نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 09-28-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


جان پرکینز در کنار دخترش جسیکا (( در کتابش گفته بود به خاطر جسیکا این کتاب را مینویسم ))
بی شک معلمین این مدرسه خودشان را نسبت به مردم شهر برتر میدانستند . بارها شنیدم که پدر و مادر من به شوخی میگفتند ( ما ارابابیم و آنها رعیت ) و من میدانستم که شوخی محض نبود .
هم کلاسی های من در دبستان و مدرسه راهنمایی به این طبقه رعیت تعلق داشتند ، آنها خیلی فقیر بودند . پدر و مارد آنها چوب برهای جنگل ، آسیابان و یا کشاورزان فقیر بودند . آنها نسبت به اشرافیون ابراز نفرت داشتند .
پدر و مادر من ممنوع کرده بودند که من با بچه های انان رفت و آمد کنم . به خصوص دختران آنان را هرزه و شلخته می خواندند . ولی من با آنها بزرگ شده بودم . از کوچکی شریک کتاب درسی و و اسباب نقاشی یکدیگر بودیم . من در آن سالها عاشق سه تا از آنان شده بودم :
َAnn، judy , priscillaاین نظرات پدرو مادر من برای من قابل قبول نبود .
ولی من خواسته های آنان را اطاعت میکردم . ما هرسال سه ماه تعطیلات تابستان را در ویلایی که پدربزرگ من ساخته بود زندگی میکردیم . آن ویلا در وسط جنگل بود و ما هر شب صدای جغد و نعره شیر را می شنیدیم ما هیچ همسایه ای نداشتیم . به فاصله ی یک روز پیاده روی من تنها بچه بودم روی کره زمین . در ساهای اول ، من روزها را به ااین خیال میگذراندم که درختان اطراف : بعضی ، شوالیه های قرون وسطا هستند و بعضی دختران زیبایی که گرفتارند و کمک میطلبند دخترانی که که در سالهای مختلف (َann، judy , Priscilla) من مطمئن بودم شوق و شهوت من به همان اندازه قدرتمند بودند که شوق و شهوت قهرمانان داستانهای من خیلی هم پنهانی تر .
در 14 سالگی من به همان مدرسه شبانه روزی گرانقیمت رفتم با شهریه مجانی . و به اصرار و تاکید پدرو مادرم با تمام مردم شهر قطع رابطه کردم و دیگر هرگز رفقای قدیمی خود را ندیدم . وقتی که همکلاسی های جدید من در تعطیلات تاستان به کاخها و ویلاهای تابستانی خو می رفتند من در بالای آن تپه در مدرسه تنها میماندم آنها دوست دختر هایی داشتند که نوجوان و نورسیده من هیچ دوست دختری نداشتم تمام دخترهایی که من میشناختم ((هرزه و شلخته )) بودند . من انها را از خود دور کرده بودم ، انها هم مرا فراموش کرده بودند من خیلی تنها و محروم بودم .
پدر و مادر من در کنترل غیر مستقیم استاد بودند . آنها تکرار میکردند . موقعیت من موهبتی است که در اختیار من قرار گرفته و بلاخره روزی شکرگزار خواهم بود . بلاخره روزی همسر بی عیب و نقصی متناسب با ارزشهای اخلاقی مان پیدا خواهم کرد . ولی من در درون فغان و غوغا داشتم . همصحبتی و هم آغوشی با دختران را طلب میکردم . خیال یک زن هرزه هم خیلی وسوسه انگیز بود (( ببخشید ولی باید اینها هم گفته بشه دیگه جزو شخصیتش هست داره اعتراف می کنه من هم نه دوست دارم و نه میخوام این قسمتها رو نگم ))
در هر حال به جای قهرو سرکشی ، عصبانیت خود را سرکوب و این محرومیت را با بالا بردن مقام خود در مدرسه جبران میکردم . من همیشه جزو شاگردان ممتاز مدرسه محسوب میشدم و کاپیتان دو تیم ورزشی مدرسه هم شده بودم .
من تصمیم گرفته بودم تا برتری های خودم را به همکلاسی های پولدارم ثابت کنم و بعد این مدرسه را برای همیشه پشت سر بگذارم .
در سال اخر من باشهریه مجانی در دو دانشگاه(همون کالج) پذیرفته شدم : به دلیل سطح بالای نمرات درسی از دانشگاه middlebury و به شرط عضویت در تیم های ورزشی دانشگاه از دانشگاهbrown .
دانشگاه brown



تیم ورزشی دانشگاه براون

دانشگاه میدل بری(همون کالج گیر ندین!)


اساساً از انجا که ترجیح میدادم ورزشکار موفقی بشوم دانشگاه دوم را انتخاب کردم اما مادرم از آنجا که در دانشگاه میدلبری و همچنین پدرم از آنجا فوق لیسانس خودش را گرفته بود آن را ترجیح میدادند . پدرم میگفت اگر پایت بشکند چی ؟ بهتر است میدل بری بروی و پاداش درس خواندهایت را بگیری .من نتوانستم مقاومت کنم و قبول کردم .
در نظر من میدل بری در درجه بالاتری از افاده از همان مدرسه شبانه روزی کذایی داشت .
با این تفاوت که به جای آن نواحی روستایی نیوهمشیر در نواحی روستایی ورمانت قرار داشت .
البته این داشنگاه پر بود از پسر و دخترهای دانشجو در همه جا حضور داشتند . ولی من فقیر بودم و همکلاسی های من پولدار . علاوه بر این در 4 سال گذشته در مدرسه شبانه روزی با هیچ دختری اشناییی نداشتم و در این رابطه اعتماد به نفس هم نداشتم . من متزلزل بودم و حس میکردم بیگانه ام و رنج میبردمک . دست به دامان پدرم شدم تا اجازه دهد از دانشگاه بیرون بیایم یک سال دیگر کار دیگری بکنم .
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 09-28-2011 در ساعت 05:51 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید