نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 06-02-2010
تاتیانا آواتار ها
تاتیانا تاتیانا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 282
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو قسمت قبل دیدید كه هامیونگ تصمیم گرفت شاه تسو رو بكشه و به مرز رفتن و اكنون ادامه ی ماجرا.
اون شب هامیونگ با موهیول گپ زدند و هامیونگ به موهیول گفت خشم ادمو قوی می كنه اما یه چیزی هست كه قوی تر از خشم است و خودت باید اونو بفهمی
وساجا می اد و به تسو میگه نباید به این سفر برید و اون گروهی كه برای شناسایی رفته بودند برنگشتند اما تسو گفت من باید حتما به چیپاهیول بروم
سربازای هامیونگ به كاروان تسو حمله می كنند و جنگ اغاز میشه و گویو از روبرو به سربازا حمله میكنن
وقتی ارابه ی تسو رو فراری میدن هامیونگ و موهیول از پشت بهشون حمله می كنند
تسو می خواد در بره كه موهیول با نیزه میزنه و میكشدش(اره جون عمه ات) و به خاطر اینكه هامیونگ زخمی شده دیگه نمی ره بررسی كن و سربازای تسو هم برای پشتیبانی می ان
موهیول هامیونگ رو بر می داره و به غار جومونگ میبره كه هائه اپ اونو می بینه و هامیونگ هم بیهوش میشه
یه كمی به هامیونگ می رسن و هامیونگ به هوش می اد و به موهیول میگه برو پایتخت و به شاه یوری بگو تسو مُرده-یه نشونه هم بهش میده و بهش میگه اگه اینو نشون بدی میذارن بری پیش شاه
موهیول هم میره پایتخت و اون نشونی كه هامیونگ بهش داده بود رو نشون وزیر امنیت می ده و میگه من باید شخصا شاه یوری رو ببینم
موهیول هم به یوری میگه شاهزاده شاه تسو رو كشت و یوری هم جا می خوره و دستور میده همه رئیسها جمع شوند
فرمانده ها از یوری می پرسند برای چی ما رو مخفیانه خواستید كه یوری میگه شاهزاده شاه تسو رو كشته و فرمانده ها هم میگن باید علیه بویو جنگ راه بندازیم كه یوری میگه من برازی یه خبر جنگ راه نمی اندازم
سانگا و مشاوراش هم تو فكرن كه واقعا شاه تسو مُرده یا نه كه سانگا میگه به پسر خوندهام باگیوك خبر بدید اوضاع رو بررسی كنه
سریو هم موهیول رو فرامی خونه و بهش میگه راسته كه برادرم شاه تسو رو كشته و موهیول هم می گه درسته و سریو میگه منو ببر پیش اون كه موهیول میگه من منتظر دستور شاه یوری هستم
تو بویو اوضاع به نظر بد نمی رسه و رئیس سایه های سیاه به همه دستور میده اماده جنگ علیه گوگوریو باشید
دوجین به یون میگه شاه و پدرت به شدت زخمی شده كه یون میگه می خوام برم اونجا و دوجین هم بهش میگه منم باهات می آم
ماهوانگ هم تا خبر رو می شنوه میاد و به دستیارش میگه وسایلو جمع كن تا بریم و ماجرا رو برای دستیارش تعریف میكنه
نامه ی سانگا به باگیوك میرسه و باگیوك هم میگه پس حتما سربازای پولی رو برای كشتن شاه تسو گرفته و اموزش داده
هامیونگ كه حالش بهتر شده از هائه اپ می پرسه كه موهیول هنوز بر نگشته كه هائه اپ میگه نه و از هامیونگ می پرسه ارتباط تو با موهیول چیه
هامیونگ هم به هائه اپ میگه اون شاهزاده ی گوگوریو هست و برادرموماجرای بدنیا اومدن موهیول و سرنوشتش رو برای هائه اپ میگه
هائه اپ هم به هامیونگ میگه اون تا اخر عمرش باید اینطوری زندگی كنه و ندونه شاهزاده است؟ كه هامیونگ میگه اون داره به یه جوان رشید تبدیل میشه و وقتش كه برسه حقیقت رو بهش می گم
موهیول به هامیونگ میگه الان پنج روزه كه خبر رو اوردم اما شما دستوری نداید و شاهزاده جونش رو به این خاطر به خطر انداخت ولی شما توجهی ندارید و دستور حمله ندادید
شاه یوری هم بهش میگه فكر می كنی برای من مهم نیست؟و میگه من هنوز باورم نشده شاه تسو كشته شده باشه و باید بررسی كنم ببینم راسته یا نه
یكدفعه وسیر امنیت خبر می آره كه سربازای بویو دارن به سمت مرز می ان و یوری هم میگه زود یه جلسه بگذارید
همه ی مشاورا جمع میشن و شاه یوری علیه بویو اعلام جنگ میكنه و میگه شاه تسو كشته شده و سانگا میگه من موافق جنگم و تجهیزات هم در اختیارتون قرار می دهم
باگیوك هم برای سرزنی به مرز اومده میبینه كه شاه تسو زنده است و راست راست داره راه میره
شاه تسو به پیام رسونش میگه برو به گوگوریو و به شاه یوری بگو اگه هامیونگ رو جلوی چشمان من نكشه همه ی گوگوریو رو به خاك یكی می كنم
در همین حین دوجین و یون وارد میشن و یون به شاه تسو میگه چیزیتون نشده كه تسو میگه اون خنگها بدل منو كشتن فكر كردن منو كشتن

تو قسمت قبل دیدید که شاه تسو چطور سر هامیونگ رو کلاه گذاشت و اکنون ادامه ی ماجرا
یون ماجرا رو از پدرش می پرسه و وساجا هم میگه رئیس بایگانی بدل شاه تسو رو تو ارابه گذاشته بود و اونا بدلش رو كشتن و به دوجین میگه مراقب رئیس بایگانی باش
این یوجین هم اماده جنگ شده تا خودی نشون بده و به سریو میگه منتظرم تا منو تعلیم بدی و با هم میرن تا اموزش بهش بده
سریو به موهیول میگه خودت چند تا حركت نشونش بده و یوجین هم میگه از یه خدمتكار یاد بگیرم كه سریو میگه فكر میكنی تو میدان جنگ خدمتكارها تو رو نمی كشن؟
موهیول هم اول بهش اسان میگره اما بعدش حسابشو میرسه و مادر یوجین هم كه داره این صحنه رو تماشا میكنه می اد و یه چك نثار موهیول میكنه و بعد پسر گُلش رو بر می داره و می بره
موهیول هم از سریو بخشش می خواد كه سریو میگه تقصیر تو نیست
یوری داره به فرمانده هاش میگه چیكار كنید كه باگیوك می اد و میگه شاه تسو زنده است
رئیس بایگانی به یوری میگه شاه تسو گفته باید هامیونگ رو بگیری و جلوی چشم شاه تسو اونو بكشی وگرنه همه ی گوگوریو با خاك یكسان میشه
ماهوانگ هم كه داشت از بویو می رفت سر راه سربازا جلوشون رو میگرن و از یه راه دیگه می رن كه می بینه همه ی روستائیها رو كشته اند و سربازا هم دنبالشون می گذارند كه همه ی پولهاشو میگذاره و می ره
باگیوك هم به سانگا میگه هامیونگ باعث همه ی اینها است و باید بگیریمش و به تسو بدهیم و بعد میگه پیغام رسونش رو بگیرید
سربازا هم موهیول رو می گیرن كه یه نقاب دار كه سریو باشه می اد و نجاتش میده و باگیوك میگه سربازا رو ببرین و بگیریدش
سریو به هامیول میگه اونی كه تو و شاهزاده كشتینش بدل تسو بوده و همین الان برو و همه چی رو بهش بگو و مخفی بشید و به موهیول میگه می خوان همه چی رو گردن شاهزاده بندازند
اینها هم به استقبال موهیول می ان و میگن شاه از كارهای ما خوشحال شد یا نه؟ كه می اد و به هامیونگ میگه بدبخت شدیم
به هامیونگ میگه اونی كه كشتیم بدل تسو بوده و سربازای بویو از مرز رد شدند و مشاورای شاه می خوان همه چیز رو گردن شاهزاده بندازند و میگه من باید وزیر امنیت و گویو رو بیارم اینجا
ماهوانگ هم پیش سانگا می ادو سانگا هم ازش می پرسه برای چی اینجا اومدی؟ و ماهوانگ هم میگه هیچ چی برام نمونده و باید كمكم كنی
سانگا هم میگه 500نیانگ بهت میدم و ماهوانگ می پرسه چیكار برات بكنم كه سانگا میگه هامیونگ رو می خوام و بهش میگه اگه این بحران را بخواهیم تمام كنیم باید هامیونگ رو به شاه تسو بدهیم
موهیول به شهر می اد تا گویو رو پیدا كنه كه گویو اونا رو می بینه و با هم می رن پیش شاهزاده
ماهوانگ می اد پیش هائه اپ و بهش میگه می خوام شاهزاده رو ببینم و هائه اپ هم اونو می بره پیش شاهزاده كه میبینه شاهزاده نیست و براش یه نامه گذاشته
تو نامه نوشته شده من نمی ترسم و مسئولیت كارهام رو قبول می كنم و تو باید از موهیول حراست كنی و باید یه روزی اون پادشاه این كشور بشه و هائه اپ هم زار زار گریه میكنه
اینم تصویر قهرمان ما تا اینجای داستان
موهیول با دوستاش بر می گرده و می بینه شاهزاده نیست كه هائه اپ میگه اعلی حضرت به قلعه ی چانگنا رفت
هامیونگ می اد پیش شاه یوریكه یوری ازش می پرسه نمی دونستی وزرا می خوان تو رو تسلیم تسو كنند و هامیونگ میگه من شما و گوگوریو رو به خطر انداختم و برای همین باید با جونم تاوان این كارم رو پس بدهم
شاه یوری هم بهش میگه كدوم پدری بچه ی خودشو به خاطر تخت و تاجقربانی می كنه؟ و هامیونگ میگه منو بفرستین و مردمو نجات بدید
یوری هم میگه نمی تونم و منتظر بودم تا وقتش برسه تا تسو روبا خنجری كه از روحم می سازم بكشم و اگه نتونم این كار رو بكنم تو روزی این كار رو می كنی
هامیونگ میگه منو بفرست پیش شاه تسو تا مردمو نجات بدید كه یوری با لحنی از عشق بهش میگه ای احمق
یوری میگه اگه لازم باشه با خون خودم این كار رو می كنم كه هامیونگ گریش می گیره و زار زار گریه می كنه و یوری هم دستشو رو شونه ی هامیونگ میذاره و همین جا این قسمت تموم میشه
این قسمت هم تموم میشه اگه می خواهید ببینید چی به سر هامیونگ و موهیول می اد قسمت بعد رو حتما دنبال کنید و نظر هم یادتون نرود
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید