فقط همین امشب تصور کنیم که زن و شوهر هستیم
فقط همین امشب تصور کنیم که زن و شوهر هستیم [IMG]****************************/247.gif[/IMG]
یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتن بافتني بود.
شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید ! میشه یه لطفی در حق من بفرمايید؟
- خواهش ميكنم!
- من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟
- من یه پیشنهاد دارم!
- چه پیشنهادی؟
- فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:
- چه اشکال داره ، موافقم!
- قبول؟
- قبول!
- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد و
دیگه هم مزاحم من نشور [IMG]****************************/245.gif[/IMG] [IMG]****************************/245.gif[/IMG]
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
ویرایش توسط رزیتا : 05-01-2010 در ساعت 12:06 AM
|