نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 02-28-2009
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

گفت و گو با آزاده آل ايوب (خاله نرگس)

زندگى در رنگين كمان




حميده عبدالهى

آزاده آل ايوب يا همان «خاله نرگس»، متولد ۱۳۵۷ و ليسانس پژوهشگرى است. او از سال ۱۳۷۷ وارد سازمان صداوسيما شد و در چند نمايش تركيبى ايفاى نقش كرد. بعد از آن برنامه شهاب كه مربوط به گروه معارف شبكه اول سيما بود را اجرا كرد. در سال ۷۹ حدود يك ماه مجرى برنامه كودك شبكه اول سيما بود. در سال ۱۳۸۱ بعد از قبولى در تست و آزمون، مجرى برنامه زنده رنگين كمان شد. و حالا خاله نرگس، چرا و چيه و... شده اند بهانه اى براى چند دقيقه سرگرمى كودكان در خانه.


* شما را با برنامه هاى كودك مى شناسند، پس از دوران كودكى آغاز كنيم؟
- خيلى زود گذشت انگار چشم به هم زدى و بازكردى. حالا بزرگ شده ام و نمى توانم به دوران كودكى برگردم. ولى وقتى پيش بچه ها هستم دوران كودكى ام را مى سازم، بازى مى كنم، شاد هستم و احساس خوب كودكى دارم.
* اهل تماشاى كارتون هم بوديد؟
- بله. بهترين تفريح من تماشاى كارتون بود. ظهرهاى جمعه سر سفره ناهار مى نشستم و همراه با خوردن غذا برنامه كودك مى ديدم. پسر شجاع، هاج زنبور عسل، دخترى به نام نل، حنا دخترى در مزرعه و خانواده دكتر ارنست از جمله كارتون هايى بود كه علاقه زيادى به تماشاى آنها داشتم.
* كارتونى هم بود كه از آن خوشتان نمى آمد؟
- فوتباليست ها و نمى دانم چرا اين كارتون هنوز هم پخش مى شود؟!
* در آن دوران به كدام مجرى برنامه كودك علاقه داشتيد؟
- خانم خامنه و خانم رضايى را خيلى دوست داشتم. هر كارى كه آنها انجام مى دادند تقليد مى كردم. از نوع لباس پوشيدنشان تا حركات سروصورت. يادم مى آيد يك روز يكى از آن دو مجرى مانتوى سفيد پوشيده بود من هم به مادرم اصرار كردم كه مانتوى سفيد مى خواهم.
* برايتان خريدند؟
- پدرم به يك بهانه اى به عنوان تشويقى برايم خريد.
* در كودكى دروغ هم مى گفتيد؟
- اگر بگويم نگفته ام دروغ گفته ام. گر چه بيشتر دروغ هايى كه مى گفتم پدر و مادرم را عصبانى نمى كرد.
* يكى از آن دروغ ها را مى گوييد؟
- مثلاً هنگامى كه مادرم مى گفت شما از اين صابون استفاده كردى، وقتى با چنين حالتى صحبت مى كرد، دروغ مى گفتم.
* بزرگترين دروغى كه گفته ايد چه بوده است؟
- اينكه مى گويم انسانى مقاوم هستم و مى توانم برابر سختى ها و حوادث روزگار مثل يك كوه مقاوم باشم.
* نمرات دوران تحصيلتان چطور بود؟
- دانش آموز تنبلى نبودم. به اين خاطر كه مادرم هميشه در درسهايم كمكم مى كرد.
* كجاى كلاس مى نشستيد؟
- ميز دوم، ولى بيشتر اوقات زير ميز بودم.
* چرا ميز دوم و چرا زير ميز؟
- چون نمى خواستم مقابل چشم معلم باشم. زير ميز هم به اين خاطر بود كه وقتى پاكن يا مدادم زير ميز مى افتاد تا پيدا نمى كردم بالا نمى آمدم. چند بار هم معلمم اين موضوع را به مادرم گفت.
* پدر و مادرتان تنبيه تان مى كردند؟
- با كم توجهى، اخم و يا اينكه چيزى كه مى خواستم برايم نمى خريدند. يادم مى آيد يك بار مادرم را ناراحت كردم، يك گوشه نشست. رفتم كنارش متوجه شدم اشك تو چشم هايش جمع شده است. گفت، مادر بودن حس قشنگى است.
دوران باردارى خيلى سخت است. خستگى هاى آن دوران وقتى در مى رود كه شما صالح باشيد و با افتخار زندگى كنيد.
* در دوران كودكى دوست داشتيد چه كاره شويد؟
- مجرى برنامه هاى كودك
* چطور اسم خاله نرگس انتخاب شد؟
- دوست داشتم اسم خودم باشد ولى گفتند، نه. اسم پيشنهادى من خاله نرگس بود؛ نرگس هم مذهبى و هم گلى خوشبو. نه اينكه قصد مقايسه خودم با اين گل را داشته باشم. چون اسمى با مفهوم و دوست داشتنى است، از آن بهره بردارى كردم.
* در شروع كار استرس هم داشتيد؟
- در برنامه هاى اول قلبم تند تند مى زد و صورتم از هيجان سرخ مى شد. گاهى حتى دستم هنگام گرفتن ميكروفن مى لرزيد ولى سعى مى كردم به خودم مسلط باشم.
* چطور شد آن اضطرابها و استرس ها از بين رفت؟
- وقتى ديدم بچه ها خاله نرگس را باور كردند و اسم خاله نرگس روى زبان بچه ها افتاد، استرس و اضطراب هاى من هم برطرف شد و اعتماد به نفس لازم را به دست آوردم.
* كاراكتر خاله نرگس را چطور ساختيد؟
- از مادرها الگو مى گرفتم. اينكه چطور فرزندشان را در آغوش مى گيرند. چطور غصه او را مى خورند. چطور دلسوزانه رفتار مى كنند. از چه كلماتى براى صدا كردن كودكان استفاده مى كنند. ولى حالا دنبال واژه نمى گردم. مى دانم كه چطور مى شود مهربان بود و به بچه ها محبت كرد.
* تا به حال شده كودكى بخواهد مادرش باشيد؟
- بله. كودكى بود كه مادر نداشت. به من گفت، كاش خاله شما مادرم بوديد و هميشه كنار شما بودم.
* تا به حال شده كودكان براى شما دعا كنند؟
- خيلى پيش آمده است. يك بار دختر چهار، پنج ساله اى كه مكه رفته بود پيش من آمد. به او گفتم حالا كه حاجيه خانم شدى برايم دعا كن، او هم گفت، اين بار كه بروم مكه شما را هم با خودم مى برم.
* بچه ها را چطور مى بينيد؟
- خوش به حالشان كه بچه هستند.
* چرا؟ يعنى دوست نداشتيد بزرگ شويد؟
- چرا ولى هنگامى كه بچه اى انگار آدم و حوا هستى. تازه آفريده شده اى و در بهشت خداوند زندگى مى كنى. ولى ما بزرگترها با وسوسه هاى شيطان از بهشت خدا رانده شده ايم. (من ملك بودم و فردوس برين جايم بود ‎/ آدم آورد درين دير خراب آلودم)
* خاله نرگس تا كى كنار بچه ها خواهد ماند؟
- او تا وقتى عمر مى كنه كه ببيند بچه ها به صحبت هايش گوش مى دهند و با او ارتباط برقرار مى كنند.
* شما از بچه ها چه مى خواهيد؟
- از آنها مى خواهم به حرف پدر و مادرشان گوش بدهند. آنها جز محبت و خوبى از فرزندانشان چيز ديگرى نمى خواهند. من يك بار هنگامى كه كودك بودم، حرف مادرم را گوش نكردم و زمين خوردم.
* برايمان مى گوييد؟
- دوران مدرسه بود. مى خواستم به اردو بروم. مادرم راضى نبود. بدون اجازه او رفتم. موقع برگشتن زمين خورده و زخمى شدم. اين است كه مى گويم پدر و مادرها حس قوى ترى دارند. آنها با عشق به كودكانشان خيلى چيزها را حس مى كنند.
* چقدر توانستيد با چرا و چيه ارتباط برقرار كنيد؟
- چرا و چيه شخصيت هاى يك دختر و پسر كوچولو هستند. من حس مى كنم تنها خاله آنها نيستم، بلكه حس مادرانه اى نسبت به آنها دارم. چرا و چيه فرزندان من هستند. البته ما يك عروسك هم داشتيم با نام «چطور» كه خيلى هم موفق بود. يك پسر بچه كوچولو بامزه. حتى صداى او خيلى خاص بود. يك تيكه كلام بامزه داشت. او هميشه مى گفت: اتفاقاً اتفاقاً!
* «چطور» ديگر در برنامه هاى شما نيست؟
- خير. گوينده اول عروسك تارهاى صوتى اش مشكل پيدا كرد و تا آنجايى كه من اطلاع دارم، او ديگر گويندگى نمى كنه.
* در حال حاضر با عروسك «چيه» كار مى كنيد؟
- بله. من مدت هاى زيادى با «چرا» كار مى كردم ولى حالا بيشتر با چيه هستم.
فكر مى كنم خيلى خوب توانسته ام با او هم ارتباط برقرار كنم.
* آهنگ هاى «چرا» ساخته چه كسى است؟
- خواننده اين آهنگ ها «شقايق عشقى» است. بچه ها بيشتر كار ريتم دار را دوست دارند، به همين خاطر هم با برنامه هاى شاد به خوبى ارتباط برقرار مى كنند.
* وقت بيكاريتان را چطورى سپرى مى كنيد؟
- اكثراً فكر مى كنم. به اينكه چطور بهتر از اين باشم. به گذشته و آينده ام. من بيش از حد به مسائل اطرافم توجه مى كنم. اين از بعضى جهات خوب است و بعضى جهات هم بد. خوب به اين دليل كه مى توانم براى آينده برنامه ريزى كنم، مبادا مسيرى را به اشتباه طى كنم. بعد هم به اين خاطر كه در واقع آدم اگر در لحظه زندگى كنه هميشه خوش است.
* شده در لحظه زندگى كنيد؟
- در رنگين كمان، تنها به لحظاتى كه كنار بچه ها هستم فكر مى كنم نه به زندگى شخصى يا آينده ام.
* خاله نرگس به بچه هايى كه دوستش دارند، چه مى گويد؟
- دوست دارم به همه بچه ها بگويم، حتى وقتى هم بزرگ شديد خاله نرگس را به همين اندازه دوست داشته باشيد.
* از ديد شما خاله نرگس چه شخصيتى دارد؟
- خاله نرگس خيلى خوب، شاد، راستگو، بدون غم و غصه و پر از انرژى است. با حوصله و اعصاب قوى است و در نهايت خود خود بچه ها است.
* و آزاده آل ايوب چطور؟
- يك انسان فوق العاده احساساتى كه اين احساسات باعث آسيب پذير بودن او شده است. زندگى برايش عادى نمى شود چون از عادت بدش مى آيد. دوست دارد هر روز برايش تنوع و تازگى داشته باشد و هر روز درخت زندگيش شكوفه تازه بدهد. (احساس مى كنم در زندگى اگر واژه عشق فراموش شود آن وقت است كه بايد مثل آدم آهنى به زندگى ادامه داد.)
* و حرف آخر...
- هيچ وقت نمى خواهم براى كلام آخر حرفى بزنم. اين حرفى است كه هميشه با من بوده و خواهد بود. بدانيم كه هرگز تنها نخواهيم ماند، براى لحظات تنهايى مى شود سجاده اى از عشق پهن و خدا را مهمان دل كرد.





********************************




گفتگو با خاله نرگس


- لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
من آزاده آل ایوب متولد پنجم بهمن هزار و سیصد وپنجاه وهفت، یعنی بچه‌ی انقلاب از تهران و عاشق بچه‌ها.

- رشته‌ی تحصیلی شما در دانشگاه چه بوده؟
جامعه‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی

* از چه سالی شروع به‌کار در صدا و سیما کردید؟
از سال 76 وارد تلویزیون شدم

* پس به جز رنگین کمان در قسمت‌های دیگر هم بودید؟
بله، در گروه معارف شبکه یک بازیگری و اجرا داشتم و از سال 79 به صورت پراکنده برای کودکان کار کردم، در گروه کودک شبکه 1 و در برنامه نوجوان شبکه جام‌جم مجری بودم.
و جدیداً مسابقه‌ی ستاره‌ها که به مشکلات نوجوانان خارج از کشور می‌پردازد را اجرا می کنم. البته علاقه‌ی من به برنامه‌های کودک به علت عشق به کودکان بیشتر از هر چیز دیگری است.

* زمان کودکی شما کدام مجری برنامه اجراء می‌کرد؟
خانم رضایی و خانم خامنه‌ای و خانم معاونی
البته در آن دوران دوست داشتم مجری‌ها را از نزدیک ببینم و این یک آرزو بود.
یک روز در حسینیه‌ی ارشاد جشن نیکوکاری بود حدود 2سال پیش از خانم خامنه‌ای هم دعوت شد تا به برنامه‌ی رنگین کمان بیایند وقتی ایشان را دیدم خیلی خوشحال شدم و گفتم آرزوی من دیدن شما از نزدیک بود.

* آیا برنامه‌های تلویزیون را نگاه می‌کنید؟
خیلی از برنامه‌های تلویزیون را پی‌گیری می‌کنم و فکر می‌کنم یکی از بهترین سریالها، سریال حضرت یوسف علیه‌السلام است.
کسی قدرت ندارد مثل خدا داستانی را چنین تشریح کند. که پر از زیبایی و جذابیت باشد هم از نظر سیاست و فرهنگ و علم و مذهب و داستانی غنی باشد و علومی در آن نهفته است که هیچ‌وقت جذابیت خود را از دست نمی‌دهد. و فکر می‌کنم بهترین باشد و خواهد بود چون داستانی است که خدا تعریف کرده.

* برنامه‌ی کودک را هم نگاه می‌کنید؟
بله من کارتون خیلی دوست دارم، البته برنامه‌ها کودک به تجربه‌ی کاری من کمک می‌کند و من می‌توانم بیشتر متوجه علاقه‌های کودکان بشوم، وقتی برنامه کودک را نگاه می‌کنم حرف‌های کودکان را می‌شنوم و از کنار هم چیدن این مطالب می‌توان بهتر کار بکنم.
برنامه کودک شبکه 8 را هم می‌بینم آنها قرآن را خیلی قشنگ و با زبان ساده به بچه‌ها آموزش می‌دهند فکر می‌کنم برنامه‌ی ؟؟؟ است.

* در اجرا الگویی هم دارید؟
الگویی ندارم و سعی کردم با استفاده از تجربه‌ دیگران و آنهایی که بیشتر از من می‌دانند و حتی انتقادهای سازنده برای خودم برنامه‌ای را تنظیم کنم.

* در حال حاضر از کدام کارتون بیشتر خوشتان می‌آید؟
نخودی که از برنامه خودمان پخش می‌شود.

* کدام کارتون‌ها را در قدیم بیشتر دوست داشتید؟
هاچ زنبور عسل یادم می‌آید که مادرم یک صورتک هاچ را برایم خریده بود و من خیلی خوشحال شدم.
البته کارتون‌های مسافر کوچولو و دکترارنست را هم خیلی دوست دارم.

* کارتون در خواستی شما چه کارتونی است؟
شلمان (بامزی)

* راستی خود شما چند تا بچه دارید؟
(با خنده ) تمام بچه‌های رنگین کمانی بچه‌های من هستند.

* اگر مجری کودک نبودید چه کار می‌کردید؟
بازیگری البته باز هم به سراغ بچه‌ها می‌آمدم من رنگین کمان را خیلی دوست دارم و جدی پی‌گیری می‌کنم فکر می‌کنم جزء کمتر مجریانی باشم که برنامه کودک را پی‌گیری می‌کنم و شاخه به شاخه نمی‌پرم و تمام انرژیم را وقف رنگین کمان کرده‌ام.
هدف من با بچه‌ها بودن و شاد دیدن آنها است دوست دارم قله‌ی شادی کودکان را فتح کنم و همیشه برای اینکار از راهنمایی‌های دیگران استفاده می‌کنم.

* چرا مامان پنگول نمی‌شوید؟
سربه سرش می‌گذارم ولی اگر هم بخواهم نمی‌توانم مامان پنگول شوم چون هر کسی فقط مامان خودش را دارد هیچ‌کس نمی‌تواند جای مامان کسی را بگیرد. اگر حتی مامانی در این دنیا نباشد محبت او هست.

* پنگول را بیشتر دوست دارید یا پنبه را؟
پنگول عروسک بازیگوش و در عین حال، مهربان، دلسوز و باهوش است و من این جور بچه‌ها را دوست دارم و پنبه نمک برنامه است. من پنبه را در کنار پنگول دوست دارم.

* دوست دارین به بچه‌ها چی بگین؟
هر وقت به آسمان نگاه کردید یکی از ستاره‌های پر نور را انتخاب کنین، و بدونین که وقتی دارین به آن نگاه می‌کنین من هم به آن نگاه می‌کنم و همیشه به آنها فکر می‌کنم و دوستشان دارم.

تهیه شده توسط : مینو خرازی

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید