نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 03-12-2013
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دانلود دکلمه به همراه متن اشعار

شاعر: حمید رضا رجایی




حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم


حالمان بد نیست غم کم می‌خوریم
کم که نه هرروز کم کم می‌خوریم
آب می‌خواهم سرابم می‌دهند
عشق می‌ورزم عذابم می‌دهند
خود نمی‌دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند
بیگناهی بودم و دارم زدند
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یکشبه بی داد آمد داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه‌ام
تیشه زد بر ریشه اندیشه‌ام
عشق اگر این است مرتد می شوم
خوب اگر این است من بد می شوم

بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردر گم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بی کسی خو می‌کنم
هر چه در دل داشتم رو می‌کنم
من نمی‌گویم دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین شاد باش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
نیستم از مردم خنجر به دست
بت برستم بت برستم بت برست
بت برستم بت برستی کار ماست
چشم مستی تحفه بازار ماست
درد می‌بارد چون لب تر می‌کنم
طالعم شوم است باور می‌کنم
من که با دریا تلاطم کرده‌ام
راه دریا را چرا گم کرده‌ام

قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
من نمی‌گویم که خاموشم مکن
من نمی‌گویم فراموشم مکن
من نمی‌گویم که با من یار باش
من نمی‌گویم مرا غمخوار باش
آه ! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود
راه رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آ باد بود

از در و دیوارتان خون می‌چکد
خون صد فرهاد مجنون می‌چکد
خسته‌ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
این همه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام
گویی از فرهاد دارد ریشه ام
عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس ایا فکرما را کرد؟ نه
فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود ازما می‌گریخت
چند روزی است که حالم دیدنی است
حال من از این و آن پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می‌زنم
گاه بر حافظ تفأل می‌زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت

« ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم»



دانلود دکلمه
http://s3.picofile.com/file/76722135..._nist.mp3.html





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید