هيشكي نميتونه منو داغ كنه داغش و به دل تك تكتون ميذارم همه رو اتيش ميزنم فرومم اتيش ميزنم خودمم با بنزين ميسوزونم
تاري ضد اتيشه تا روز صندلي داغ اواتارو عوض ميكنم كه بدونيد تاري كيه پس منتظر اواتاره جديدم باشيد
گرچه ميدونم هيشكي منو دوست نداره
امادگي دارم با تمام قدرت ولي من تا دوشنبه نيستم پس ميره واسه دوشنبه
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
|