نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 12-25-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض استاد حسین قوامی

استاد « حسین قوامی » در سال ۱۲۸۸ خورشیدی زمانی که موسیقی فراگیر نشده بود و بین مردم و موسیقی دیوار بلندی بود ، در تهران به دنیا آمد .
خانواده قوامی در همسایگی یکی از اساتید برجسته ی موسیقی یعنی « حسین خان اسماعیل زاده» (استاد اساتیدی چون صبا ، مرتضی محجوبی ، رضا محجوبی و حسین یا حقی ) بودند و همین آغاز آشنایی حسین قوامی با موسیقی بود. . حسین خان اسماعیل زاده وقتی صدای حسین قوامی را شنید ، از پدرش خواست تا به حسین موسیقی بیاموزد. پدر که دید درستی نسبت به موسیقی نداشت مخالفت کرد ولی حسین قوامی با تشویق های استادش و کپی برداری از صفحات آن زمان به آموختن پرداخت تا زمانی که به خواست خود نزد استاد « عبدالله حجازی » برای ادامه آموزش رفت ؛ و دیری نپایید به رادیو دعوت شد و از سال ۱۳۲۵ همکاری اش با رادیو آغاز گردید و ۲۹ سال ادامه داشت. در این دوران او با موسیقی دانانی چون « مجید وفادار» ، « حمید وفادار » ،« تجویدی » و «علی صالحی » همکاری داشته . او به مدت شش ماه با نام « ناشناس» آواز خواند تا اینکه استاد روح الله خالقی نام« فاخته » را برای ایشان برگزید .حسین قوامی در کنارآموزش هنر وارد مدرسه نظامی شد و به درجه سرهنگی رسید.
از شاهکار های این استاد می توان به سرگشته ( شعر از سایه و آهنگ از همایون خرم ) و جوانی ( شعر از نواب صفا و آهنگ از حسین یا حقی )اشاره کرد که خود ایشان هم این دو اثر را بیشتر از بقیه ی آثارش دوست می داشت.
استاد حسین قوامی در سال ۱۳۶۸ در تهران چشم از جهان فروبست
شبی که آواز نی تو شنیدم ، چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم ، نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی ، که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان ، دری نمی گشایی
من همه جا پی تو گشته ام ، از مه و مهر نشان گرفته ام
بوی تو را ز گل شنیده ام ، دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجایی ، که رخ نمی نمایی
دل من سر گشته ی توست ، نفسم آغشته ی توست
به باغ رویا ها چو گلت بویم ،در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پی ات پویم ، به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من می دانند ، که مهچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو ، میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجایی ، که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان ، دری نمی گشایی
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید