اون زمان که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده جا نمیشه. درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه !!!!
من اينقد از اين اعتراف ها دارم اعتراف ميكنم كه از بچگي از بچه و بچه داري خوشم نمي اومده سال 77 پسر خاله مو پيش من گذاشتن كه ازش مراقبت كنم خودشونم رفتن گشت و گذار!! منم كه سرم به بازي خودم گرم بود وقتي ديدم خيلي ديگه داره ونگ ونگ ميكنه با قنداق و شيشه شير و مابقي مخلفات گذاشتم تو كوچه!! حالا خوب شد همسايه مون ديد و نگهش داشت وگرنه الان نبودش!! بعد اينكه مامانش اومد عصباني شد گفتم خانوم همسايه خودش خوشش اومده بردش به من چه!!! خدايا كي از خاله ام و بچه اش حلاليت بطلبه حالا!