گل از عشق وجودش چاک در پیرا هن خوی ز
و ماه از یک اشارش چاک اندر دامن خوی ز
به مشتش سنگ حرفی وا زبون الکن خوی ز
نجاشی در حبش طوقی ز حکمش گردن خوی ز
به یمن عزتش اسلام ماون برترین دینن
که تا روز ابد ای بهترین رسمن و ائینن
به قند لفظ او خسرو طرفداران شیرینن
هزارون همچو مه از عشق او مجنون دیرینن
بزن مطرب دهل امشو تو امشو شادمونی کن
جهون امشو جوون بودن تو هم یاد جوونی کن
مرتضی نصیری:
نگار نازنین چیره دستی
به زیر فرمون او ملک هستی
بنازم همچو رحمی همچو طفلی
انیکه تا سحر وا نیمه مستی
تا الو گفت:
چادرت محکم کن
بشک خود باد مده
یک دلی یک گلدان
تلفن زنگ خطر
تا الو گفت سکوت
ویرایش توسط SonBol : 12-04-2010 در ساعت 10:10 PM
|