داستان این عشق شورانگیز به آنجا رسیده بود که
شاعر جوان متوجه تغییر در رفتار پری شده بود
و شکوه ها و شکایات خویش را در غزلهای سوزناک برملا می کرد
گو اینکه این سردی ها و بدقولی های پری او را آزار می داد
ولی خود را امیدواری می داد که
شاید این رفتارها همگی ناشی از ناز دلبرانه است
در قطعه ی زیبای
«آن دارد یار» سوز دلش را این چنین بیان می کند:
بـاز بـا مـا سری از نــــــاز گــــــران دارد يـار
نــكنـد بــاز دلـي بـــا دگــران دارد يــار
خنده ارزاني هر خار و خسش هست ولي
گوش بـا بـلبل خواننــده گـران دارد يار
آن وفايي كــه ز مـن ديــد اگــــر هــم بــرود
چشم دل در عقب سر نـگران دارد يار
لالهرو هست ولي داغ غمش نيست به دل
كي سر پرسش خونين جگران دارد يار
گــو دلي بــاشدش آن يــار و نبــاشد بـا ما
اينش آسان بود اي دل اگر آن دارد يار
ميرود خوانده و ناخوانده به هر جا كه رسيد
تا مــرا در بــه در و دل نـگران دارد يـار
داور دادگــري هــم بــــه عــــوض دارم مــن
گــر همه شيوه ی بيــدادگــران دارد يــار
خواجه شاهد نـپسـندد مـگر «آنـش» باشد
«شـهـريـارا» ره دل زد مـگــر
«آن» دارد یـار
در تعریف عشق گفته اند که
عشق تهی شدن از خود و پُر شدن از معشوق است...
و می گویند عاشق در جمال معشوقش چیزی می بیند
که به چشم دیگران نمی آید
این همان چیزیست که
در ادبیات عرفانی به عنوان
«آن» آورده شده است
چنانکه خواجه ی شیراز می فرماید:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده ی طلعت آن باش که «آنی» دارد
بیت آخر شعر شهریار اشاره به این بیت زیبای حافظ دارد....