نیامدی !
گفتی بهار که شود می آیم !
.
.
بی تو ,
منـ اینـ خیابانـ را تا صبح قدم زدم
دلتنگی هایم را توی جیبم قایم کردم
و به شکوفه های اینـ حوالی سلام دادم
پائیز شد
هوای پرکشیدنـ دیوانه ام کرد
و ُ
.
.
نیامدی !
(بیستا)
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|