یادداشتی بر رمان « شاهدخت سرزمیت ابدیت » نوشته آرش حجازی
« شاهدخت سرزمين ابديت روايت دنياي مدور ماست . دنيايي كه همه چيز از ازل تا ابد در آن تكرار مي شود . آنچه در حال وقوع است تكرار رخدادي است با صورتي ديگر در مكان و زماني ديگر . و اين چرخهي خستگي ناپذير زندگي را تنها با كمي ظرافت طبع و دو چشم كاركشته مي توان ديد . مي توان زيست بي آنكه در پايان راه انتظار نقطه اي معين را داشته باشيم .»
اين گفتار تمامي عباراتي است كه در پشت جلد رمان نوشته شده است . بي گمان اين عبارات در پي هرچه بهتر شناساندن اثر و منظور و مقصود آن به خواننده است . در آغاز آن را به دنياي كنوني مرتبط مي سازد و سپس تعريفي همیشگی و كوتاه برآن مي دهد. سپس به سراغ فلسفه زندگي مي رود و تعريفي كوتاه نيز از آن به ما ارائه مي دهد و دست آخر به پوچي زندگي اشاره مي كند و اميد مي دهد.
رمان شاهدخت سرزمين ابديت روایت قصه هاي مختلفي است كه هر يك در مقطعي از زمان و مكان ويژه خود اتفاق مي افتد و از جهاتي هر سه به يكديگر شباهت دارند .
اولين همانندي و وجه اشتراك را مي توان در اسامي شخصیتهای رمان مشاهده كرد و سپس در مشخصات چهره آنها و در آخر عناصري كه در هر قصه مورد استفاده قرار گرفته اند.
فرهاد بابایی
.sokhan.com