بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-08-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض سخنرانیهای دکتر الهی قمشه ای

سلام
دوستان هر چی ازدکتر الهی قمشه اي می دونند اینجا مطرح کنند

با دکتر الهی قمشه اي بيشتر آشنا شويم
مقاله زیر در ماهنامه کانون ایرانیان ویکتوریا، گلبانگ شماره 52 آپریل 2004 منتشر گردیده است
شهر ملبورن بار دیگر افتخار دارد که میزبان عارف، دانشمند و فیلسوف برجسته آقای دکتر الهی قمشه ای باشد. علیرغم فعالیتهای بسیار، برنامه روزانه پر تحرک و طبیعت خستگی ناپذیر ایشان و به رشته تحریر در آوردن بسیاری کتابها و مقالات و ایراد سخنرانی های متعدد در نقاط مختلف دنیا به نظر می رسد که در این دنیای پر هیاهو که سرشار از اطلاعات اغلب بیهوده و با تاریخ مصرف یکی دو روزه است، هنوز بسیاری از مشتاقان ادب و فرهنگ ندای درونی استاد قمشه ای را بگوش جان نشنیده اند. چنین روزهایی که ایشان شخصا در ملبورن در میان ما هستند میتوانند روزهایی تاریخی برای ما بوده و چنانچه ازآنها استفاده مناسب نمائیم شاید زندگی خود را 180 درجه چرخانده و قدمی به شناخت بیشتر خود برداشته و به آنچه برای ما شادی و خوشبختی واقعی می آورد نزدیک تر شویم.
از دیدگاه دکتر قمشه ای امور دنیوی و روزمره زندگی از اهمیت ویژه برخوردار بوده و بخش گیرا و انکار نا پذیری از حیات انسان بر روی کره خاک را تشکیل می دهد. او می گوید مقصود عارفان از "دنیا" تنها فراموشی خداوند و ارزشهای معنوی الهی است و به گفته مولانا:
چیست دنیا، از خدا غافل شدن
نی قماش و خانه و فرزند و زن
اما خوشتر آنکه لحظاتی چند از نگرانی اینکه وقت ندارم و ملال کارهای روزمره و اخبار مضطرب کننده جنگ و تنش و حوادث و اینکه بالاخره اوضاع فلوجه در عراق و موضع مارک لیتهام در مقابل جان هاورد، و اینکه جورج بوش به تونی بلیر چه گفته، قیمت بورس سهام و یااینکه بالاخره دیوید بکهم با چند زن مدل و غیره ارتباط داشته و و و ... براحتی بگذریم و با خیالی آسوده و فکری متمرکز با استاد قمشه ای کمی بیشتر آشنا شویم. آنچه در زیر میخوانیم چکیده ایست از گفتگوهای متعددی که با ایشان در ملبورن داشته ایم.
بیوگرافی
حسین محی الدین الهی قمشه ای فرزند چهارم استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و خانم طیبه تربتی در دی ماه 1318 (ژانویه 1940) در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی، متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری (Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology) به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی (Liberal studies) را نزد پدر، و استادان دیگر دنبال کرد. پدر ایشان فیلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته ای بودند و اولین و معتبر ترین ترجمه فارسی قرآن از کارهای ایشان میباشد. دکتر قمشه ای پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبائی شناسی مشغول شد. وی در سال 1358 قریب یکسال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهده دار بود.
تحصیلات حوزوی یا سنتی یا همان Liberal Studies شامل دوره کامل دروس و مباحث اسلامی میباشد از جمله: اخلاق(Ethics)، منطق(Logic)، فلسفه و کلام(Theology)، فقه اسلامی(Islamic jurisprudence) ، زبان و ادبیات عرب، ادبیات فارسی با تمرکز بر شعرای عرفانی منجمله نظامی، مولانا، سعدی، حافظ، و شبستری.

ایشان دارای همسر و دو فرزند، یک پسر و یک دختر بنامهای شاهد و شادی می باشند. همسر ایشان دارای درجه دکتری در رشته علوم و صنایع غذایی بوده و استاد دانشکده پزشکی شهید بهشتی و موسسه علوم و صنایع غذایی و تغذیه و بهداشت میباشند. وی مولف و مترجم کتابها و مقالات در زمینه علوم غذایی نیز میباشد.
دکتر قمشه ای شاغل هیچ شغل رسمی نیست و کارش بیشتر به تدریس آزاد در دانشگاهها و مراکز فرهنگی و تالیف و ترجمه کتاب گذشته و می گذرد.
همه آموزش های او در ایران صورت گرفته و زبان انگلیسی، عربی، فرانسه و غیره را نیز در ایران آموخته است. ساکن تهران است و سالی یکی دو بار به مدت سه تا چهار هفته برای ایراد سخنرانی به کشور های خارج سفر می کند. وی در اکثر کشورهای اروپایی، کانادا، آمریکا، انگلیس، هند، تاجیکستان، و استرالیا (ملبورن، سیدنی، بریزبین) سخنرانی داشته است.
ایشان به موسیقی ارادت خاص دارد و آنرا بیش از سایر هنر ها در سخنرانیهای خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشویق نموده است. او میگوید فرهنگ نور الهی است، از هرکجا بتابد آنجا مشرق است.
پیام آور عشق، استاد قمشه ای، با خستگی ناپذیری تحسین بر انگیزش همواره پیک آشنایی ایرانی و غیر ایرانی با فلسفه و ادبیات غنی عرفانی ایران بوده و در این راستا در دانشگاههاو مراکز علمی فرهنگی بیشماری در ایران و خارج از ایران تدریس و سخنرانی داشته که از آن میان میتوان تدریس فلسفه، عرفان، ادبیات، و هنر در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران و همچنین دانشگاههای لندن، آکسفورد، هاروارد، پرینستن، و برکلی کالیفرنیا را نام برد.
مجموعه سخنرانی های ایشان در Temenos Academy لندن بین سالهای 1994 تا 1996 در باره هنر و حکمت داستانسرایی در مثنوی، هفت داستان در زیر هفت گنبد از حکیم نطامی، عطار، و قرآن نیز نمایانگر اعتبار جهانی این فیلسوف عاشق می باشد.
دکتر قمشه ای همچنین با هنر هایی چون نقاشی و موسیقی و خوشنویسی از نزدیک آشنایی دارد و گاهگاهی در زمینه خوش نویسی آثاری از او به نمایش گذاشته شده است. ایشان به موسیقی ارادت خاص دارد و آنرا بیش از سایر هنر ها در سخنرانیهای خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشویق نموده است. به قول یکی از موسیقیدانان هیچیک از سخنرانیهای دکتر قمشه ای نیست که در آن نکته ای در باره موسیقی نباشد.
دکتر قمشه ای از حافظه درخشانی برخوردار است و به نظر می رسد که قرآن را تقزیبا از حفظ دارد و با مثنوی و حافظ و نظامی و فردوسی چنان است که گویی دیوان آنها در پیش روی او گشاده است و بخصوص گلشن راز شیخ محمود شبستری تماما در خاطر اوست. وی همچنین در ادبیات انگلیس و عرب نیز می تواند ساعتها از حفظ ، اشعار و قطعاتی را بازگو کند.
دکتر قمشه ای اغلب روی این نکته تاکید دارد که اگر جاذبه ای در سخن او هست امتیازش به سعدی و حافظ و مولانا و بزرگان شرق و غرب باز می گردد و او تنها خود را توزیع کننده بخشی از فرهنگ جهانی در میان وارثان آن می داند.
دکتر قمشه ای امیدوار است که نسل جدید با توجه به امکانات شگفت انگیز ارتباطی امروزه و با استفاده از آخرین پیشرفتهای تکنولوژیکی بتوانند چراغ فرهنگ جهانی را روشن نگه دارند و نصیحت فردوسی را بجای آورند که فرمود:
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بگرد و به هر کس بگوی
در بیان پیوند بین عرفان و علم و تکنولوژی نظر ایشان، طبق سخنرانیهای مفصلی که در این زمینه داشته اند، این است که تکنولوژی حاکمیت انسان بر دیو های بیرونی یعنی نیروهای سرکش طبیعی است و عرفان حاکمیت انسان بر دیو های درونی مانند حرص و کبر و کینه و امثال آن است. بدین سان عرفان و تکنولوژی در هدف با هم بسیار نزدیکند و می توان و باید در میان غوغای تکنولوژی عارف نیز بود.
جوانان
استاد قمشه ای معتقدند که جوانان با ارزش ترین سرمایه هر جامعه بوده و در این دنیای پر آشوب که رسانه ها و مراجع گوناگون باعث بوجود آمدن پدیده مضر انباشت و آلودگی اطلاعاتی گردیده اند، ما میبایست با تمام نیرو به یاری آنان شتافته و راهی نو در پیش پای آنها نهیم و صدایی و نوایی تازه به گوش آنها برسانیم تا حد اقل آنان حق انتخابی دیگر نیز داشته باشند. به همین سبب استاد قمشه ای طرحی برای پرورش فکری و فرهنگی جوانان در دست تهیه دارند با عنوان سرمایه گذاری فرهنگی. این طرح شامل خلاصه سازی کتابهای بزرگ جهان بر مبنای قضاوت منقدان بین المللی، ارائه مقالات و اشعار برجسته دنیا و معرفی شیوه های مطالعه برای کسب فرهنگ جهانی می باشد. کتاب 365 روز با سعدی ایشان از این گروه کتاب است که چاپ گردیده و کتابهای دیگر 365 روز در صحبت شکسپیر، 365 روز با ادبیات انگلیس (در قلمرو زرین)، 365 روز در صحبت مولانا، و 365 روز در صحبت قرآن نیز در دست چاپ می باشند. در کتاب 365 روز در صحبت قرآن علاوه بر ارائه و ترجمه و تفسیر امهات (آیات کلیدی) کتاب آسمانی، دایره وسیع تاثیر قرآن بر ادب پارسی نیز به اختصار خاطر نشان شده است.
سخنرانی های وی که از کانال 4 تلویزیون ایران و بعضا از تلویزیون جام جم پخش می گردد نیز در میان جوانان طرفداران بسیاری دارد.


سخنرانی های تلویزیونی
استاد قمشه ای از حدود سی سال پیش یعنی پس از در گذشت شادروان مهدی الهی قمشه ای تاکنون در دانشگاهها و مراکز فرهنگی و فرهنگسراها به ایراد سلسله سخنرانی هایی در باره بزرگان ادب پارسی و مباحث زیبایی شناسی در هنر و فلسفه و اخلاق اجتماعی پرداخته است. سخنرانیهای اخیر ایشان، از سال 1997یعنی حدود هفت سال است که بصورت هفتگی از تلویزیون ایران پخش می شود. البته چنانچه اشاره شد سخنرانی ها برای تلویزیون یا مصاحبه و شرکت در برنامه های تلویزیونی یا رادیویی انجام نمی پذیرد بلکه پس از انجام سخنرانی در مراکز یاد شده تلویزیون ایران در صورت تمایل و با کسب اجازه سخنران آنها را پخش می کند.
طبق آمار مجله سروش، سخنرانیهای ایشان پر بیننده ترین برنامه ها بعد از اخبار بوده و حتی از برنامه های ورزشی و سریال های تلویزیونی نیز بینندگان بیشتری دارد. از خصوصیات جالب این سخنرانیها تنوع بینندگان است که از نوجوانان تا سالخوردگان و از عامه مردم تا خواص را در مشاغل گوناگون و با مواضع اجتماعی و مذهبی متفاوت شامل می شود.
اسلام
استاد قمشه ای اسلام را با دید عرفانی می نگرد و معتقد است که احکام دینی در همه ادیان الهی از جمله اسلام باید چنان تفسیر شود که با فطرت الهی انسان هماهنگ باشد. چنانکه در قرآن آمده است خداوند انسان را بر فطرت خود آفرید و پیامبر فرموده است هر چه شرع بدان حکم کند عقل نیز بر همان حکم خواهد کرد.

زن از دیدگاه عرفانی
او در باره خانمها نظرات خاص عرفانی دارد از جمله اینکه زن در مقام معشوقی قرار دارد و مظهر معشوقیت و محبوبیت خداوند در روی زمین است. و به همین سبب در ادب تغزلی عرفانی پارسی همه جا معشوق مطلق که خداست در صورت زن وصف می شود و مقصود از دختر پادشاه چین و بت چینی یا دختر چینی جلوه و جمال الهی است.
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از گردش او گردش این پرده نبینی؟
تالیفات و مقالات و سخنرانیها
حاصل کار و تلاش خستگی ناپذیر استاد قمشه ای تاکنون مجموعه با ارزشی از صد ها کتاب و مقاله و سخنرانی بصورت صوتی و تصویری می باشد. برای فهرست کامل این مجموعه پر ارزش به وب سایت ایشان www.persianwisdom.com رجوع نمائید.
در ضمن دکتر قمشه ای وعده داده اند که پیش از بازگشت به ایران از استرالیا فهرست یکصد جلد کتاب ممتاز جهان را در اختیار کانون ایرانیان ویکتوریا قرار دهند. این لیست بزودی روی وب سایت کانون www.iranian-vic.org.au وهمچنین وب سایت ایشان در اختیار همگان قرار خواهد گرفت.
تهاجم غیر فرهنگی
تفکر جهانی استاد قمشه ای نشئت از این اعتقاد می گیرد که "تهاجم فرهنگی" مشکل شرق نیست بلکه "تهاجم غیر فرهنگی" است که مشکل زاست. چه بسا فرهنگ اصیل غرب و همه کشورهای جهان می تواند مایه تعالی و رشد معنوی همگان باشد. چنانکه فرهنگ اصیل شرق نیز برای غربیان پیوسته سرچشمه الهام و معرفت بوده است.

او میگوید فرهنگ نور الهی است، از هرکجا بتابد آنجا مشرق است و آن نور در سه جلوه ظاهر می شود که عبارتند از زیبایی، دانایی و نیکویی. جامعه با فرهنگ جامعه ایست که در آن به زیبایی و دانایی و نیکویی بیش از هر چیز بها داده می شود و ثروت و قدرت و دولت و مقام و منصب همه در خدمت این سه ارزش قرار می گیرند.
پیام دکتر قمشه ای در همه سخنرانیهایش بر محور علم و هنر و اخلاق می گردد. تعریف ایشان از این سه ارزش متعالی چنین است که شناخت نظام و هارمونی عالم، علم است. احساس نظام و هارمونی و خلق و ارائه تناسبات تازه هنر است و عمل کردن بر طبق هارمونی های درون و بیرون اخلاق را تشکیل می دهد. هدف علم رسیدن به حقیقت و هدف هنر کشف و ارائه زیبایی و هدف اخلاق رسیدن به خیر و سعادت است و این هر سه یعنی حقیقت و زیبایی و خیر، سه جلوه از یک ذات هستند. آنچه خیر است زیباست و حقیقت دارد، آنچه زیباست خیر است و حقیقت دارد و آنچه حقیقت دارد خیر است و زیباست. شعر معروف زیر از جان کیتز (John Keats) انگلیسی که بخش اول آن از افلاطون گرفته شده مبین همین دیدگاه در فرهنگ غرب است:
"Beauty is truth, truth beauty,"—
that is all ye know on earth,
and all ye need to know.
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 11-08-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سخنرانی دکتر قمشه ای

موضوع: عقل

سخنراني دكتر الهي قمشه اي 31/7/84 23:30 الي 24:00 مدت :30دقيقه عقل را بكار مي گيره عقلش براي اين كه مستقل اين آقا مملكتش پادشاه نداره وجود تو شهر ايست پر نيك وبد توسلطان و دوستور دانا خرد تازه اگر كه عقل ميره وزير مي شه پادشاه فقط عشق پس اگر كه عشق بياد در وجود انسان, به تخت گل بنشانم بتي به سلطاني. حالا اين شعر حافظ را معني آن را مي فهميم به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم بهار توبه شكن مي رسد چه چاره كنم بعد مي گه به تخت گل بنشانم بتي به سلطاني يه نفربيارم بهتخت بشانم به تخت وجودم و تا بگم پادشاه شما و آن عشق و تمام چيزها انتيگريتد مي شود آدم و قتي كه يه معشوقي داره ميگن اين النگو را براي چي مي خري, براي معشوقم مي خرم اون خانه را براي چي ميخري براي اينكه گاهي مي خوام ببرمش اونجا تمام انتيگريتد انسان وحدت پيدا مي كنه يك معشوقي كه آدم پيدا مي كنه تمام وجودش يكي ميشه. براي چي حرف مي زني براي اينكه دوستت دارم, براي چي حرف نمي زني براي اينكه دوستت دارم. همه كارها عاشق از يك جنس مي شه. چرا با من تلخ صحبت مي كردي براي اينكه دوستت دارم چرا اين را به من دادي براي اينكه دوستت دارم .چرااينجا منع مي كني براي اينكه دوستت دارم .به خاطر اينكه تو معشوق من هستي ,محبوب مني مراقبت هستم عين مادر كه با بچه اش .پس چه لذتي بالا تر از اين هست كه ما برسيم به اينتگريشن دروني كه تمام اينهمه قوايي كه خدا در ما آفريد, دشم براي چيه؟ چشم از پي آن بايد , تا چيز عجب بيند چشم براي اين نيست كه تو چيز ناموزني را ببيني بايد چيزهاي عجيب غريبي ببينه دردنيا چشم از پي آن بايد تا چيز عجب بيند جان از پي آن بايد تا عيش و طرب بيند نبايد آدم جون بكنه توي اين دنيا كه همش, گفت : هر چه جان كند تنم عمر حسابش كردند زندگي كردن ما مردن تدريجي بود هر چه جان كند تنم عمر حسابش كردند خيلي ها دارن جون مي كنند, بسياري از مردم عمرشان ياس, بي سر صدا كه سيلي مي خوره آدم از درون و ناچار هم است كه صورتش را هم سرخ نگه داره كه مردم نفهمند كه چه خون جگري داره مي خوره. آدم بايد لذت ببره توي دنيا چقدر خون جگر بايد بخوري . چه بنشتي در آن گوشه چرا خرم نمي گردي براي اينكه عاشق نيستي هي از دست اين سيلي مي خوري , يك نفر تو عالم بيشتر نيست كه اينقدر خون جگر مي خوري, يك نفر تو حسابت با آن در ست كن. اگه هر كاري كه بايد بكني كار درستيه . جان از پي آن بايد تا عيش طرب بيند پا از پي آن بايد كز يار طعب بيند پا براي چي پا براي اين كه بري دنبال كا ر معشوق, مي گه برو اينو وردار ببر آنجا پا براي طعب ديدن. البته بايد رنج بكشي بايد بري بياي اينو ببر آونجا . اين ببرآنجا , عشق از پي آن بايد تا سوي فلك پرد عقل از پي آن بايد تا علم و ادب بيند تمام فكر آدم معلوم به چه كاريه . ديده را فايده آن است كه دلبربيند فكر براي چي براي اين كه به دلبر فكر بكنه, قوه خيال براي چي براي اين كه دلبر را تصور كنه ,قلم, دست براي چي براي اين كه بتونه دلبر بنويسه يا دلبر بكشه, يكي مي شه يعني تمام فعاليت انسان شغل, كار زندگي دنيا آخرتش دنيا آخرتي دو تا نمي شه در عشق, دنيا و آخرتي وجود ندارد كه مثلا بگم من كارهاي دنيا را تنظيم بكنم برم آخرتم را تنظيم بكنيم .كاري به دنيا آخرت نداشته باشيم .يك دونه كار بكنيم . عاشق داره كار مي كنه ,البته ماسوار اسبي هستيم علفه آن را بدهيم, مي ديم. تهيه مي كنيم وسيله امكانش را فراهم مي كنيم, غذا بايد بهش بدهيم, پالون بايد بذاريم رو دوشش, اينارو بايد بذاريم اينار و كار عقبي است , آدمكه داره مي ره خونه ليلي كه ديگه نمي گه من, مثلا ازش بپرسي داري چكار مي كني مي گه دارم مي رم خونه ليلي ,فقط يه جواب مي ده ,پس اين چيه داري مي زاري روي اين, مي خوام سوار شم, سوار شم كه تند تر برم. تمام كارهايش معني پيدا مي كنه آدم بي معني مي شه وقتي متكسر مي شه نمي تونه. مي گن آقا اين كار را چرا كردي ,مي گه نمي دونم, اما وقتي كه آدم مي دونه, تك تك كارهاش را مي دونه كه چرا اين كار را مي كنه, چرا اون كار را مي كنه, براي چي اين كتاب مي خونه, اين كتاب چيه داري مي خوني ؟آنوقت مي فهمه چه كتابي بايد بخونه چه كتابي نخونه ,آدمي كه متكسر شده ,يه روز مي ره اين كتاب ميخونه , بعد مي گه اينو خوندي, بعد اونو ميزاره اونجا بعد يه كتاب ديگه مي خونه ,دنبال چيزي نمي گرد آدمي كه دنبال اون خبر مي گرده, دنبال آدرس معشوق مي گرده, شماره تلفن مي گرده, مي بينه نداره, اون را حالا مي گن تو چرا اين شعر ها را نمي خواني براي اينكه اون توش خبر نيست, عكس هيچكس توش نيست من مي خوام عكس نفس اون شاعركه اون تو قرار گذاشته, من مخوام شعر سعدي را بخونم كه عكس محبوب من توش باشه , هزاران نقشها بيني خلاف رومي و چيني اگر با دوست بنشيني ز دنيا آخرت و غافل سعدي كه نمي گه من را ببيني, مي گه سعدي مي گه اون را ببيني . نامه حسن تو بر عالم وجاهل خوانم نام تو در دهن پير و جوان اندازم آمدم كه نام تو را علم كنم, چه شغلي با لاتر از آنكه كه آدم نام اوعلم بكنه .اسم او راببره اون معشوق رادر دل آدم ها شيرين بكنه كه يك معشوقي است .بياين همه شما را من دعوت مي كنم , هركسي باشمع رخسارش به وجهي عشق باخت زين ميان پروانه را در اضطراب انداختي همه دارن به نوعي با او عشق بازي مي كنند, بنابراين سعادتي بالاتر از آن نيست كه انسان به عشق برسه. مولانادرس اينيگريشن دروني وبيروني اين راگفتم كه خلاصه همه حرفاي مولانا در فلسفه ,ادبيات, اخلاق, قرآن ,دين ,تمام اينها اين يك كلمه است كه تو يكي باش, از درون يكي باش, از بيرون ,آنوقت آرام مي شي مي شيني اونجا, يك اميري آمده بود آنچنان, از طرف يكي از بزرگان ,بعد اين مستخدم بيچاره هول كرد بود ,حضرت كيك نائب سلطنه ايشون تشريف آوردند, مولا نا گفت چه خوب بشين اينجا نه صد درهم به او دادند بودند كه خبر بده آقا آمدند ,گفتش كه نه اون درهم هاي تو مي مانه نه اون جناب وزير مي مونه ,نه ما مي مانيم ,هيچ كدام از ما نمي مانيم , چه خبره, حالا ما داريم كار خود مي كنيم ,هر كه خواهد بيايد هركه خواهد برود, ما در اين جا صحبت از عشق مي كنيم ,حالا اگر پادشاه بياد بشينه اونجا , شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشند اوني كه در مقام انتيگريشن رسيده و به عشق رسيده پادشاه اونه, هر پادشاه ديگه بيادمولانا مي گه وقتي كه بنده تو شده تمام پادشاهان عالم بنده من شدند, هر پادشاهي كه بياد بايد اونجا زانو بزنه . حالا بعضي ها مي گن حافظ دنبال سنار سه شاهي بود كه پول شرابش , مي رفته گدائي مي كرده از شاه شجاع يا شاه منصور كه پول ما را بدهيد, اين يك شرابي است كه نمي دنبه پادشاهها,حالا شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشند التفاتش به مي صاف مروق نكنيم مانگويم بد و ميل به نا حق نكنيم جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم مي گه: خوش برانيم جهان در نظر راه روان فكر اسب سيه و ذين مقرع نكنيم آدمي كه داره پيش ليلي مي ره ,براش اهميت نداره كه حالاحواشي زينش مثلا از طلا باشه ,يه چيزي باشه كه سبك باشه , اين اسب رو بتونه حركت بده بره. به اندازه زين بودنش مهمه, از آن بهره از دنيا كه خوري يا پوشي معذوري اگر درطلبش مي كوشي باقي همه رايگان نيرزد, هشدار تا عمر گرانمايه بدان نفروشي . آدمي معشوقه داره وقتشو تلف اين چيزهاي زائد نمي كنه .يكي از بهترين حرفهايي كه شنيدم اين كه كافي همان قدر خوبه كه ضيافت. وقتي به اندازهاي كه تو بخوري سير بشي باشه, فرض كن تمام عالم ضيافت كرده باشه ديگه بيشتر از آن نمي خواهي كه چرا آدمها بي خودي حرص مي زنند به چيزهاي كه نياز ندارند. خوش برانيم جهان در نظر راه روان فكر اسب سيه زين مقرع نكنيم بعدمي گه, مقام خودش را داره مي گه: شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد التفاتش به مي صاف مروق نكنيم اون شراب را به پادشاه هم نمي دن بايدخيلي بياد بره , خيلي التماس بكنه ,ادب بكنه, به زانوي ادب بشينه اينجا تا ما دو تا كلمه حرف براش بزنيم .اون حرفه , اون كه مي گه : بهر يك جرعه كه آزاركسش درپي نيست زحمتي مي كشم از مردم نادان كه مپرس . حرفه, كساني كه حرفي دارن براي گفتن ,اينو مي فهمند كه وقتي آدم مي خوا د حرفي بزنه از مردم نادان چقدر لگد بخوره, زين ستوران بس لگدها خوردم ,كه مولانا مي گه از قول پيغمبر. بنابراين دعوت مولانا به اين است كه توبيا اگركه تشنه هستي بهت شراب بدهم من به تو بالاترين هديه اي كه به تو ميدم اين كه تو را از پريشاني نجات بدم ,وحدت بهت بدم ,كه تو يكي بشي ,يگانه بشي ,جان گرگان و سگان از هم جداست ,اگه متكسر شدي مثل گرگ سگ مي افتين به جون هم ببين الان توي دنيا چه خبره مثل گرگ اين شعر راشايد بازم برايتون خوندم كه شكسپير مي گه: اين سيم را شلش كن سيم آدميت وحدت و اون عشق را از كوك بنداز آنوقت ببين چه صداني ناموزني در مي آيد وقتي كه اون كوك آدمي زاد و كوك وحدت آدميزاد و عشق از ميان ميره و اين از كوك مي افته مي گه تمام موجودات سعي مي كنند كه قدرت به دست بياورند قدرت تبديل مي شه به اراده, اراده يك اشتهاي سيري ناپذير, اين مي خواد ,اونو مي خواد و اين اراده تيديل مي شه به گرگ ، گرگ جهاني است كه همه را مي بلعد و بعد خودش را مي خوره دنيا دار ه گرگ ميشه مردم مثل گرگ و سگ, چرا؟ براي اينكه: جان گرگان وسگان از هم جداست متحد جانهاي شيران خداست يكي به مولانا اعتراض كرده كه توچرا مي گي جانها, تو مي گي آنها جانشان يكي است جانهاي شيران, بلافاصله خودش جواب ميده ميگه جانها كه گفتم منظور اين كه يك دونه جانه ولي صد هزار جان توي اين يك دونه است ودر عين وحدت صد هزار تا است جانستان آنجا يوسفستان است كثرت مال تعدد نيست مال اينكه اينجا آنقدر جان است كه تعددنداره ولي بي نهايت جان هست اونجا. يوسفي جستم لطيف و سيم تن يوسفستاني بديدم در تو من من قبلا دنبال يك دونه يوسف مي گشتم ديدم كه يوسفستان رسيديم به جاي كه هر كه چشم مي كنيم گفتش كه باغي كه به هر شاخ درختش قمري بود سعدي مي گيه گويم قمري بود كه كس ازمن نپسندد مي گم قمر مگن آقا , قمر چي : گويم قمري بود كس از من نپسندد باغي كه به هر شاخ درختش قمري بود مولانا اصلا معشوق را به گل ماه تشبيه نمي كند, اونرا به اينها تشبيه ميكنه مي گه: بيا كه امشب به جان بخشي به زلف يار مي ماند نمي گه زلف يار مثل شب سياه, ميگه شب مثل زلف يار مي ماند : بيا كه امشب به جان بخشي به زلف يارمي ماند جمال ماه نور افشان بدان رخسار مي ماند اين كساني كه در سخنانشان ازاون وحدت ,از اون يگانه از نامش از عكسش ,از آدرسش يك چيز ي ارتباطي به او داره اون كتاب را مي خونه آدمي كه عاشق شد وحدت پيدا مي كنه .