بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید اولين هاي زنان در ايران

اولين هاي زنان در ايران


اولين زني که به زبان فارسي شعر گفته است

"رابعه قزداري" نخستين زن شاعر فارسي گوي، مشهور به مگس رويين و ملقب به "زين العرب"، دختر کعب، امير بلخ و از اهالي قزدار (قصدار، خضدار، شهري قديمي واقع ميان سيستان، مکران و بست) و معاصر "رودکي" بود.
تذکره ها شرح حال و نمونه هاي شعر او را بعنوان نخستين زن شاعر فارسي گوي آورده و مقام بلند او را در طلوع شعر فارسي ستوده اند. "محمد عوفي" در لباب الالباب، از او چنين تجليل ميکند: «دختر کعب اگر چه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخنديدي. فارس هر دو ميدان و والي هر دو بيان، بر نظم تازي قادر و در شعر فارسي به غايت ماهر بود.»
عطار نيشابوري، نخستين بار شرح احوال او را در 428 بيت شعر در "الهي نامه" خود آورده و تذکرده هاي بعدي همگي با کم و بيش تفاوتهايي و به صورت نظم و نثر به نقل زندگي و اشعار وي پرداخته اند. گرچه داستان عطار از اغراق و مبالغه گوييهاي عارفانه تهي نيست اما تا حدودي مبين زندگي اوست.
به نوشته عطار، پس از کعب، پسرش حارث که به جاي پدر امير بلخ شده بود، سرپرستي رابعه را بر عهده گرفت و او در نزد حارث زندگي ميکرد. رابعه دلباخته يکي از غلامان زيبا روي برادرش به نام "بکتاش" شد، اما عشق خود را پنهان داشت و رنجور گرديد. پيرزن دنيا ديده اي دليل رنجوري او را پرسيد، وي ابتدا خودداري کرد و بالاخره راز خود را برايش آشکار نمود و توسط او اشعار عاشقانه اي براي بکتاش ميفرستاد.
بکتاش نيز به عشق رابعه مبتلا شد. يک ماه بعد در جنگي که براي برادرش روي داد بکتاش زخمي شد و نزديک بود اسير شود که ناگاه زن روبسته اي خود را به صف دشمن زد و تني چند از آنان را کشت و بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پيروز شد.
زماني نيز رودکي شاعر در حال عبور رابعه را ديد. اشعارش را بر او خواند و رابعه نيز اشعار خود را برايش خواند. در جشن باشکوهي که "اميرنصر ساماني" در بخارا ترتيب داده بود، رودکي اشعار رابعه را خواند. اميرنصر پرسيد که شعر از کيست و رودکي پاسخ داد که از دختر کعب است که دلباخته غلامي گرديده است و به سرودن شعر روي آورده و اشعارش را براي او ميفرستد. حارث که در جشن حضور داشت به راز خواهرش پي برد و به اشعار او دست يافت. از اين رو بکتاش را به چاهي و خواهر را نيز در گرمابه اي افکندند و رگ دست او را بريدند و در گرمابه را با سنگ و خشت و آهک بستند. رابعه با خون خود بر ديوارهاي گرمابه اشعار خود را مينوشت تا اينکه ضعف بر او غلبه کرد و درگذشت.
تذکره نويسان پيرامون عشق رابعه به بکتاش اختلاف نظر دارند: "جامي" در نفحات الانس از قول "ابوسعيد ابوالخير" عشق رابعه را عشق مجازي نميداند و داستان بکتاش را بهانه اي براي طرح عشق حقيقي دانسته است. "هدايت" نيز در روضةالصفا، رابعه را "صاحب عشق حقيقي و مجازي" ميداند و داستان دلباختگي او را در "گلستان ارم" به نظم درآورده است. بسياري از تذکره ها نيز عشق او را، صرفاً عشق مجازي دانسته اند.

از اشعار اوست:
ز بـس گـل کـه در بـاغ مـأوي گــرفــت چــمــن رنــگ ارتــنــگ مــــانــــي گــــرفـــت
صـبا نـــافــه مــشـک تـبـت نـداشــت جـهـان بــوي مـشــک از چــه مـعـنـي گرفت
مگر چشم مجنون به ابــر انــدر است کـه گـل رنـگ رخـسـار لـيـلــــي گـــــــرفــت
بـه مـي مــانـد انـدر عـقـيـق قـــــــدح سـرشـکـي کـه در لالـه مــأوي گــــــــرفـت
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اولين ملکه ايران که به اروپا مسافرت کرد

اولين ملکه ايران که به اروپا مسافرت کرد

نخستين ملکه ايران که به اروپا مسافرت کرد، "فاطمه خانم انيس الدوله" از زنان محبوب ناصرالدين شاه ميباشد. شاه بقدري اين زن را دوست داشت که بطور مخفي او را همراه خود به اروپا برد؛ اما همين که انيس الدوله به روسيه رسيد، خبر آن در تهران فاش گشت و قال و مقال زيادي به راه انداخت. "ميرزا حسين خان سپهسالار" که اينرا شنيد، از شاه درخواست کرد انيس الدوله را به ايران برگرداند. شاه هم ناخواسته انيس الدوله را روانه ايران کرد.

مي گويند از همان موقع انيس الدوله کينه سپهسالار را در دل گرفت و با همدستي دشمنان داخلي و خارجي آنقدر کوشيد تا سپهسالار را معزول و به روايتي مسموم ساختند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اولين زني که جواز انحصار توليد کالا را بدست آورد

اولين زني که جواز انحصار توليد کالا را بدست آورد

"اميرکبير"، در راه ترقي صنعت ملي از پشتيباني، تشويق و مساعدت به اهل فن و هنر هيچ دريغ نورزيد. هنرمندان و صنعتکاران ايران نيز به اين دعوت پاسخي نيکو دادند و به توليد کالاي مرغوب ملي و رقابت با امتعه فرنگي مبادرت کردند. از جمله اين هنرمندان، "خورشيد خانم" زني تهراني بود که نمونه اي از زردوزي به کار رفته در لباس نظاميان را که تا آنزمان از اتريش و عثماني وارد ميشد، ساخت.

امير از زن هنرمند را تشويق کرده، فرمان داد شاگردان متعدد بگيرد و تا پنج سال نيز زردوزي لباس نظامي در انحصار او باشد. بدين قرار "خورشيد خانم" نخستين زن تهراني بود که در ترقي توليدات ملي به رقابت با کالاي فرنگي پرداخت و در اين مهم توفيق يافت. خبر اين واقعه در روزنامه "وقايع اتفاقيه" به چاپ رسيد. متن خبر به نقل از شماره دوم آن روزنامه مورخ جمعه يازدهم ربيع الثاني 1267 هـ.ق. بدين قرار است:

«ضعيفه تهراني زردوزي دوره ملبوس صاحب منصب نظامي را به قاعده روم دوخته و در کمال خوبي بعمل آورد که درين هفته به نظر اولياي دولت عليه رساند. به طوريست که مطلقاً با کار اسلامبولي امتياز داده نمي شود. اولياي دولت عليه حکومت فرمودند که شاگرد بسيار نگاهدارد و تا مدت پنج سال احدي در عمل او شراکت ننمايد.»
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اولين زن جهانگرد اروپايي در ايران

اولين زن جهانگرد اروپايي در ايران



مادام "کارلا سرنا" (ايتاليايي) اولين زن جهانگرد اروپايي است که در سال 1877 از ايران ديدن کرده و يکي از جالب ترين سفرنامه ها را درباره کشور ما تحت عنوان "آدمها و آيينها در ايران" به رشته تحرير درآورده است.



اولين زن عکاس

اولين زن عکاس که نامش به عنوان زن عکاس ايراني به ثبت رسيده، "اشرف السلطنه" همسر "محمدحسن خان اعتمادالسلطنه" است که عکاسي را از "شاهزاده محمدميرزا" آموخته و رأساً به فعاليت در آن پرداخته است.

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 10-19-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مرسی خیلی خوبه اگه هست ادامه ش بده ..
.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اولین زن جراح ایرانی:

"سکینه پری" متولد 1281-1307 در روسیه دیپلم دکتری گرفت و 1314 با اجازه نامه ی پزشکی خود را دریافت کرد.


اولین زن جراح پلاستیک:
"دکتر هاسمیک هاراطونیان" در سال 1339 در این رشته فارغ التحصیل شد.



اولین زن داروساز:
"اقدس غربی" و "اختر فردوس" اولین زنان دکتر داروساز ایرانی هستند که در سال 1316 وارد دانشگاه تهران شدند و در سال 1320 در این رشته فارغ التحصیل شدند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اولین زن وکیل دادگستری:
"یکاترینا سعیدخوانیان" متولد1278 اولین زن ایرانی که پس از تحصیل در رشته قضایی در روسیه به سال 1327 در تهران پروانه وکالت گرفت و به کار پرداخت.


اولین زن تاجر ایرانی:
"مهین افشار" در سال 1336 موفق به دریافت کارت بازرگانی شد.


اولین زن سرتیب ایرانی:
"مرضیه ارفعی" در سال 1312 با درجه هم ردیف سروانی در ارتش مشغول خدمت شد و در سال 1338 به عنوان اولین زن به درجه سرتیپی رسید.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اولین زن روزنامه نگار:
"صدیقه دولت" در اصفهان به سال 1297 مجله" جمعیت نسوان وطن خواه" و مجله " زبان زنان" را منتشر کرد.


اولین زن خلبان:
"عفت تجارتی" در سال 1318 در 22 سالگی برای اولین بار و به عنوان اولین زن در رشته خلبانی نام نویسی کرد و در همان سال اولین پرواز خود را با هواپیمای تایگرموس انجام داد.


اولین زن پرستار:
"فاطمه توانایی" که در سال 1310 در آموزشگاه کوچک در شهر رشت نام نویسی کرد. او در سال 1314 در این رشته فارغ التحصیل شد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 10-19-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اولین هنرمندان زن تاتر:

اولین زنان که روی صحنه رفتند دو تن از زنان ارمنی به نام های " وارتوتریان"و"سراکالندریان" بودند.



اولین زن آوازه خوان:"

قمرالملوک وزیری" که صفحه پر کرد و پساز او "ملوک ضرابی" بود
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها