مجموعه اشعار کارو ... شاعر فقید
اشک عجز : قاتل عشق
آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد
گفتم : که ؟ گفت : آنکه دلت را به من سپرد
وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز
تابوت عشق من ، به کف نور ، می سپرد !!
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|