نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 04-25-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان لیلای من - فصل 3/2

لیلا با ناراحتی گوشی را روی دستگاه كوبید و گفت:
- آشغال ... می گه نمی تونم پشت تلفن صحبت كنم.
مریم گفت:
- مگه مرغ توی دهنش تخم گذاشته؟
لیلا گفت:
- گفت بعدازظهر برم پارك پشت مدرسه تا صحبتهاش رو بكنه.
مریم گفت:
- پس تا بعدازظهز باز می شه!
لیلا نگاهی به مریم انداخت و گفت:
- چی؟

مریم با خنده گفت: - تخم خانوم مرغه!
لیلا گفت:
- بی مزه ... مریم چه كار كنم؟ حالا مطمئن شدم كه تو درست حدس زدی و قصد دیگه ای داره، نكنه بخواد بلایی سرم بیاره؟!
مریم گفت:
- اووو ... تو هم حرفهای منو انقدر جدی نگیر توی پارك كه نمی تونه بلایی سرت بیاره. تازه من هم همراهت هستم. بعد از مدرسه می ریم تا ببینیم چه مرگشه. به حرفهاش گوش كن ببین درد بی درمونش چیه.
لیلا گفت:
- اگه خواسته نامعقولی داشت؟
مریم گفت:
- غلط كرده بی شرف! می ری می گی اگر دست از سرت برنداره بابات رو می فرستی سروقتش.
لیلا به ساعت نگاهی انداخت و گفت:
- دلم شور می زنه، گواهی بد می ده شیطونه می گه درس ومدرسه رو ول كنم.
مریم گفت:
- شیطونه غلط كرده با تو، به خاطر یه آسمون جل دست از مدرسه بكشی؟ اون هم آخر سال، آخر دبیرستان، حالا كه می خواهی دیپلم بگیری!
لیلا گفت:
- كه چی؟ دیپلم هم گرفتیم جای ما كه تو دانشگاه نیست مه نه پولش رو داریم نه پارتی اش رو.
مریم گفت:
- پارتی .... مغز كه داریم. حالا اگر می خوای مجابت كنم كه ما هم می تونیم بریم دانشگاه، مانتو شلوارم رو در بیارم و عوض مدرسه، ناهار در خدمت شما باشم.
لیلا گفت:
- نخیر، از همین حالا مجاب شدم، حالا بلند شو تا دیر نشده بریم.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید