نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 09-05-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت يازدهم
چشمام رو باز كردم. دهنم خشك خشك شده بود. صداها توي سرم بم مي شد. چشمام تار مي ديد. همه جا سفيد بود.
-ماندانا. حالت خوبه؟
چشمام رو بستم و دوباره باز كردم.
-ماندانا ، عزيزم حرف بزن.
به زور لب هام رو باز كردم تا چيزي بگم. اما نتونستم. . چشمام رو دوباره بستم. دوباره سرم سنگين شده بود. آخ خداي من.
-آب
لب هام تر شد. چشمام رو باز كردم. نگار بود كه روبروم وايساده بود. اي خدا چرا؟ چرا اين دختر داره به خاطر من گريه مي كنه ؟
-من كجام؟
-بيمارستاني عزيزم. الان حالت بهتره؟
چشمام رو بستم و باز كردم.
-چي شد كه اومدم اينجا؟
-تو خونه بوديم. يهو حالت بد شد.
زير لب هي تكرار كردم. يهو.... يهو......
سرم رو چرخوندم. قطره اشكي از روي گونم سر خورد. نگاهم با نگاهش تلاقي كرد. چقدر آروم وايساده بود. به ديوار تكيه داده بود و به من چشم دوخته بود. هنوز نگاهش مي كردم.
صداي نگار توي سرم پيچيد.
-من همه چيز رو بهش گفتم. رضا رو ميگم ماندانا.
سكوت حاكم شد.
-نيما فهميد كه اشتباه كرده. حالا اومده....
سر برگردوندم . اومده چي كار نگار؟ اومده دوباره كتكم بزنه؟
انگار دوباره فكرهام رو بلند بلند تكرار كردم. نگاهم كرد. اشك از چشماش پايين مي ريخت. سرش رو تكون داد و سريع از اتاق خارج شد.
در اتاق سفيد بود. همرنگ ديوارهاي اتاق. تخت سفيد بود. ملافه. متكا. همه و همه سفيد بود. نگاهم روي لباس هاي تنش افتاد. سفيد بود؟ نه نه. كرم بود. چشمام رو بستم .سرم مثل يه توپ سنگين شده بود.
صداش پيچيد توي ذهن شلوغم. صداش با صداي باد مخلوط ميشد. بم مي شد. زير مي شد. چي شده بود؟
-من... نميدونم بايد چي بگم. اما اميدوارم من رو درك كني.....
همين؟ دركت كنم؟
هنوز چشمام بسته بود.
-ماندانا ... من خيلي ترسيدم. فكر كردم تو رو از دست دادم. تو كه خودت خوب ميدوني من چقدر دوستت دارم...
چقدر دوستم داري؟ آره. چرا ندونم. هنوز گردنم مي سوزه. پوست گردنم كش مياد. مي فهمي ؟ نه نبايد هم بفهمي. اونقدر پستي كه به فكر غرور خورد شدت بودي. ببينم خيالت راحت شد؟ آره ديگه بايد هم راحت شده باشي. چون زدي. نخوردي كه ، زدي.
هنوز چشمام بسته بود.
-ماندانا. عزيزم. باهام حرف بزن. اي كاش خودت از اول همه چيز رو بهم مي گفتي....
مي گفتم؟ آره بايد مي گفتم. مي دونم . اشتباه از من بود. تقصير من بود. رفتم به يه جوون ، به يه هم وطن. نه اصلاً به يه فاميل كمك كنم. كتك خوردم. از كي؟ از يه عصر هجري. از عزيزم. از شوهرم. كتك خوردم؟ نه خورد شدم. له شدم. چرا ؟ چون مرد بود. حق داشت هر چي دوست داره فكر كنه. چطور دلش اومد من رو بزنه؟ مگه به قول خودش دوستم نداشت ؟ اينجوري نيما؟ مي بيني؟ گردنم مي سوزه. حتماً كبود شده. زور دستات ، بازوهات زياده ؟ داري افتخار مي كني؟ آره بايد هم افتخار كني. چون يه مردي. زدي. غرورت ارضا شد. له كردي. كيو؟ زنت رو. به قول خودتون يه ضعيفه رو. واقعاً ما ضعيفيم؟ آخ كه چقدر از خودم متنفرم. چرا از خودم دفاع نكردم؟ چرا گذاشتم هر چي از دهنت در اومد بهم بگي؟ نيما .....
هنوز چشمام بسته بود.
-من.... واقعاً معذرت ميخوام. به خدا نفهميدم كه چي كار مي كنم. اصلاً حال خودم رو درك نكردم. من بميرم الهي خيلي دردت گرفت؟
سرم درد مي كرد. دوست نداشتم ناراحت ببينمش. آخه هنوز عاشقش بودم. نيما. دردم كه گرفت .... اما.... تو من رو خورد كردي. اي كاش فقط مي زدي و اون حرفها رو بهم نمي گفتي. آخ. هنوز صدات توي گوشمه.... هرزه.....
-ماندانا.... عزيزم گريه نكن....
گرمي دستاش رو روي صورتم حس مي كردم. هنوز چشمام بسته بود. هنوز هم دوستش داشتم. چرا؟ اون با من اين رفتار زشت رو داشت و من هنوز دوستش داشتم؟ شايد بهش حق مي دادم. چرا بايد بهش حق بدم؟ چون اين توي اين جامعه داره زندگي مي كنه؟ اما نه اون حق نداشت با من اين كار رو بكنه.
هنوز چشمام بسته بود.
-ماندانا ... به خدا خيلي داغون شدم. عزيزم من رو ببخش. ازت خواهش مي كنم. نمي خواي ديگه نگاهم كني؟ يعني اينقدر از من متنفر شدي كه نمي خواي من رو ببيني؟
بي اختيار چشمام باز شد. چشمام تر بود. صورتش خيس بود. نگاهش دريايي و عاشق بود. درست مثل اون موقع ها. بي تاب بود. نگاهش كردم. نگاه كرد. چشمام تر شد. دستاش روي صورتم گرم شد. نگاهش عاشق بود. لبخند زدم. لب هاش رو روي صورتم ، روي لب هام حس كردم.

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید