نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 05-17-2010
forrest آواتار ها
forrest forrest آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: کرج
نوشته ها: 353
سپاسها: : 35

47 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
forrest به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زمانی دور بود
تحریم اقتصادی و نبود سوخت و فقر و ...........

تو همین اوضاع و احوال برامون مهمون اومد

خلاصه اش می کنم که مهمون از اون خالی بندا بود
منم از اون بچه های رک و به قولی حرف راستو باید از دهن بچه شنید من نمونه اون بچه ها بودم

مهمونه خالی می بست و ما هم گوش میکردیم
اون هرچی می گفت من سوال پیچش میکردم...
دیگه داشت اعصابش می ریخت به هم که بابام گفت بهتره بخوابیم
حالا تو سرمای زمسون ما فقط واسه یه اتاق سوخت داشتیم
واسه همین همه قرار شد تو یه اتاق بخوابیم
آخرین نفری که تصمیم گرفت بخوابه من بودم
جا نداشتم بخوابم و هیچکس نمیخواست واسه من جا باز کنه
منم همونجور سر پا وایساده بودم
یکهو همه چیزو فراموش کردم کلا یادم رفت مهمون داریم
بر طبق عادت همیشگی ام و باصدای بلند گفتم
آیییییییییی خسته شدم فلانی چققققققققدر دروغ گفت
اینو که گفتم دیگه هیچی نفهمیدم
داداشم فورا منو کشوند زیر پتوی خودش و دستشو گذاشت رو دهنم
خودشم که بی صدا از هوش رفته بود
اینگونه بود که من جایی واسه خواب گیرم اومد
اون موقع تقریبا 8 ساله بودم
فردا صبح که پا شدیم دیدیم جا خیسه و بچه نیست
آقای مهمون که الان خدا رحمتش کنه رفته بود و دیگه هم پشت سرشو نگاه نکرد

و شایان ذکر است تعداد سوتی های از این نوعم از 1000000 بالاتره

نتیجه اخلاقی: هروقت جایی واسه خواب گیرتون نیومد مجبورید که سوتی بدید
البته سوتی من ناخواسته بود
__________________
سوال نکن تا به تو دروغ نگویند

ویرایش توسط forrest : 05-17-2010 در ساعت 06:37 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از forrest سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید