نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 02-16-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اگه دست دست می کردیم دیرمیشد وروهوا رندون می زدنش!
خاله ام- اِخوبه والله،شماانگارهومن خان ازهمه چیزخبرداری؟نکنه ازاقوام خودتونه؟
هومن- خیر،مال اینجانیست .یعنی اهل اینجانیست
پدرم درحال خندیدن بود،گفتگوبقدری سریع بودکه بیچاره مادرم فرصت حرف زدن پیدانمی کرد.درهمین وقت فرخنده خانم مادرم رو صدا کرد که برای سرکشی به غذا بره
خاله- فرهادجون،عروس فرنگی گرفتی؟حالا اسمش چیه؟
من- خاله هومن شوخی می کنه
خاله- خوب اگه قراره ما ندونیم،عیبی نداره
هومن- نه خاله خانم چرا ندونید،کی بدونه بهترازشما؟
«خاله ام که مشتاق شنیدن بود،تمام کلمات رو ازدهن هومن می قاپید»
خاله- خوب بگوهومن جون،ما هم خوشحال بشیم
هومن- خاله خانم،همین زیرگوشمون بود.یعنی آب درکوزه وما تشنه لبان می گشتیم
من- هومن کافیه،خاله شهره خانم نمی دونن توشوخی می کنی
خاله با خنده- فرهادجون توهم توخارج خوب سیاست یاد گرفتی!؟
هومن- خاله خانم،این از اولش سیاست داشت.با پنبه سرمی بره!
خاله-بالاخره ما نباید بفهمیم این دخترخوشبخت کیه؟
هومن- والله چه عرض کنم،عروس خانم یه دخترکوچولوهم داره
«پدرم سرش روپایین انداخته بود ومی خندید.انگاربدش نمی اومد که هومن سربه سرخاله بگذاره»
خاله-چشمم روشن،طرف یه توله ام داره(و عصبانی روی مبل جابجا شد)
من-خاله جون شما اشتباه می کنید
هومن فرصت نداد وگفت
- خاله خانم این حرفا ازشما بعیده
شهره- مامان،این حرفا چیه؟فرهاد من ازشما معذرت می خوام
من- شهره این هومن داره شوخی می کنه.ازخودش این حرفارو می گه
خاله- اِ،پس هومن خان این لقمه روشما برای فرهاد گرفتید؟
هومن- خاله خانم من صلاح فرهاد رومی خواهم، بدش روکه نمی خواهم
خاله- خوب چراجواهررونمی گیرین؟
هومن- آخه دل طرف پیش فرهاده!
«دیگه داشت موضوع جدی میشدکه به پدرم نگاه کردم وبا اشاره به اوفهموندم که حرف رو تموم کنه .اگرچه پدرراضی نبودناچارشروع کردوباخنده گفت»
پدر- خاله خانم،هومن ماخیلی شوخه .عروس روهم که برای فرهاد درنظرگرفته،همین فرخنده خانمه.
«باشنیدن این حرف اول اخم های خاله درهم رفت ولی بعدگل ازگلش شکفت»
خاله - ذلیل نشی پسر،باورکرده بودم ها!جوون مرگ نشده،خودش هم اصلا نمی خنده!
شهره- حالافرهادکسی روانتخاب کرده یا نه؟
من- من تازه رسیدم، به قول معروف هنوز عرق راهم خوشک نشده .
«دراین بین،دوباره زنگ زدندوعده ای دیگرازاقوام واردشدند.بعدازمراسم ورودیه که همون تعارفات معموله،مادرم شروع کردیعنی آروم درگوش من زمزمه می کرد»
- فرهاد،اون دختره که می بینی،نوه عموی منه .قبلا زیادرفت وآمد باهاشون نداشتیم،باباش بسازوبفروشه ووضعشون عالیه،دختره هم،بدنسستنگاه کن.
من- مادر،اون که تقریباهمسن وسال شماس!
مادر- اونوکه نمی گم!اون خواهرشوهرعمه خانمه،شوهرعمه خانم توبازاره،اونم البته وضعش خوبه دخترشم اونه که داره باپدرت صحبت می کنه .اون که لباس مشکی پوشیده .
من- پس اون که شما گفتید کدومه؟
مادر- اوناهاش ،رفت توآشپزخونه .پاشوبروبه هوای آب خوردن،یه دقیقه ببینش وبرگرد.
نگاه کن فرهاداون که کنار«پاسیو»واستاده ،دخترآقای صدریه،پدرش توشمال،زمین های بزرگ رومیخره،خردمی کنه،می فروشه
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید