نمایش پست تنها
  #31  
قدیمی 06-25-2014
افسون 13 آواتار ها
افسون 13 افسون 13 آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026

3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض حلاج گرگ بوده!

حلاج گرگ بوده!





هركس دنبال كار و معامله‌ ای برود و سودی نبرد می‌گویند فلانی حلاج گرگ بوده!


در دهی حلاجی بود كه با كمان حلاجیش پنبه می‌زد و معاش می‌كرد تا اینكه در ده خودش كار و بار كساد شد . به ده دیگری كه در یک فرسخی ده خودشان بود می‌ رفت و پنبه می‌ زد و عصر به ده خودشان برمی‌‌گشت . یک روز زمستان كه برف آمده بود و حلاج هم برای نان درآوردن مجبور بود به همان ده برود ، صبح كمانش را برداشت و راه افتاد نصفه‌‌های راه دو تا گرگ گرسنه به او حمله كردند . مرد حلاج هرچه كمان حلاجی را به دور خودش چرخاند گرگ‌‌ها نترسیدند . فكری كرد و روی دو پا نشست و با چک (دسته) كمان كه روی زه كمان می‌زنند و صدای "په په په" می‌دهد شروع كرد به كمانه زدن . گرگ‌‌ها از صدای كمان ترسیدند و كمی عقب رفتند و ایستادند . تا حلاج كمان را می‌ زد گرگ‌‌ها نزدیک نمی‌آمدند اما تا خسته می‌ شد و كمان نمی‌ زد گرگ‌‌ها حمله می‌كردند . حلاج بیچاره از ترس جانش از صبح تا عصر همانطور كمان می‌زد تا اینكه عصر سواری پیدا شد و گرگ‌‌ها فرار كردند مرد حلاج عصر با دست خالی خسته و وامانده به خانه‌اش آمد . زنش دید كه امروز چیزی نیاورده گفت: "مگه امروز كار نكردی؟" گفت: "چرا، امروز از هر روز بیشتر كار كردم ولی مزد نداشت!" گفت: "چرا مزد نداشت؟" جواب داد : "ای زن من امروز حلاج گرگ بودم!"
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید