غزل ترین غزل ترین حوای دلتنگ زمین
میوه ممنوعه روباز از باغ چشم من بچین
آروم مثه یه نسیم تو سرزمینم پا بذار
رو التهاب پیکرم گل بوسه هاتو جابذار
تو خرمن موهات شبی دستامو مهمونی بده
با بوسه ی سرخ لبات جام پرازخونی بده
تا ردشم از اندوه شب تا خوابو نقاشی کنم
می خوام که حوض چشمامو با عکس تو کاشی کنم
این فرصتو ازم نگیر حوای دلتنگ زمین
قد یه کم تنها شدن پای گناه من بشین
من آدم تو نیستم اما تو حوای منی
هر جا که باشی هرنفس در خون و رگهای منی
از قاب رویاهام نرو آروم تر کمرنگ شو
اما فقط گاهی کمی دلتنگ این دلتنگ شو
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "