نمایش پست تنها
  #92  
قدیمی 03-02-2011
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

شما یادتون نمیاد
وقتی که وسط جنگ تو دبستان کیسه هایی بهمون دادند تا برای شیربچه های رزمنده وسیله و غذا و دارو و ... بفرستیم
یادمه کیسه ها تو برگشت همشون پر شده بدون و داشتند از شدت سنگینی پاره میشدن

شما یادتون نمیاد به احترام تابوت جنازه شهیدان که از جبهه ها بر میگشت و شیربچه ها که حالا شیران دلاوری بودن واسه خودشون توش خوابیده بودند
کارناوال عروسی تو کوچه راه نمی انداختند
دسته های عزا جلو بیت شهدا علامتشونو به نشانه احترام تعظیم می دادند و بوسیه چایی و خرما و دود اسپند ازشون توسط خانواده شهدا پذیرایی میشد
شما یادتون نمیاد وقتی آزاده ها از اتوبوس ها می پریدن پایین خاک ایران زمین رو می بوسیدن چه اشکی تو چشم مردم پاک ایران می نشست که شیران زخمی و خسته شو می دید
شما یادتون نمیاد وقتی حاج صادق آهنگران می خوند
سوی دیار عاشقان سوی دیار عاشقان
سوی خدا می رویم سوی خدا می رویم
پسربچه های کم سن و سال شناسنامه هاشون رو دستکاری می کردند و ریش کم پشتشونو نمی زدن که بزرگتر به نظر بیان برن جبهه از خاک و ناموس و ایران زمین و اعتقاداتشون دفاع کنند

شما یادتون نمیاد
از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما
جاودانه شد از فروغ ظفر پگاه
صبح آرزو دمیده از کرانه ها
شاخه های زندگی زده جوانه ها
این پیروزی، خجسته باد این پیروزی (2)


خجسته باد این مبارک بهار
به باغبان
خجسته باد
خجسته باد این گل افشان دیار
به بلبلان
خجسته باد
همیشه بادا وطن برقرار
صبح پیروزی مبارک باد
این ستم سوزی مبارک باد



شما یادتون نماید صبح ها تو سرما ساعت هفت و نیم ده دقیقه رو پا وامیستادیم سرود بلند جمهوری اسلامی رو با پخش رادیو سراسری می خوندیم


شد جمهوری اسلامی به پا
که هم دین دهد هم دنیا به ما
از انقلاب ایران دگر
کاخ ستم گشته زیر و زبر


شما یادتون نمیاد صبح همه خونه ها ساعت شیش برپا بود رادیوها روشن بود تقویم تاریخ پخش میشد


شما یادتون نمیاد وقتی خانم ناظریان جمعه صبح از رادیو و برنامه صبح جمعه به شما می خوند:
ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر؟ که خلقی را بخندانی


شما یادتون نمیاد تو برنامه صبح جمعه با شما با ریتم و سبک آهنگ اسپانیایی اتوبوس سواری کارمندان رو به طنز می نشستند:


با لهجه جیپسی کینگ این علیرضا جاویدنیای باحال می خوند
راننده
یه وخت نذاری تو دنده
نکنی منو شرمنده
تو داره و خونه
مسافر
دیگه ندارم چاره
ماشینم جا نداره
پیاده برو اداره


بعد کر می خوند:
یالله سوار شو هل بده
زود باش سوار شو هل بده
یالله سوار شو هل بده یالله
داریم می میریم هل نده
داریم می میریم هل نده
جونم در اومد هل نده
یالله




شما یادتون نمیاد وقتی محمدرضا سرشار با نام مستعار رضا رهگذر ساعت یک بعدازظهر از رادیو سراسری قصه ظهر جمعه رو میگفت و اینجوری شروع می کرد
به نام خداوند بخشاینده مهربان
عزیزان شنونده، دوستای مهربون ... سلام
امروز میخوام قصه کفشهای هزار وصله خالد رو برای شما عزیزان تعریف کنم
قصه ای که توش به خصلت بد خسیس بودن پرداخته و حکایت جالبی داره





یه خبر جالب
تو سرچ گوگل فارسی بنویسید دهه پنجاه
متوجه شدید؟؟

راستی اینم لینک پایگاه رسمی رضا رهگذره (قصه ظهر جمعه)
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید