بعد از این شانه به گیسوی من ای یار نزن
با سرانگشت خودت چنگ بر این تار نزن
هبل و لات و عزی را همه تشبیه نکن
حرف از خال لب و ماه شب چار نزن
هر کجا می روی از قصه ی عشقت گویی
سخن از عشق نگو حرف ز ایثار نزن
در توهم به خیالات خودت سیر نکن
وای دیگر تو دم از وعده ی دیدار نزن
دف نزن تار نزن ساز دلازار نزن
رقصی از باله نکن پنجه به گیتار نزن
تو که جامی به لبت بسته و خود رسوایی
طعنه بر مستی و بر دیده ی خمار نزن
من دل از سینه بریدم تو به دل زخم نزن
لااقل زخم بر این رشته ی افکار نزن
آتش ار جامه ی حسرت تو به آتش پوشی
عشق را از دل آن عاشق طرار نزن
قصه ی رابطه ی آتش و عاشق گفتم
چو شنیدی تو دگر دست به تکرار نزن
آتش 23/6/95
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|