثلاً نماز گزاردن یعنی « ادا کردن نماز» ، یا وام گزاردن یعنی « ادا کردن وام »، بنا برین وام گزاردرسـت اسـت نه وام گذار. به همین ترتیب باید نوشـت: حج گزار، خراج گزار، سپاس گزار، شکرگزار، خدمت گزار، حق گزار، پاسخ گزار، مدح گزار، پیغام گزار، گله گزاری، خبرگزاری، کارگزار( اجرا کننده وانجام دهـنده ی کار )، پیغام گزار( کسی که پیغام را باز گو می کند یا پیغام را می آورد) و...
2- به معنای « برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر، یا از نظامی به نظام دیگر اسـت» بنا براین برابر اسـت با ترجمه کردن و گزارنده وگزارش به معنای مترجم و ترجمه.می باشد. خواب گزاری نیز یعنی « تعبیر خواب» و خواب گزار یعـنی تعبیرکننده خواب ( معّبر) و اصطلاحات دیگری همچون گزارشـگر .

آریا ادیب
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها