نمایش پست تنها
  #1001  
قدیمی 11-27-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روزنه هاي زندگي
روزی، گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کنند.

گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند، می تواند حیوانات مختلف را صید کند.

بدین سبب، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند.

روز اول، یک گوسفند آمد.

گرگ به دنبال گوسفند رفت.

اما گوسفند بسرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت.

گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست.

گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد.

روز دوم، یک خرگوش آمد.

گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد.

گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند.

روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد.

گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند.

اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد.

گرگ بسیار عصبانی شد و کلیه سوراخ های غار را مسدود کرد.

گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود.

اما روز چهارم، یک ببر آمد.

گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت.

ببر گرگ را تعقیب کرد.

گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد.

هيچ گاه روزنه هاي كوچك زندگيت را به طمع آينده نبند.

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید