نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 02-16-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

شهره- من دخترخاله فرهادم
سحر- من دخترعمه فرهادم
سپیده- من دخترپسرعموی مادرفرهادم
بهزادوبهاره- ما دختروپسربرادرشوهرخاله توری هستم یعنی با شهره،دخترعمووپسرعموهستیم .
مهتاب - من دخترپسردایی مادرفرهادخان هستم
خاطره - من هم دختربرادرشوهرعمه فرهادخان هستم
فرانک- من دخترهمسایه ویلای شمال فرهادخان هستم
ونوس- من هم همسایه ویلای شمال فرهادخان هستم
هومن- ازآشنایی باهمه شماخوشبختم .من هم هومن،دوست فرهادخان هستم .قبل ازهرچیزباید به شما،بخاطرداشتن یه همچین پدرهایی تبریک بگم .واقا شب وروززحمت می کشن تاشماها
راحت زندگی کنید!
شهره- هومن خان،من گاهی دوشب دوشب پدرم رونمی بینم!خیلی براش نگرانم
هومن- حق دارید والله!یه دفعه ممکنه اصلا نبینیدش!یعنی خدای ناکرده مریض بشه،بیفته گوشه بیمارستان.بااین کارزیاد!وآروم زیرلب گفت:
- امید بخدا،همین روزها می گیرن ومی برنش زندان!
شهره- ببخشید،متوجه نشدم چی گفتی
هومن- گفتم خدای نکرده ممکنه قلبشون بگیره،نبایداجاره بدیداینقدرکارکنن!
سحر- هومن خان شغل پدرشماچیه؟چی کارمی کنن؟
هومن- شغل پدرم تخصصیه،خیلی کارحساسیه،پدرم بچه هایی روکه تنهامدرسه می رن یاتوی کوچه ها فوتبال بازی می کنن وخلاصه ول هستن،می گیره ومی بره خونه،دل و
جگرشون رودرمی آره،کلیه هاشون رودرمی آره،می ذاره تویخ صادرمی کنه خارج .
بازارش خیلی خوبه!
همه خندیدندوهرکسی چیزی می گفت
شهره- هومن خان شوخی می کنن
خاطره- خیلی بانمک هستند
سحر- واقعا خیلی شوخ طبع هستند
هومن- شوخی نکردم،جدی گفتم .پدرمن که نبایدازپدرشماها چیزی کم بیاره!
سپیده- جدا هومن خان پدرتون چکاره هستند؟
هومن- دکترای شیمی داره،چندقلم ازاین محصولات که الآن مصرف می کنید،مثل شامپووصابون وخمیردندان وچندچیز دیگه،ساخت پدرمنه .کارخونه داره .
فرانک- هومن خان شماخیال ازدواج ندارید؟
هومن- چراندارم!دنبال یه دخترپول دارمی گردم
«همه خانمها بهم نگاه کردندوخندیدند»
من- هومن جون،این دخترخانمها،شکرخداهمه پولدارن .معطل نکن،یه کدوم روانتخاب کن
ونوس- فرهادخان،مگه کفش می خوان انتخاب کنن؟به این شلی ها که نمی شه!
هومن- ماهام همچین شل نیستیم ونوس خانم!
شهره- جدا فرهادازشما می پرسم،چه تیپ دختری روبرای ازدواج ترجیح می دی؟
من- چه طوربگم؟یه دختری که ازش خوشم بیاد.نمی تونم بگم چه تیپی باید باشه
بهزاد- ولی من می دونم ازچه تیپ دختری خوشم می آد
هومن- شما چند سالتونه؟
بهزاد- پاپی چندماه شناسنامه مودیرگرفته،برای مدرسه
هومن- سگ تون رومی فرمایید؟
بهاره- اِواهومن خان!پدرم رومی گه
هومن- پس چرامی فرمایند«پاپی» .دورازجون پدرتون،مایه سگ داشتیم گه صداش می کردیم پاپی .این اسمها روچراروپدرتون می ذارین؟زشته بخدا
بهزاد- پس بهش چی باید بگیم؟ صداش کنیم بابا؟یا آقا بابا؟
هومن- نخیر،صداش کنیدخاله خانم!خوب باید یا بابا صداش کنید یا پدر،یاآقاجون .
حالا بالاخره چند سالتون؟
بهزاد- هجده ساله تموم!
هومن- البته حالا که برای شما زوده،ولی بگید ببینم درآینده،چه تیپی روبرای ازدواج می پسندید؟
بهزاد- یه دخترمدرن امروزی!
هومن- بهزادخان مگه می خواهیدماشین آلات برای کارخونه انتخاب کنی که مدرن باشه؟
من- منظوربهزادخان یک دخترمتجدده!
هومن- آخه منظورتون ازدخترمتجدد چیه؟
بهزاد- چه جوری بگم؟یعنی منو درک کنه،یعنی وقتی می خوام موزیک گوش بدم،اونم گوش بده .وقتی می رقصم،پا به پای من برقصه .اینطوری دیگه!
هومن- پس جنابعالی زن نمی خواهید،رقاص می خواهید؟
سحر- مگه شما با رقص مخالفید هومن خان؟
سپیده- رقص برای زن،جزولاینفک وجود!
شهره- بارقص،احساسات وانرژی اضافه،آزاد می شه .درضمن یک نوع ورزشه!
هومن- چند نفربه یک نفر؟ضعیف گیرآوردین می چزونید؟
همه خندیدند
هومن- من بارقص مخالف نیستم .اما خانم خونه،غیرازرقص،باید کارهای دیگه ای هم بلدباشه یا نه؟زندگی که همش رقص نشد!
مجسم کنید بهزادخان ازسرکارخسته برگشته خونه .درخونه روکه بازمی کنه،می بینه خانم مشغول رقصیدنه!
می گه ناهارچی داریم؟خانم می گه،داشتم می رقصیدم،نرسیدم به ناهار .می گه خونه چرا کثیفه؟ خانم می گه،بیا با هم قربدیم،نظافت چیه؟
من- منظورهومن اینه که هر چیزی بجای خودش خوبه .رقص،خونه داری،لطافت،انعطاف،همه چیز .
اما مهمترین امتیاز برای هرکسی،مخصوصا یک زن شوهردار،خوب فکرکردن وپاکدامنی .
ولی چه اشکالی داره که یک زن شوهرداردرخونه برقصه؟یکی ازاشتباهات ماایرانی ها اینه که،به محض ازدواج،حالا چه دختروچه پسرتمام کارهایی روکه درزمان مجردی می کردیم
قطع می کنیم . حالا اگربه این زن ها ومردها گفته بشه که چرا دیگه تو خونه به خودتون نمی رسید،جواب می دن،ماکه شوهرمون روکردیم یازنمون روگرفتیم!
حالا مثلا درموردخانمها می گم .درزمان قبل از ازدواج،یه دخترمرتب به خودش میرسه،آرایش می کنه،موهاشو درست میکنه،
لباس شیک می پوشه،به خودش عطرهای خوش بو می زنه.اما بعداز ازدواج،کهنه ترین لباس روبرای استفاده توخونه اختصاص میده،
عطرهاشوبرای مهمونی نگه می داره،هرسه چهارروزیکبارحمام می کنه،موهاش،همیشه چرب وبهم ریخته س.خلاصه طوری تغییررویه
میده که شوهربیچاره،دیگه نمی تونه بین اون دخترقبل از ازدواج واین زن بعداز ازدواج،یک نقطه اشتراک پیدا کنه.البته مردهم همینطور.
هومن- فرهادجان تمام این مشخصات که می گی،درفرخنده خانم جمعه!معطل نکن!
سحر- خوشبختانه،الان وضع خیلی فرق کرده.جوونها خیلی روشن شدن
مهتاب- من دلم می خواد شوهرم شاعرباشه
هومن- اونوقت ازکجا می آرید،می خورید؟
مهتاب-خوب شعرهاشوچاپ می کنه.
هومن- مردم ندارند بخورند،کی میره کتاب شعربخره؟اون کسانی که اهل کتاب وشعرواین حرفهان،پول کتاب خریدن ندارند.
اونهایی که پول خریدکتاب دارند،اصلا اهل این حرفها نیستند.شماخودتون بگید،تاحالادیدید یکبارپدرتون وقتی می آدخونه،یه کتاب دستش باشه؟
فرانک- من دلم می خوادیه شوهرازطبقه کم درآمد داشته باشم.یعنی فقیرباشه وازاین نظربه من متکی باشه
هومن- که هرروزثروت خودتون روبزنید توسراون بدبخت؟بفرمائید میخواهید ضعیف کشی کنید.درضمن اگردنبال فقیر
می گردید،یه سرتشریف ببرید شاه عبدالعظیم،توی بازارش پرفقیروگداست.
من- فرانک خانم خیال شوهرکردن ندارند.دنبال یک برده می گردند
«دیگه بچه ها شروع به شوخی وخنده کرده بودند.اون ها می گفتندوبا جواب هومن می خندیدند.
خلاصه هومن صدتا داوطلب ازدواج پیدا کرده بود»
سپیده- من کاری ندارم که شوهرم چه کاره باشه،فقط باید من روببره تمام دنیا رو بهم نشون بده
هومن- معذرت می خوام پس شما«ددری»تشریف دارید.بهتره زن یک جهانگرد بشید یاحداقل بایکی ازاینا که آژانس سیاحتی وتوریستی دارند ازدواج کنید
شهره- هومن خان،بخه نظرشما من باید زن چه کسی بشم؟
هومن- والله چه عرض کنم؟ماشاالله خاله خانم اونقدرجذبه دارند که شوهرشما حتما باید دل شیرداشته باشه.به نظرمن شما باید یاهمسرهرکول بشید یا رستم دستان!
ونوس باخنده- هومن خان،شوهرمن باید چه کاره باشه؟
هومن- اول بفرمائید شما دخترآقای صدری هستید که توشمال زمینهارا قطعه قطعه می کنند
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید