نمایش پست تنها
  #30  
قدیمی 04-25-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان لیلای من - فصل 2/4

یاشار كه سكوت لیلا را دید ادامه داد: - تقریبا جملات شما رو به یاد دارم. خواستید كه با شما كاری نداشته باشم و بعد گفتید كه این بار منو می كشه.
لیلا چشم از او كه هنوز به سطرهای كتاب نگاه می كرد برداشت و گفت:
- من اون شب قصد خودكشی داشتم.
یاشار كتاب را بست به درختی كه پشت سرش قد برافراشته بود تكیه زد و گفت:
- پس چرا ازش فرار می كردید؟
لیلا گفت:
- می خواستم بمیرم اما نه اونقدر فجیع!
یاشار گفت:
- فكر نمی كنید خود انتحار فجیع ترین نوع مرگه؟ آدمی كه به پایان خط رسیده واقعا وجود داره؟


لیلا گفت: - برای زندگی هیچ گاه خطی در نظر نگرفتم، من از خود زندگی خسته ام.
یاشار گفت:
- فكر نمی كنید زندگی خیلی قشنگ تر از تصور شماست؟
لیلا پوزخندی زد و گفت:
- چرا هست اما نه برای من و امثال من، برای شما و طبقه شما.
یاشار به نیم رخ لیلا چشم دوخت و پرسید:
- چی از من و طبقه من می دونید؟
لیلا با بی تفاوتی شانه هایش را بالا انداخت و گفت:
- هیچی فقط می دونم پول حلال مشكلاته.
یاشار لبخند كمرنگی زد و گفت:
- كه اینطور! خب حالا چی باعث شده كه شما دست به انتحار بزنید؟ اصلا مشكل بزرگ شما كه حلالش پوله، چیه؟
لیلا مكث كوتاهی كرد و برگی را به دست جریان آرام رودخانه سپرد؛ باید خودش را بیرون می ریخت تا چون این برگ در جریان آرام زندگی قرار می گرفت. اصلا آنجا آمده بود تا خواسته و ناخواسته با او درد دل كند.
- به من نمی خندید اگه بگم آمده ام اینجا تا غم و غصه هام رو برای شما بیرون بریزم؟ نمی پرسید چرا من؟
یاشار گفت:
- نه می خندم و نه می پرسم چرا من، فقط می دونم همه آدمها به یك سنگ صبور احتیاج دارند.
لیلا گفت:
- از پدربزرگم شنیدم كه شما از یك خانواده بااصل و نسب هستید و حتما متمول! درسته؟
یاشار گفت:
- بله همینطوره.
لیلا گفت:
- هیچ وقت فكر كرده اید جدا از دنیای پول و قدرت و شهرتی كه درش زندگی می كنید دنیایی هم وجود داره كه نه تنها از این چیزها در آن خبری نیست بلكه فلاكت و بدبختی هم به اون اضافه شده؟
یاشار گفت:
- از دنیای فقر و نداری باخبرم اما همیشه مطمئن بودم در كنار این كمبودها، نعمتهای دیگری وجود داره كه افراد وابسته به این طبقه خودشون رو خوشبخت بدونند و واقعا هم خوشبخت باشند. این كمبودها درست مثل تمام نبودهایی است كه در كنار نعمتهای دنیای پول و قدرت قرار گرفته.
لیلا گفت:
- اینها همه اش شعاره؛ من یكی برخاسته از فقر و نداری هستم من می دونم كه وقتی پول نیست، عشق نیست، فرهنگ نیست، اصالت نیست، شهرت نیست، قدرت نیست، سلامت نیست. توی دنیای فقر هیچی نیست جز فلاكت و بدبختی. اگر یك بار از من بخواهید بنویسم علم بهتر است یا ثروت می نویسم ثروت. این ثروته كه در زمانه ما علم رو پیشرفت می ده، من دارم دیپلم می گیرم اما به چه امیدی؟ می دونم اگر وارد دانشگاه بشم استعدادم باعث پیشرفتم می شه اما با كدام پول؟ ما رعیت زاده های دوران تمدن و تجدد قرن بیست و یكم هستیم.
یاشار گفت:
- پول نیست كه عشق رو می سازه، پول نیست كه اصالت و شخصیت می ده، قدرتی كه وابسته پول باشه قدرت نیست، پول ضامن سلامت هیچ كس نیست خیلی از بیماریهاست كه حتی پول هم علاجش نمی كند.
لیلا گفت:
- پول دردهای پیش افتاده ای مثل درد مادر منو درمان می كنه، طبقه ما، طبقه آسیب پذیر جامعه است، توی طبقه ما حتی بعضی ها قدرت درمان یك سرماخوردگی ساده رو ندارند، مادر من سال گذشته به علت ناراحتی قلبی، نبود پول ...
و سكوت كرد. یاشار با اندوه گفت:
- واقعا متاسفم.
لیلا لبخند تلخی زد و گفت:
- متاسف نباشید چون اون واقعا راحت شد.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید