نمایش پست تنها
  #117  
قدیمی 11-18-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مالیات خود را بپردازید!


مالیات خود را بپردازید!
عباس حسین نژاد
در روزگاری دور یك شهر دورتری بود كه مردمش در صلح و صفا و مهرورزی بیش از اندازه با هم زندگی خوش و خرمی داشتند.
مردم این سرزمین از پا شانس آورده‌بودند كه خدا همه جور نعمت مادی و معنوی را بهشان داده‌بود.
یك شهرداری داشتند كه در مهربانی لنگه نداشت و خیلی مدیر و مدبر و جان سخت بود.
درخت‌های عجیب با شاخه‌های خوش‌تراش و خوش‌سوز و محكم در آن شهر پیدا می‌شد كه به آنها می‌گفتند: درخت هیزم!
این درخت‌ها به درد هیزم نمی خوردند ولی خیلی سریع‌الرشد بودند و هر كجایشان را كه می‌زدی، ظرف مدت دو ساعت و بیست دقیقه جایش عین همان را درمی‌آورد حتا خوشگل‌تر و بهتر از قبلی!
مهم‌ترین كاركرد درختان در صنعت تركه‌‌سازی و افزایش تربیت كودكان بود، حتماً شما هم تعجب كرده‌اید كه چطور در افزایش تربیت كودكان تاثیر دارد؛ همین‌اش جالب است كه اگر با تركه این درخت، بچه‌ای حتی یك‌بار هم تنبیه می‌شد چنان با تربیت و سر به زیر و با محبت می‌شد كه نگو و نپرس!
یك‌بار كه یك دانش‌آموز فلك شده‌بود، عصر آن روزش با اینكه كف پایش به این هوا() ورم كرده‌بود، یك پیرزن ِ چاق را روی كولش گرفت و برد در مركز خرید پایتخت، تا خریدش را بكند و او را تا درب محل رساند!
به دلیل افزایش بی‌تربیتی در بین كودكان جهان، همه شهرداران سرزمین‌های دیگر سعی می‌كردند خودشان را به شهردار یا یكی از سران آن مملكت نزدیك كنند.
شهردار یك مشاور باهوش، دانشمند، خبیث، كاردان و علاقه‌مند به ازدواج مجدد داشت.
و شهردار برای اینكه بتواند بر اوضاع درخت‌ها كه در جای‌جای آن كشور در آمده‌بودند نظارت كند، با مشورت مشاور خود، آن را جزو اموال عمومی اعلام كرد.
تخم درخت را هم در زیر نگین انگشتر خود كه مجهز به یك كولر ریزپردازنده بود، طوری جاسازی كرد كه كسی نتواند به فرمول تخم دست پیدا كند و درخت هیزم از انحصار سرزمین خارج شود.
شهردار سه دختر داشت كه هر كدام از یكی دیگر زیباتر بودند و كلی هم خواستگار داشتند كه نه دختر و نه خواستگارها فعلاً هیچ ربطی به داستان ما ندارند!
یك روز پیكی از كشورهای دورتر از سرزمین دور با چمدانی پر از چك پول قابل نقد در همه‌ی بانك‌های جهان از طریق یك راه مخفی با یك هواپیمای جاسوسی- خبرنگاری پیش مشاور آمد، همراه نامه‌ای كه شیوه‌ی اجرای توطئه‌ای را برای مشاور شرح دادند.
نتیجه آن چمدان آن شد كه هفته‌ی بعد، پس از كلی رایزنی توانست شهردار را قانع كند كه هر كسی كه نگاهش به اموال عمومی افتاد باید مالیات بدهد و از آنجا كه درخت هیزم در اقصا نقاط كشور هم درآمده‌بود همه مجبور بودند كه مالیات بدهند.
و از آنجا كه مردم باصفایی بودند كسی اعتراضی نكرد و افكار عمومی با رضایت به بحث مالیات پرداختند و حتا مردم به صورت خودجوش یك ویژه‌نامه سه زبانه‌ی تمام گلاسه‌ای در فواید مالیات چاپ و منتشر كردند...
و بدین ترتیب اولین توطئه‌ی براندازی مشاور نگرفت !
مشاور كه طعم چمدان به زیر دندانش مزه كرده‌بود دوباره رفت به دفتر شهردار و شروع كرد به رایزنی مجدد برای افزایش مالیات.
در این هنگام یك پرنده از جلوی پنجره‌ی اتاق شهردار رد شد كه ربط زیادی به این قسمت از ماجرا نداشت.
مشاور توانست شهردار را راضی كند مالیات را دو و نیم برابر كند و به همشهریان گرامی اعلام كند.
باز هم اتفاقی نیفتاد از لحاظ اعتراض.
مالیات چهار برابر و نیم شد ولی باز هم صدای كسی درنیامد!
هشت برابر شد باز هم كسی چیزی نگفت و همه سر وقت پرداخت می كردند.
ده برابرش كردند مالیات را و دریغ از كوچك ترین اعتراضی از سوی نهادهای غیردولتی، مطبوعات و نیروهای خودجوش مردمی!
قضیه فقط برای شما جالب نشده، این موضوع توجه شهردار را هم جلب كرد كه چه قدر این مردم نجیب هستند و به شهردار اعتماد دارند.
شهردار این بار خودش دست به كار شد و اعلام كرد: علاوه بر یازده و نیم برابر شدن مالیات، مردم باید به شهردار، معاونان، مشاوران و سایر عوامل و خدمتگزاران در شهرداری «كولی» هم بدهند!
و این درست زمانی بود كه چله تابستان بود و بورس هندوانه و خربزه با افزایش صدوبیست درصدی مواجه شده-بود كه البته ربطی به این قسمت داستان ما ندارد.
این پُلتیك هم كارگر نیفتاد، مردم نجیب شهر مالیات یازده و نیم برابر را همراه با كولی، با رضایت تمام می دادند گه ناگهان:
«آقا این چه وضعیه!»
برای چند ثانیه كل شهر و شهرداری و عوامل شهرداری به حالت اسلوموشن(Slow Motion) درآمدند و در همان حالت، شهردار كه از ذوق نیش‌اش تا گوش باز شده‌بود، دستور داد كه صاحب صدا را به دفترش بیاورند!
چای و انواع میوه و آب معدنی و مخلفات آوردند خدمت مرد معترض!
شهردار دستور داد همه بیرون بروند و از مرد پرسید: خب عزیزم برای چی «این چه وضعیه!»
مرد شروع كرد از بدبختی‌های زندگی‌اش گفتن و گرفتن دیپلم و لیسانس و دكترا و فوق دكترا گرفتن‌اش تا ازدواج و سه‌قلو بچه‌دار شدن و طلاق، شیوع ایدز در آفریقا، بحران خاورمیانه، بحث دختران فراری، تورم روزافزون، نایاب شدن گوجه‌فرنگی، قاچاق فیلم‌های تولید داخل، دعوای رسانه‌ای برای ازدواج موقت، سهمیه‌ای شدن بنزین، لت و پار كردن اراذل و اوباش، پخش سریال جواهری در قصر و... و... و...
گفت و گفت و گفت، تا اینكه همان پرنده‌ی قبلی، دوباره از جلوی پنجره‌ی دفتر شهردار رد شد و یك وقّی كرد كه چرت‌شان را پاره كرد و از امواج مشكلات بیرون آمدند؛ چشم شهردار افتاد به ساعت كه 8 شب شده بود و انبوه دستمال كاغذی‌هایی كه در آن غرق شده بودند به اتفاق مرد معترض!
شهردار گفت: خب!
مرد گفت: خب ندارد شهردار عزیزجان! با این همه معضل و مشكل و فكر و خیال، ما دچار كمبود وقتیم، بنابراین كسانی را كه كولی می‌گیرند افزایش دهید تا مردم در این گرما اینقدر توی صف منتظر نمانند!
شهردار به حسن ظن و كیاست و ذهن زیبا و سخنوری و مهرورزی و وطن‌دوستی مرد، داشت آفرین می‌گفت كه در همین هنگام یكی از دختران شهردار كه برای كاری به دفتر باباجان آمده‌بود، چشمش به مرد معترض افتاد كه چشم‌ها و دماغش از گریه سرخ شده‌بود و درست مثل فیلم‌های سینمایی، یك دل نه صد دل عاشق او شد و همان‌جا قرار ازدواج را گذاشتند.
و مرد معترض كه دكترای امور اقتصاد از یك دانشگاه خارجی از راه دور داشت، متصدی امور مالیاتی شد و یك طرحی داد كه كسانی كه حوصله ایستادن را توی صف ندارند دوازده‌ونیم برابر مالیات بدهند تا هم به كار خودشان برسند و هم فرد مفیدی برای جامعه خود باشند.
مشاور شهردار هم كه فهمید نمی‌تواند از طریق سنگ اندازی مالیاتی، مردم را ناامید كند، استعفا داد و به كره‌جنوبی رفت و با انتخاب یك دختر 18 ساله‌ی كره‌ای به فرزندخواندگی، زندگی تازه‌ای را شروع كرد!


ما از این داستان نتیجه می‌گیریم:
1. مشكلات و معضلات هر چه زیاد باشد در عوضش مالیات چیز خوبی است.
2. مردم باید مالیات خود را بپردازند چه یك وجب چه صد وجب!
3. مشاور چیز خوبی است چه جوان، چه پیر!
4. اعتراض به مالیات ممكن است به ازدواج مجدد منجر شود!
5. مالیات و عشق رابطه مستقیم دارند!
6. كره‌جنوبی چرا یعنی؟!!



__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید