بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-16-2008
kalantar48 آواتار ها
kalantar48 kalantar48 آنلاین نیست.
یاد رضای مرحوم در میان ما جاویدان است
 
تاریخ عضویت: Dec 2007
محل سکونت: وطن من به وسعت دلهاییست که در آنها جایی دارم
نوشته ها: 392
سپاسها: : 0

35 سپاس در 32 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Lightbulb بخوان برای بهاران ...

چرا میان هیاهوی گرگها و تیغ تبر
برای گلِّه و باغ ، برای جنگل و دشت
به یُمن حال و هوای بهار و سرسبزی
به یاد عشق و نشاط و امید و دلگرمی
و یا فقط به هوای شکستن عادت
که روح سبز تو را همچو یک حصار کهن
به زردی و به سکوت و به رخوت پائیز
کشانده و به لبش نیشخند زهرآگین
نشسته است به تماشای آخرین پَرها
که تا بریزد و امید تو تمام شود ...
غزل نمی سازی؟!
چرا نمی خندی؟!
چرا نمی خوانی؟!
چرا نمی بینی؟!
-درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند-
بخوان اگرچه نوایت حزین و غمگین است
ولی شروع شکفتن ، و ابتدای بهار
همیشه شیرین است ...
بخوان که مرگ زمستان رسیده
در راه است بهار شور انگیز
بخوان برای بهاران
سرود ناب رسیدن
ترانه ی باران
چکامه ای همه لبریز شور و شوق شکفتن
و یا کلام دل آویز و نغمه ای تازه
بخوان برای بهاران ...


.
__________________
.


.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.

«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»

تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض بهار شد در میخانه باز باید کرد

بهار شد در میخانه باز باید کرد

بهاریه های امام خمینی (ره)



عید نوروز




باد نوروز وزیـــده‌است به کوه و صحرا

جامه عیـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گدا

بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست

نازم آن مطـــرب مجلـــس کـــه بود قبله نما

صوفی و عارف ازین بادیه دور افتـادند

جــام می‌گیر ز مطــرب، که رَوی سوی صفا

همه در عید به صحرا و گلستان بروند

من ســرمست، ز میخـــانه کنـــم رو به خدا

عید نوروز مبارک به غنــــی و درویش

یار دلدار، ز بتخــانـه دری را بـــگشا

گر مرا ره به در پیر خــرابات دهی

بــه سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا

سالها در صف اربـاب عمائم بودم

تـا بـــه دلـــدار رسیدم نـــکنم باز خــطا


بهار شد در میخانه باز باید کرد


بهار شد در میخانه باز باید کرد

به سوی قبله عاشق نماز باید کرد

نسیم قدس به عشاق باغ مژده دهد

که دل ز هردو جهان بی نیاز باید کرد

کنون که دست به دامان سرو می‌نرسد

به بید عاشق مجنون، نیاز باید کرد

غمی که در دلم از عشق گلعذاران است

دوا به جام می‌چاره ساز باید کرد

کنون که دست به دامان بوستان نرسد

نظر به سرو قدی سرفراز باید کرد


قصیده بهاریه




آمد بهار و بوستان شد اشک فردوس برین

گلها شکفته در چمن، چون روی یار نازنین

گسترده بادجان فزا، فرش زمرد بی شمر

افشانده ابرپرعطا بیرون حد، در ثمین

از ارغوان و یاسمن طرف چمن شد پرنیان

وز اقحوان و نسترن سطح دمن دیبای چین

از لادن و میمون رسد، هر لحظه بوی جان فزا

وز سوری و نعمان وزد، هردم شمیم عنبرین

از سنبل ونرگس جهان، باشد به مانند جنان

وز سوسن ونسرین زمین، چون روضه خلدبرین

از فر لاله بوستان گشته به ازباغ ارم

وز فیض ژاله گلستان، رشک نگارستان چین

از قمری و کبک و هزار آید نوای ارغنون

و ز سیره و کوکو وسار، آواز چنگ راستین

تا باد نوروزی وزد، هرساله اندر بوستان

تا ز ابر آذاری دمد ریحان و گل اندر زمین

بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان

بر دوستانت هر مهی بادا چو ماه فرودین.

توجه: در بالا تنها بخش کوتاهی از این قصیدهٔ طولانی آورده‌شده‌است.

دوبیتی‌ها

این عید سعید عید اسعد باشد

ملت به پناه لطف احمد باشد

برپرچم جمهوری اسلامی ما

تمثال مبارک محمد(ص) باشد


این عید سعید عید حزب الله‌است

دشمن زشکست خویشتن آگاه است

چون پرچم جمهوری اسلامی ما

جاوید به اسم اعظم الله‌است
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 03-20-2010 در ساعت 10:54 PM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض با شکر خندی به استقبال سال نو برو

با شکر خندی به استقبال سال نو برو




نوبهار آمد به دشت و باغ و جالیز هم وطن
با بهاران می شود دنیا دل انگیز هم وطن

خنده کن ، شوری به پا کن، گل بگوی و گل شنو
گر مقیم شهر رشتی، یا که تبریز هم وطن

با شکر خندی به استقبال سال نو برو
بعد از این کن از غم بیهود ، پرهیز هم وطن

کی به عمر خویش لذت می برد از زندگی
آن که دارد خوی تند و سرکش و تیز هم وطن


با سلاح خنده و شور و نشاط و لطف و مهر
با سپاه غصه ها هر لحظه بستیز هم وطن

گویم اینک با زبان آذری ، شادی اِلَه
گر سر آروادسان ، کیشی ، یا ای که یالقیز هم وطن

با زبان گیلکی گویم ، تی لب پر خَنده بُو
گر تی نام یوسف اِسه یا آن که پرویز هم وطن

با زبان اصفهانی گویمت ، غم ها بَسِس
آبخندو گز بخور ، بنشین و برخیز هم وطن

با زبان مازنی گویم ، جهان زیبا بَیه
من تو را گِمبه که با شادی در آمیز هم وطن

الغرض با هر زبانی گویم از فصل بهار
از برای هر کسی باشد دلاویز هم وطن

آرزوی قلبیِ حامیِ طناز این بُوَد :
زندگی در کام یاران باد و من نیز هم وطن



جمشید مقدم " حامی "
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض جیک جیک های عاشقانه

جیک جیک های عاشقانه


بهاریه های نورزی (یک)



پیچیده است در خود و زمین ناله می كند
از درد زایش یك زایمان …
فصلی كه سر سبد فصل های دیگر است
دیده گشوده است در دامان مادرش زمین
عمر سفید زمستان به سر رسیده است
از راه رسیده است بهار
با قامتی به بلندای درخشان كاج
و دشت های یخ زده و خراب، كه بیدار گشته اند
در گردش زمین و زمان …
و روئیده است یك اتفاق سبز
كوهها كه مشت مشت شده اند در كنار هم
باران كه سرازیر می شود، باز می شود مشت های كوه


و آب از شیار انگشتان دست كوه جاری می شود
و من كه خودم را درمیان شیار انگشتان دست كوه گم كرده ام
آن دور دستها، بستر زمین همه رنگین شده است
و چشم كه می گشایم این همه زیبایی خیره كننده است!
سرخ … سوسنی … نارنجی … گلابی …
گلهای یاس و لاله و شقایق، كه بر دامن زمین سبز شده اند…

بهاریه های نوروزی ( دو )





اینك شاخه های لخت درختان كه پر بار گشته اند
جا داده اند یك زوج گنجشكی را كه سر داده اند
جیك جیك های عاشقانه …
و كشتمندی كه در زیر سایه درختی نشسته است
قسمت می كند ضیافت ساده ی خوانی را با زن جوان
سوگند می خورند به پیمان مقدسی كه با هم بسته اند
گنجشكها جیك جیك های عاشقانه را از سر گرفته اند
و ته مانده ای خوان را به منقار می كشند
همه چیز زندگی را از سرگرفته و سبز شده اند
و من مانده ام در قاب سبز رویاهای خویش
كه در فراسوی دشت های سبز بیكران
در انتظار رؤیت رویت همچنان به انتظار مانده ام …

بهاریه های نوروزی ( سه )

آفتاب اینك اندك اندك جان گرفته است
و حس برتری جویی اش یك بار دیگر بر سر زبانها افتاده است
زمین دوباره آهنگ همنوا شدن با آفتاب سر داده است
تا دشت های سبز به نفس نفس بیفتد …
و آفتاب حقیقت سوزان و سوزاننده اش را به اثبات برساند
و تو همچنان در هاله ای از ابهام فرو رفته ای …
كه من باید حقیقتی را برایت روشن سازم
كه چرا گنجشكها جیك جیك می كنند؟!
گندمهای سبز به زردی گراییده اند
و درختان تاراج حاصل عمرشان را به دست باغبان پیر به نظاره نشسته اند
نامزدها، بیرحمانه گل ها را به یكدیگر هدیه می دهند
آیا این برای تو كافی نیست؟
اگر گذرت به این طرف بیفتد، پنجره به رویت باز است
یگانه درخت سرو وسط حویلی كه یادگار سالهای كودكی ماست
می ترسم تا تو اگر بیایی، باد به بازی گرفته اش باشد
همه چیز می خواهند خودشان باشد
و من هنوز در رویاهایم با تو بودن را تجربه می كنم
حالا شبحی مقابلم ایستاده كه بزرگ شده خاطرات كودكی ام است
پیاله خالی قهوه در روزهای معتدل بهاری در انتظار قطرات باران است
همه چیز رنگ عوض كرده است، حتی قهوه …
دیوارهای خاكستری سبز شده است
و آفتاب می تابد و برای عبور از غروب
قطره قطره رنگ می بازد …
و به طلوع می اندیشد
می خواهم آخرین شعرم را در اولین روز سال پیشكش تو كنم
تا در تنهایی ترین تنهایی ات
آهسته اما برای خودت زمزمه كنی

قاسم قاموس (نویسنده ی افغان)
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 03-20-2010
ashkan-great آواتار ها
ashkan-great ashkan-great آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: gorgan
نوشته ها: 132
سپاسها: : 21

3 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
ashkan-great به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

سلام رزيتا جان اميدوارم هميشه شاد شاد شاد باشي.
اما وقتي عزيزاني كه نوروز 88 با اونبودي اما امسال نيستن يخ ميزني عزيز.هميشه همه جا شاد باشيد
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 03-20-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض رونویسی از بهار




رونویسی از بهار


رونویسی کرده است
کوه یخ از آفتاب
چشمه‏ای را با شتاب
رونویسی کرده است
خاک از دست بهار
دانه‏ها را چند بار
رونویسی کرده است
برکه‏ای از آسمان
ماه را مانند نان
رونویسی می‏کنم
مثل کوه و خاک وآب
از کتاب آفتاب







غلامرضا یکتاش
تنظیم:بخش کودک و نوجوان

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 03-21-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض سوز و نوروز

سوز و نوروز

السلام علی ربیع الانام و نضره الایام

سلام و درود بر بهار انسانها و شكوفایى دورانها



نوروز ‌‌ روزی است که قائم ما حضرت مهدی (عج) ظهور خواهد کرد و هیچ نوروزی نیست مگر اینکه ما اهل بیت به انتظار فرج نشسته ایم . امام صادق (ع)

وسایل الشیعه - ج ۵ - ص ۲۸۸



گل نو رسید و بویی ز بهار من نیامد
چه کنم نسیم گل را که ز یار من نیامد؟
همه عمر تشنه بودم به امید آب
حیوانبه جز آب شور دیده به کنار من نیامد
اگر ، ای حریف ، داری نظری به روی یار
یبه بهار خویش خوش شو که بهار من نیامد...

مسیح نسیم در کالبد تیره زمین دمیده و مریم ها سرود خوان و معطر از خاک رسته . قل قل چهار قل خواندن جویبار به ریشه های کهن سپیدار دخیل بسته و دستهای بلند کبوده به سمت آسمان آبی استجابت جوانه زده. بوی ریحان و پونه از کنار سجاده آبشار بلند شده و ذکر گاه و بیگاه پوپک در قلب جنگل غوغا به پا کرده. مضراب باد ساقه های ترد شقایق را نواخته و بازوان بید را به رقص آورده و تسبیح شاخه یِ گیلاس را پاره کرده ، عطر گلبرگ های لطیف با هوا آمیخته و ورد آرام شکوفه های جاری در آب و آسمان را کوه شنیده و با باران بارها و بارها خوانده : بهار آمده است. اما...




صبا رسید در او بوی یار نیست چه سود؟

نسیم سنبل آن گلعذار نیست چه سود؟

هزار گونه گل اندر بهار گرچه شکفت

چو بوی از گل من در بهار نیست چه سود؟

درون بوته مهرش دلم بسوخت ولی

متاع قلب مرا چون عیار نیست چه سود؟





خاک تیره را فروردین روشن می کند اما جان تیره را جز " دین " هیچ روشنی نیست . جان تیره را دین روشن می کند اما روزگار تیره را جز " امام مبین" هیچ روشنگری نیست. روزگار تیره را امام مبین روشن می کند اما تیره بختی هجران زدگانش را جز امید وصال هیچ پایانی نیست.





گذشت عمر و خلاص از محن نمی یابم

دوای درد دل ممتحن نمی یابم

به جستجو همه آفاق را بپیمودم

خبر ز گمشده ی خویشتن نمی یابم

بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود؟

گلی که می طلبم در چمن نمی یابم

مرا زباغ و گلستان نمی گشاید دل

که بوی او زگل و نسترن نمی یابم

بسوخت بال و پر جان من چو پروانه

که شمع خویش به هیچ انجمن نمی یابم

چگونه چاک نگردد لباس طاقت من ؟

که بوی یوسفم از پیرهن نمی یابم


هامون ها به ید بیضای بهار شکافته شده اند و درختان سرد و ساکتشان شعله شکوفه به سر آورده اند اما آیا کسی از تاکستان های ازلی قلب ها نمی پرسد؟
سرزمین هایی در عمق جان انسانها که مستی ، پیاله پیاله از شاخسارشان آویخته بود و باغبانی روحانی با دستانی روشنتر از دستان موسی ریشه های بی گناهشان را در خاکی خدایی محکم و با معرفت و محبت آبیاری می کرد.
باغبانی که بهار جانهای انسانها بود. باغبانی که بهار جانهای انسانها هست.




باغبانی که صد نیل غفلت بین باغ های افسرده و او فاصله افتاده.
باغبانی که اژدهای گناه گیاهانش عصای معجزه اش را بلعیده.
باغبانی که درخت طورش در هجران و دوریش تمام سوخته.
باغبانی که از او تنها نام " گل نرگس" برای ما مانده.
باغبانی که با وجود تمام اینها بهاری است پاینده.
باغبانی که در دست او حقیقت حیات نهفته.
ودر چشمش هرگز نگرانی باغش نخفته.
باغبانی که نوری است تابنده.
نوروزیست که در ازل دمیده،
و تا ابد زمان را در نوردیده ....



چه فرخ ساعتی باشد که یار از در درون آید

به گلزار خزان دیده بهار از در درون آید

به هجران رفت عمرم ، وه که آسان چون رود از دل،

کسی که بعد چندین انتظار از در درون آید؟







ای بهار انسانها و شكوفایى دورانها



خجسته عید من آندم که چهره بگشایی

هلال عید ز ابروی خویش بنمایی

رسید عید و بهار آمد و جهان خوش شد

ولی چه سود ز اینها مرا تو میبایی

اگر حدیث تو نبوَد چه حاصل از گوشم؟

وگر تو رخ ننمایی چه سود بینایی؟

به سوی روضه ی رضوان نظر نیندازم

اگر تو روضه به دیدار خود نیارایی

در آرزوی تو از جان نماند جز نفسی

چه شد که یک نفس ای جان من نمی آیی؟

دمی بیا که به روی تو جان برافشانم

که نیست بی تو مرا طاقت شکیبایی

لطافت همه خوبان ز حسن تو اثری است

زهی لطافت خوبی و حسن و زیبایی

برای دیدن حسن تو دیده می باید

وگرنه در همه اشیا به حسن پیدایی


شاید امسال آخرین سالی باشد که زمین بهاری می شود و زمان نمی شود

شاید آخرین سالی باشد که از دور به او سلام می کنیم و می گوییم :

السلام علی ربیع الانام و نضره الایام


اللهم عجل لولیک الفرج
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 03-22-2010 در ساعت 12:49 AM
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 04-09-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض قرار...

قرار...

بهاریه ای از علیرضا سپاهی لایین




این شور كه در شعار دارم
نوری است كه در غبار دارمشب رفت وهنوز مثل خورشید
من چشم به كوهسار دارم
حرفی است اگر كه بر لبانم
با مردم در حصار دارم
با مردم این حوالی امشب


پشت سخنم قرار دارم
پیغام گل است اینكه در باد
بر دوش غزل، سوار دارم


**




یك سال گذشت و من شب وروز
یك چشم به رهگذار دارم
وقت است كه ناگهان بیاید
من چشم به این بها ر دارم
در این سفر از بهار من نیز
بر دوش زمانه بار دارم



لبخند وترانه و شكوفه است
باری كه دراین قطار دارم!
می آید وسبز می شود باز
باغی كه در این دیار دارم
می خندم وغنچه می كنم نذر
از آنچه به لاله زار دارم
نذر است كه سبز و زنده باشد
برگی كه به روی دار دارم!وقتی كه بهار آمد از كوه
من با دل سنگ كار دارم!

**




در این فوران سوز و سرما
من دل به هوای یار دارم
ای یار من ای شكوه تاریخ
من با تو دلی دوچار دارم!
من از گل سرخ پشت اسفند
بیش از همه انتظا ر دارم


امید به دست های سبزش
با خنجر بی شمار دارم
در خاطر من اگر هراسی است
از قوم ترانه خوار دارم
من خاطره های تلخ بسیار
از فتنه این تبار دارم!
ازصورت خشمگین داراست
بر گونه اگر انار دارم



**




نوروز رسید و همچنان من
گوشی به صدای یار دارم
فریاد بلند مردمان را
یك خاطره اعتبار دارم
صد زمزمه شعر برلبانم
از شهر به یاد گار دارم!


من شاعر آن گرسنگانم
می گویم و افتخار دارم
صد شعر شكفته در صف نان
در نوبت انتشار دارم!
در خانه فقر كودكان را
با چشم امیدوار دارم!

**




نوروز دوباره آمد از راه
من چشم به این بهار دارم
می آید و سرخ می شود باز
این سبزه كه در كنار دارم
برچهره سنگ می زنم رنگ
از آنچه در اختیار دارم



قول این غزل است و یادگاری
در دفتر روزگار دارم!


علیرضا سپاهی لایین
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ترانه نوروزی

بهاریه‌ای از رضا کاظمی

ترانه نوروزی






دلم خوشه یه یار دارم
سالی یه بار بهار دارم
دلم خوشه به دلخوشیش
فردا باهاش قرار دارم
هزار تا دنگ و فنگ داره
هزار تا کار و بار دارم
از سر ایشونه که من
بدخواه هزار هزار دارم
یه وقت بتون برنخوره
از شما انتظار دارم
که برای ما دعا کنید
با بقیه چیکار دارم؟
آره و اینا، این جوریاس
کلی قرار مدار دارم
این‌بار میگم : «زندگیمو
از تو به یادگار دارم
هرچی ازم بدت میاد
من واسه تو ویار دارم
یه لاقبا نیستم جون تو
حالا دیگه شغل و کار دارم
یه چند سالی کار بکنم
یه ماشین نونوار دارم
نو باشه نوار هم بخونه
کاست انار انار دارم
سحری به بالینم بیای
یه دولت بیدار دارم
هوادارم کم ندارم
صدتا تو لاله زار دارم
لاف نیس اینا به جون تو
می‌دونی که اعتبار دارم
»
امیدوارم بازم نگه:
«منم عوضش وقار دارم
خوشگلم و تو دل برو
کشته قطار قطار دارم
دس دس کنی می‌برنم
هزار تا خواستگار دارم»
عید که میشه از بی‌پولی
همیشه حال زار دارم
ولی بی خیال کی به کیه
دلم خوشه یه یار دارم
هر سال با نوروز میرسه
منم باهاش قرار دارم

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها