نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 11-23-2007
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Post مجموعه اشعار کارو ... شاعر فقید

سلام و عرض ادب
نمی دونم چند نفر از بازدیدکنندگان این تاپیک کارو را می شناسند یا اشعار و نوشته هایش را خوانده اند
تنها عکسی که از کارو گیر آوردم... البته فعلا


منتها بد ندیدم همونطوری که احمد شاملوی بی همتا و دیگر زیبا نویسان معروف هستند
کارو هم کمی معرفی بشه
کارو شاعر و متن نامه و نویسنده ای بود متفاوت با دیگران در زمان حیات خود
او ضمنا برادر ویگن خواننده و ترانه سرا و بازگیر مشهور و فقید ایرانی نیز بود
من خودم از کارو فقط یک کتاب خوندم که البته بهترین مجموعه اون بوده و نامش "شکست سکوت: هست و البته سازمان نشر مرجان مجوز چاپ مجددشو گرفته و من بارها نسخ جاپ شده و مجوز دارش رو دیدم و خوندم
اینو واسه توجیه کار خودم نمینویسم
واسه این نوشتم اگه کسی یهو متون و اشعار رو خوند و یه کم بد برداشت کرد یادش باشه که این یه شعره و حتی دولت ایران هم بهش مجوز داده و این آثار ادبی و فلسفی هستند و لاغیر
تقریبا اکثر آثار چیزی شبیه تلخ نامه های سیاه هستند
فعلا از همون شکست سکوت شروع می کنم تا بعد:
سرشک

پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
نالید و گفت : سر کجا و چشمه از کجاست ؟
لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست


آهنگی در سکوت

بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بی چون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

سوز و ساز

یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 11-23-2007 در ساعت 09:07 AM دلیل: گذاردن تصویر
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید