تقدیم به مادر پهلو شکسته ام
«تا ابد در غم تو گریانم»
تا ابد در غم تو گریانم
به سوی قبر پنهان هر دم من دوانم
ای مادر پهلو شکسته ی من...
ای بهار کوتاه من...
چگونه و چسان...
به چه جراتی زمین تو را در خود پنهان کرد؟!!
...
می دانم!
می دانم مرا کفایتی نبود تا گدای کویت باشم
تا گرد خاک پایت گردم
چنان در گناهان غرقم
که شکوه والای تو را درکی نیست
غم های تو را برای من فهمی نیست
ای مادر پهلو شکسته ی من
ای مادرم
پس از تو دل تتنگ تنگ است
پس از تو بهار برایم بی رنگ است
و چه اندازه من گریانم...
و چه اندازه من گریانم...
مادر پهلو شکسته...
ای سنگ ها از غمت خسته
ای رود ها در غمت گریان
ای بهترین بانوی جهان
مادرم
پس از تو پدر چه اندوهگین است
قدم های سایه اش را ببین
این گام ها چه سنگین است
در خانمان ز خون دلت رنگین است
آه اگر پدرم باز ببیند...
آه...!اگر پدرم باز ببیند!
...
نگهش بر در بشکسته است!
نگهش سوخته است!
نگهش خونین است!
ز وقتی که رفته ای آتش دلش به سینه رسیده است
خورشید دلش دیگر ندمیده است
ز وقتی که رفته ای
اه سینه اش سوزان است
موج ها در غمش خروشان است
آه مادرم پدر غمگین است
مادرم همسایه را دعا می کنم
همه شب خدا خدا میکنم
مادرم سوی من نظری کن
به خرابه ی من هم سفری کن
مادرم من خجلت زده از پهلوی شکسته
من شرمسار از روی نیلی توام
چسان گویم...؟چسان گویم؟
وقتی زبان گناهکار من پاکی تو را نمی فهمد
می دانم هر شب دعایم می کنی
چاره ی غم های را از خدایم می کنی
می دانم در وقت گناه دلتنگ منی
می دانم در پی این دل سنگ منی
(مادرم امشب به کجا می رود...؟
مادرم امشب سوی خدا می رود...!)
آه مادرم...
دست هایم در غم تو نالان است
قلم از احساس دلم حیران است
مادرم این دل دیوانه نگه کن
تا ابد در غم تو گریان است
raha