در آثار تولستوی رابطه حتا متضاد و متناقض است. دوران تکامل او نشان میدهد که از طبقه حاکم روسی بیزار است و همة ستمگران و استثمارگران مردم جامعه روس کینه و نفرت فزایندهای دارد. او در پایان عمر خویش آنان را چون دار و دستههای صرف انگلی و رذل میدانست. از اینرو در پایان فعالیتهای ادبی خود به رئالیستهای نیمه دوم قرن نوزدهم بسیار نزدیک شده بود.
پس چهگونه است که، با وجود این، تولستوی نویسنده هرگز به فلوبر و موپاسان تبیدل نشد؟ یا اگر بخواهیم مسئله را به زمانهای مرحله اولیه تکامل تولستوی، یعنی آن زمان که هنوز اعتقاد یا آرزو داشت که تضاد بین مالک و دهقان میتواند به روشهای پدرسالارانه حل شود گسترش دهیم:
چهطور است که حتا در آن دوران اولیه تولستوی، هیچ ردپایی از سادهلوحی که در رئالیستهای صاحب قریحه بعدی مشاهده میشود به چشم نمیخورد. این را چهطور میتوان توضیح داد، در حالی که تولستوی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را حتا کمتر از معاصران غربی خود درک میکرد؟
جامعهشناسان مبتذل آماری از شخصیتهایی گرد آوردهاند که تولستوی تصویر کرده است، و براساس این ارقام ادعا کردهاند که تولستوی عمدتا زندگی مالکان روسی را تصویر کرده است. چنین تحلیلهایی حداقل میتواند شناخت کاملی از ناتورالیستهایی بهدست دهد که هرچیزی را که برابر خود میبینند فورا بیهیچ رابطهای به مجموع واقعیت اجتماعی توصیف میکنند. وقتی رئالیستهای بزرگ تحول اجتماعی و مسائل بزرگ اجتماع را تصویر میکنند هرگز این کار را به روشی چنین ساده و بلافصل انجام نمیدهند.
در آثار رئالیست بزرگ همه چیز با یکدیگر مرتبط است. هر پدیدهای چند صدایی اجزاء سازنده، شبکه پیچیدهای از فرد و جامعه، جسم و روان و منافع خصوصی و امور عمومی را نشان میدهد. چون چند صدایی کمپوزیسیونشان غیر مستقیم و بازیگرانشان بیشمارند نمیتوانند جای بازی را پیدا کنند.
رئالیستهای بزرگ همواره جامعه را کانون تحرک و پویایی میدانند و این کانون، پیدا و ناپیدا، در هر پدیدهای حضور دارد. نمونه بارز بالزاک است. بالزاک نشان میدهد که چهطور سرمایه قدرت را در فرانسه بهدست میگیرد.
بالزاک از گوبسک تا نوسینگن ردیف طولانی از نمایندگان بلافصل این نیروی شیطانی را آفریده است. اما آیا این تحلیل قدرت سرمایه مالی در جهان بالزاک است؟ آیا وقتی گوبسک صحنة قدرت را ترک میکند حاکمیت او پایان میپذیرد؟ نه، دنیای گوبسک همواره از گوبسک و مانند او اشباع است.
حال اگر درون مایة اصلی عشق یا ازدواج است، دوستی یا سیاست، از خودگذشتگی یا فداکاری، گوبسک چون قهرمان اصلی نادیدنی همه جا حاضر است، و این وجود حاضر دیدنی و نادیدنی آشکاررا برتمام حرکتها و اعمال شخصیتهای بالزاک تاثیر میگذارد...