وحدت در كتاب. صد كتاب داشته باشي يك كتابه . صد چراغ ار حاضرآري در ميان هر يكي باشد به صورت غير آن من يك كتاب بيشتر ندارم, كتاب عشق كتاب اطوار گوناگون عشق ,يك جلد كتاب بيشتر در عمرتون نخونيد كه بخواهيد متكسر شويد .بعضي از كتابهارا آدم نمي خونه هيچ خبري از معشوق ندارد ,دنبال خبر باشيد . اي بي خبر بكوش كه صاحب خبر شوي تا راهرو نباشي كي راه بر شوي بنابراين چرا بر اينكه يكي شدند اينا چرا ادبيات يكي براي اينكه خانم ميليدكنزون و مولانا يكي مي شن, در آن اينيگريشن عشق هر كسي كه عاشق بود همان حر فاي يكي ديگه را زده اين كه اختلاف نيست, اين كه در اديان اختلاف نيست, مال چشم چپ ماست كه يكي عيسي جداگانه ميبينه يكي موسي جداگانه مي بينه, مثنوي ما دوكان وحدت است غير وحدت هر چه بيني آن بت است هر متاعي را است دكاني دگر مثنوي دكان عشق است اي پسر. حالا ممكنه بگن اينجا چرا درباره دونل القلتين صحبت مي كنيد مسئله فقهيه ,اينجا چطور را جع به مسئله كلامي صحبت مي كنيد. در دكان كفش گر چرم است خوب قالب كفش است اگر بيني در چوب بله در مغازه كفاشي چوب كه نمي فروشن ولي چوب مال قالب كفشه. اگه ميبيني من در مورد چيز ديگه صحبت مي كنم اين بحث اصلي ما همان چرم فروشيه. اينجا عشق فروشيه. اگر ديد كه مطلب ديگه اي هم آورديم مسئله نجومي آورديم يا مسئله صرف و نحو و معاني و منطق آورديم , اينا قالب كفش اينا را قالب در ست كردم كه بتوني كفش را پات كني در دكان كفش گر چرم است خوب قالب كفش است اگر بيني در چوب نزد بزازان خز عطكن بود تو مغاره پارچه فروشي كه آهن فروشي نيست. اما يك تيكه آهن وجود داره براي اينكه براي گزباشد. اگر آهن بود اگر يك تيكه آهن هم بيني براي اينكه گز بكنه كه چقدر پارچه نياز داريم اونجا آهن فرشي كه نيست ,مغازه مولانا عشق فروشي و ما اونجا ما مي تونيم به چنين سعادتي برسيم شرايطش را هم داريم, اي دل به كوي دوست گذاري نمي كني اسباب جمع داري و كاري نمي كني معروف كه نصر الدين آمد در مغازه اي گفت ببخشيد آقا ,ديد كه صاحب مغازه آمد گفت بفرماييد صاحب مغازه هم پا برهنه بود ,گفت شما چرم داريد ,گفت بله, ميخ داريد گفت بله, نخ داريد گفت بله, گفت پس چرا براي خودت كفش درست نمي كني پات بكني كه اينجا پا برهنه راه ميري. حالا اگه به ما يگن عقل داري آره دارم, چشم ظاهر داري دارم .دل داري دارم. فطرت الهي داري دارم, پس چرا اينجا نشستي غصه مي خوري پاشو يك كاري بكن. اي دل به كوي دوست گذاري نمي كني اسباب جمع داري و كاري نمي كني اين خون كه موج مي زند اندر جگر تو را در كار رنگ بوي نگاري نمي كني اين را خرجش كن. اين موجي كه در دل تو است خرج ياري كن كه اون همه يارها باشه تا به همه چيز برسي نه اينكه خودت محدود بكني, بعدش هم هزار خون جگر بخوري. انشاالله اين سعادت را پيدا كنيم تا به ساعت اينتيگريشن به ,وحدت وهم از بيرون جامعه وهم كل جامعه بشري و حضور خداوند اگر اين حضور سعادت بخش را بفهمند قدرش را وبرگردانند هنرشان خوب مي شه نقاشيشون خوب ميشه معماريشان خوب ميشه بيزينسشون خوب مي شه برخورداريشون ازعلم خوب ميشه تمام كار هايشان خوب مي شه همه سعادتها در گرو همينه. والسلام
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 11-08-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سخنرانی دکتر قمشه ای
موضوع : مولانا

سخنرانی دکتر الهی قمشه ای پنج شنبه 17/06/1384 ساعت 13:30 قصد دارم امشب بگویم مولانا جامع همه اطوار هستی است چون سبک مولانا سبک عشق است . چون اطوار دارد یعنی عاشقی و اگر کسی عاشق شد هم به کمال و هم به تمام می رسد. اگر عاشق نشود در یکی از دایره ها می ماند. عشق نامتناهی است . اگرخیلی عاقل و زیاده خواه باشیم باید عاشق شویم و در عین حال همه چیز را داریم و هیچ چیز را از دست نمی دهیم . سبک کلی همه شاعران عارف ما سبک عشق است . عشق در حقیقت بندگی است و گاهی عاشق تاج عشق را بر سر دارد و در عین حال بیرون از این دو است . هر گاه همه عناصر هستی در وجود شما پیوند خورد و یک چیز شد ، آن عشق است . عشق وحدت بخشیدن به همه عناصر هستی هر چه در جای خود است . پروفسور آراسته درباره مولانا می گوید : در این مرد انسانیت به مرحله کمال رسیده است . اگر ارزش شئ هنری به هنر آن باشد نه به ماده اش ، آن اثر هنری تر است . برنارد شاو یکی از طنز نویسان اوایل قرن بیستم که از جامعه اشرافی انگلیس انتقاد دارد می گوید : " کمتر انگلیسی است که مرکز خانه او آشپزخانه و اصطبل نباشد ، با اینکه این آدم بسیار خوب و شرافتمندی است . مثنوی به طور کل با اینکه همه چیز را مطرح می کند از موضوع اصلی هیچگاه خارج نمی شود . مولانا نیز با اینکه رمانتیک است همه عناصر کلاسیک را در خود جمع کرده است .قرآن با وحدت و کثرت سروکار دارد. کثرت در حقیقت از عناصر شیطان است و شیطان انسانها را متکثر و متفرق می کند. این تکثر و تفرقه باعث جنگها در طول تاریخ شده است . عالم پر از نعمت است که می توانیم از این نعمتها برخوردار شویم اما خودمان میله هایی در اطراف کشیده ایم و از گرسنگی در حال مرگ هستیم . در کتب آسمانی پیام اصلی قرآن این است که یک خدا بیشتر نیست در نتیجه این همه تکثرا ت تجلیات همان یک خدا است . که او ، اول ، آخر ، ظاهر و باطن است . اوست که تمام عالم را یکی می کند. آسمان ، زمین ، ابرها همگی آیاتی از آیات خداوند است جهت ایمان بیشتر تمامی انسانها . راجع به اینتی گریشن درونی و اینتی گریشن بیرونی تمام سخن مولانا در این است که چه کنی گه دنیا را یکی ببینی و تمام پریشانی را چگونه به هم وصل کنی .این درصورت وجود وحدت است که پیام اصلی قرآن نیز می باشد. اگر قدرت ، مقام یا اسم هر چیز دیگری را در لحظه اضطراب و پریشانی ببرید آرام نمی شوید .اما اگر اسم خدا را ببرید آرام می شوید ، چرا که او نامتناهی است . مولانا می گوید: " همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد دوهزار در خون بها گشودم دو هزار خو چشیدم چو شراب سر خوش تو به سرو لبم نیامد " در حقیقت برای تشریح سبک مولانا باید تک تک شعرهای او خوانده شود. مولانا می گوید :" مثنوی ما دکان وحدت است ، مثنوی دکان عشق است ای پسر. عشق از یک نظر دکان است چون جنس دارد ، از یک نظر دکان نیست چون نمی فروشد بلکه عشق عطا می کند .در جای دیگر می گوید : " شکر که روی تو را هر طرفی مشتری است " یعنی عطای ما مشتری دارد و جنس باید خودش حرف خود را بزند و احتیاج به تبلیغ نداشته باشد . دو حس درونی و بیرونی باعث بروز عشق می شود . قبل از عاشقی انسان شخصیتهای متفاوتی دارد . مولانا می گوید در وجود ما گاو و گوسفند و همه حیوانات خواب هستند . چنین انسانی هم به خود ، هم به دیگران آسیب می رساند . علم انسان باید ذاتی باشد نه اینکه عارفی باشد. انسان باید از درون ساخته شود . چرا بسم الله الرحمن الرحیم را انتخاب کردیم ؟ گفت : همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد . در حقیقت سر زلف او همه جا هس
ت
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها