نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 09-22-2009
yasharj yasharj آنلاین نیست.
تازه وارد
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 1
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نقد فیلم پیانیست

پیانیست

پیانیست فیلم تلخی است از آن دست فیلمهای كه تماشای دوباره بعضی از سكانس های آن كار چندان آسانی نیست .
فیلم گزارشی است از وقایع جنگ جهانی دوم و سرنوشتی كه برای آدمها رخ می دهد.در واقع فیلم نگاهی دارد به رنج و مشقتی كه بر یهودیان در هنگام جنگ جهانی دوم وارد شده است.
پیانیست فیلم گزارشی است و روایتی خطی دارد و تاكید فیلم بر روزها و ماههای سال نشانگر این امر است.داستان از زاویه دید ولادیسلاو اسپیلمن پیانیست روایت می شود
و ما هرچه می بینیم تصاویری است كه چشمان او تحویل مان می دهد.
هنگامی كه اسپیلمن از حانواده اش جدا می شود و به اجبار در یك آپارتمان خالی از سكنه مخفی می شود، تمام زوایای دوربین از بالاست و از پشت پنجره ای كه اسپیلمن پشت آن ایستاده است یا در فصل پایانی فیلم كه سربازان نازی شهر را به آتش می كشند و او در یك بیمارستان گیر می افتد باز تصاویر از پشت یك پنجره شكسته در معرض دید ما قرار می گیرد.
همانطور كه گفتم پیانیست نشان دهنده رنجی است كه جنگ بر یهودیان وارد كرده است و اسپیلمن هم یكی از اینهاست كه در اینجا قهرمان داستان ماست و نظاره گر این بدبختی بوجود آمده. و خودش هم در تحمل این سختی با دیگران شریك.
اما اینها تنها یك جنبه قضیه است . وجه اصلی پیانیست بودن اسپیلمن و به نوعی موسیقی است.
سكانس افتتاحیه فیلم یك شاهكار است. فیلم اینجوری آغاز می شود:
صدای دلنشین پیانو به گوش می رسد و مردمی كه دارند زندگی روزمره شان را میگذرانند. همه جا امن و امان است آخر هنوز جنگ شروع نشده است . موسیقی همچنان ادامه دارد و مردم در رفت و آمد هستند. تا اینكه صحنه شهر قطع می شود به دستان اسپیلمن كه دارد در یك ایستگاه رادیویی پیانو می زند. حالا تازه فهمیده ایم كه این موسیقی دلنشین; هنر پیانیست داستان ماست.
اما این صحنه های زیبا و آرامش بخش دوام چندانی ندارد: حا لا جنگ شروع شده است و امواج موسیقی جایشان را به صدای گوشخراش بمب و گلوله داده اند. از اینجای داستان تا آخر یعنی تا زمانی كه جنگ هست از موسیقی هم خبری نیست. و این برای اسپیلمن بزرگ ترین رنجی است جنگ برایش به ارمغان آورده است. بسیار بسیار سخت تر از آن همه كارهای مشقت باری كه باید انجام دهد و بسیار سخت تر از آن همه آزار و اذیتی كه می شود. او یك هنرمند است و برای یك هنرمند هیچ چیز سخت تر از این نیست كه او را از ارائه هنرش باز دارند.
اسپیلمن در خانه اش در یك آپارتمان خالی از سكنه به نوعی زندانی است. و روبرویش پیانوی است كه آرزوی نواختن با آن را دارد. ولی از ترس اینكه مبادا صدای پیانو حضور او را برای دیگران فاش كند. تنها در خیال خودش با پیا نویش حال می كند. اگر جنگ است و موسیقی ممنوع; اگر امروز روز مرگ موسیقی است. ولی ما رویایمان را هنوز داریم
اینجا نه از دشمن خبری هست نه از جنگ; ما هستیم و رویایمان
در واقع در پیانیست موسیقی به یگی از اجزای فیلم بدل می شود یعنی برای خودش شخصیت دارد. و همانند دیگر آدمهای داستان او هم رنج می كشد .
پیانیست هر چند رنگی است اما رنگهای مات و مرده بر فضای اثر سایه افكنده است.
و این فضای مات, مربوط به جنگی است كه همه حوادث داستان را تحت الشعاع خود قرار داده است. تا زمانی كه جنگ هست حتی خورشید هم نیست.
سكانس پایانی فیلم هنگامی آغاز می شود كه اسپیلمن به همراه دوست ویولونیستش
طلوع خورشید را نظاره می كنند. امروز روزی است كه جنگ پایان یافته است.
امروز روز آزادی موسیقی است.
اسپیلمن دارد كنسرت موسیقی اش را بر پا می كند. تا قبل از این سالن موسیقی اش كافه ای كوچك بوده و با افرادی سر و كار داشته, كه برای اینكه بازی با سكه هایشان بهم نخورد از او می خواستند كه دست از نواختن بكشد.
اما امروز او می تواند در یك سا لن بزرگ موسیقی هنرش را به همه نشان دهد.
آری امرور روز آزادی موسیقی است.
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید