نقل قول:
من که میگم پدربزرگ که رفته بود روزنامه بخره ..
راضیه رفت دنبالش ..
ماشین به راضیه زد..
اومدن خونه ..
شکمش درد میکرد چون تصادف کرده بود
پدربزرگ رو به تخت بست رفت پیش دکتر ...
|
مرسی خیلی خوب داستان رو یک بار دوره کردی...کلی لذت بردم چون به خیلی از سوالات من هم جواب دادی
در مورد جمله بالات باید بگم که اگه اشتباه نکرده باشم خود راضیه اخر داستان میگه که همچین اتفاقی افتاده پس جزو ابهامات نمیشه
دوم باید بگم که در مورد اینکه ترمه پدر رو انتخاب میکنه یا مادر رو...
ترمه از همون اول هم مادر رو انتخاب کرده بوده اما پیشش نمیره چون امید داره اگه پیش پدر بمونه مادر بخاطرش بر میگرده...اما وقتی بت پدر پیشش شکسته میشه و دیگه قرار نیست مادر برگرده خونه چون که قراره واقعی از هم جدا بشن ...پیش مادر میره...